گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ در سومین روز از برگزاری بیست و پنجمین جشنواره تئاتر سوره سه نمایش «از پشت روزنهها» نوشته «حمیده وحیدی» و کارگردانی «مرتضی نجفی» در تماشاخانه ماه، «دارگاه» نوشته «سیدمحمدمهدی هوشیار» و کارگردانی «میثم بایرامی» در تماشاخانه مهر و «بی در زمان» نوشته «حسین مهکام» و کارگردانی «احسان جانمی» در تالار اندیشه حوزه هنری روی صحنه رفت.
از حلبچه تا حلب
نمایش «از پشت روزنهها» به کارگردانی مرتضی نجفی، داستان پزشکی به نام اسماعیل است که تخصص زیبایی دارد. لیلا همسر اسماعیل و نازا است و همین مساله باعث حساسیت او شده است. به تازگی نام اسماعیل در فهرست نامهای پیشنهادی برای ریاست بیمارستان قرار گرفته است. اسماعیل هر چند دست به کار خیر دارد اما نسبت به مدافعان حرم و قضایای سوریه نظر خوبی ندارد.
یکی از همکاران اسماعیل برای آنکه نامش در لیست قرار بگیرد و یکی از گزینههای ریاست بیمارستان باشد به سوریه میرود. او در سوریه مجروح میشود. این مساله اسماعیل را عصبی کرده است و مخالف است تا امثال دکتر با ریا و سالوس وارد رقابت برای کسب ریاست بیمارستان شود.
از طرفی شرایطی پیش میآید تا اسماعیل هم به سوریه برود. اسماعیل وارد حلب و مشغول مداوای مجروحان میشود. در یکی از حملههای داعش به مناطق مسکونی اسماعیل یک نوزاد سوری را پیدا میکند و تصمیم میگیرد او را به تهران ببرد تا جای فرزند نداشتهاش را پر کند. در ادامه نمایش متوجه میشویم که اسماعیل هم تبار عراقی دارد که خانوادهاش در جریان بمباران شیمیایی عراق در حلبچه کشته شدهاند و یک رزمنده ایرانی او را نجات داده و به فرزندی پذیرفته است.
«از پشت روزنهها» اثری است که به بهانه پرداختن به حضور داعش در سوریه، زندگی قربانیان جنگ را روایت کرده است. کودکان جنگ زده هر چند که تحت سرپرستی قرار بگیرند و زندگی خوبی در انتظارشان باشد باز هم قربانی هستند. آنها انسانهایی بدون گذشته هستند و به همین دلیل هم نمیتوانند به زندگی ادامه دهند. این دسته از انسانها از گذشته تاریک خود رنج میکشند و گمان میکنند همه چیز دروغ است.
جنگ در کنار همه مصائبی که دارد نمیتواند پاسخگوی کودکانی باشد که نه خانوادهای دارند نه وطنی. بدون خانواده میتوان زندگی کرد. چون به هر حال همزبانی را میتوان یافت که دردها را بفهمد اما وقتی یکی از همین جوانهایی که میبینیم زمانی بفهمند به این سرزمین تعلق ندارند، حتی اگر مردم آن سرزمین او را پذیرفته باشند، ثبات شخصیتی خود را از دست میدهد.
اسماعیل گذشتهای ندارد او نمیتواند صاحب فرزندی شود پس آیندهای هم ندارد. این بدان معنا است که اگر کودکی ریشه هویتیاش قطع شده باشد نمیتواند در سرزمین دیگری ریشه بدواند.
«از پشت روزنهها» اثر متمایزی نسبت به آثاری است که در حوزه مقاومت تولید شده است. پرهیز از شعارزدگی و ارائه تفسیری متفاوت از جنگ با مفهوم کلی آن از نکات برجسته این نمایش است.
پود باور در تار زندگی
«دارگاه» به کارگردانی میثم بایرامی نمایشی است که به شهادت نشانههایی که کارگردان به کار گرفته،در حوزه نمایش آیینی تعریف میشود.
پیش از فرا رسیدن مراسم قالیشویان فین کاشان باید یکی از قالیخانههای کاشان، قالی مورد استفاده در این مراسم را ببافد. قرعه به نام قالیخانه پردیس میافتد. قالی آرام آرام توسط زنهایی که در کارگاه کار میکنند بافته میشود. اما شبی اتفاقی میافتد که احتمال دزدیده شدن قالی میرود. پردیس سعی دارد قالی را بفرستد به کارگاه دیگری اما زنان بافنده سعی میکنند مانع شوند. صبح روزی که قرار است قالی برده شود میبینیم که قالی بافته شده است. در خلال این داستان مجلس تعزیه شهادت حضرت سلطانعلی (ع) از نوادگان امام باقر (ع) خوانده میشود.
این نمایش با همه موضوع خوبی که انتخاب کرده است در سطح میماند. وقتی کاراکترها شخصیتی ندارند چگونه داستان شکل خواهد گرفت. ضعف نمایش در تعدد شخصیتها است که هیچ شناسهای هم ندارند. مثلا الهه که اعتقادی به قالی ندارد و حتی قصد بریدن آن را دارد چگونه در مکاشفههایش شهادت «آقا سلطانعلی» را میبیند و قالی نیمه کاره را به تنهایی میبافد.
حتی مجلس تعزیه هم به خوبی از کار درنیامده است همیشه در تعزیههایی که اجرا میشود، شبیهخوانها از گذشته و پیشینه خود حرف میزنند. تا هم به مخاطب اطلاعات بدهند و هم اینکه تداعی کننده رجزخوانی در میدان نبرد باشد. اما در اینجا نه از سلطانعلی چیزی میدانیم نه از حارث که قاتل سلطانعلی است.
باورهای دینی مردم چنان با زندگی روزمره گره خورده است که به سختی میتوان اثر دینی قابل قبولی پدیدآورد، مگر اینکه بدانیم قرار است از طرح آن به کجا برسیم. عدم درک از هدف تولید یک اثر دینی باعث میشود یا به خرافهگرایی بیفتیم یا ضد دین عمل کنیم.
همین که قرار است قالی مراسم قالیشویان در یک کارگاه بافته شود و تقابل شخصیتها با هم و نسبت آنها با قالی، میتوانست به اثری دراماتیک تبدیل شود بدون آنکه نیازی به مجلس شبیهخوانی باشد. اثر نمایشی باید فینفسه قابلیت جذب مخاطب را داشته باشد نه اینکه با قلابهای باسمهای مخاطب را به دام اندازد.
روایت تاریخ انقلاب بر مهمل تخیل
«بی در زمان» آخرین نمایشی بود که در روز سوم جشنواره تئاتر سوره اجرا شد. این نمایش، داستانی از تاریخ انقلاب را روایت میکند. ظاهرا داستان پیشینهای ندارد و تنها به بهانه آن به تاریخ انقلاب نقب زده است. این اتفاق قابل تقدیری است که نویسنده به دنبال واقعه تاریخی نبوده است و تاریخ را بهانهای برای درونیات خود قرار داده است.
قرار نیست هر داستانی که در گذشته اتفاق میافتد، به اثر نمایشی تبدیل شود. میتوان داستانی را تخیل کرد که در گذشته روایت میشود، به شرط آنکه دلیل منطقی برای زمانی که اتفاق میافتد داشته باشیم.
مشکل بزرگ داستان نمایش «بی در زمان» این است که زمان اتفاق ماجرا به درستی مشخص نیست. از همین جهت شخصیتهای نمایش نیز به درستی شناخته نمیشوند. کارگردان چه بخواهد و چه نخواهد، ذهن مخاطب سعی دارد شخصیت میرزا را بشناسد. اینکه او کدام شخصیت انقلابی است. این سردرگمی زمانی بیشتر میشود که ما از شناسنامه میرزا چیز زیادی نمیدانیم.
با این حال کارگردان در نگاه خود به تاریخ موفق عمل کرده است. اینکه
ما نمیدانیم داستان در کدام شهر میگذرد ضعفی را متوجه نمایش نمیکند. اگر میرزا
نیز بیشتر به مخاطب معرفی میشد ارتباط مخاطب با نمایش به عمق بیشتری میرسید.
انتهای پیام/ 161