وصیت‌نامه شهید مدافع حرم مجتبی بابایی‌زاده/ خواهرم! چه زیباست سیاهی چادر شما

شهید بابایی‌زاده در وصیت‌نامه خود نوشته است: خواهرم! چه زیباست سیاهی چادر شما، نمی‌دانم این چه حسی بود که چادر شما به من می‌داد؛ اما می‌دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو می‌گرفتم. باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.
کد خبر: ۲۶۱۶۲۱
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۳ - 12October 2017
وصیت‌نامه شهید مدافع حرم مجتبی بابایی‌زاده/ خواهرم! چه زیباست سیاهی چادر شما

به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «مجتبی بابایی‌زاده» 2 خرداد 1362، در اندیمشک چشم به جهان گشود. وی بعد از پایان دوره متوسطه و گرفتن دیپلم با پوشیدن لباس سبز سپاه وارد یگان «صابرین» شد. شهید بابایی‌زاده در عملیات پاکسازی مرزهای شمال غرب کشور توسط گروهک تروریستی «پژاک» در ارتفاعات جاسوسان 13 شهریور 1390 طی نبردی سخت به درجه رفیع شهادت نائل شد.

متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید: 

«بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت می‌دهم به خدای واحد، پیامبرم محمد (ص) امامم علی (ع) ولی و وصی خدا. خدایا این نوشته‌ها قبل از اینکه برای بازماندگان من باشد، برای توست و درد دلی با توست چون این ناله‌ها متعلق به لحظه جدایی از دنیاست و مربوط به لحظه‌ای است که دارم آزاد می‌شوم. پس چون از شرایط آن لحظه مطلع نیستم و نمی‌دانم در چه حالی هستم؛ پیش دستی نموده و سعی بر آن دارم طلب استغفار کنم. و چه خوب است که انسان از لحظه مرگش مطلع نیست و موت بی‌خبر به سراغ آدمی به واسطه آگاهی از لحظه مرگش تا دقایقی قبل از مرگ به خدا فکر نمی‌کرد و چه گناهانی که مرتکب نمی‌شد و در لحظه مرگ استغفار می‌نمود و چنین دنیایی چه می‌شد؟ ولی الحق که تو جای حق نشسته‌ای و اینجاست که عدالت تو در آزمون خودنمایی می‌کند.

خدایا وصیتم را در چند قسمت و برای هر مخاطب می‌نویسم؛ ابتدا به خالق عزیز خودم این یگانه باور صادق. خدایا من به جایی رسیده‌ام که معتقدم انسان روزی باید بمیرد، پس تلاش برای بقاء را نمی‌پسندم. خدایا عیبی ندارد که باور خودم را در مورد شهادت و آزادگی اعلام کنم؛ چرا که می‌دانم خدای من سخت‌گیر نیست. خدایا برای من شهادت لحظه‌ای است که در اوج آمادگی جان می‌دهم؛ چون در عصر ما این باور است که شهید باید در راه جهاد و در معرکه نبرد با کفار شهید شود، ولی سوال من از آن این است که کافر برای پیروزی کفرش تنها به معرکه جنگ و با سلاح تفنگ و شمشیر می‌آید؟! پس اگر این چنین بود تاکنون با اولین جنگ باید تکلیف حق جویان و در تقابل با ظالمان باشم. حالا این صف ممکن است در جبهه باشد یا در خیابان شهرم و یا در هر جایی دیگر که نمی‌دانم که ظلم شود. خدایا در این مدت زمان عمرم که نمی‌دانم که کم بود یا زیاد قصد خدایی بودن داشتم ولی در مواردی دشمن تو شیطان مرا اغفال نمود خدایا طلب عفو و مغفرت می‌کنم خدایا باز هم به من فرصتی بده تا در لحظه جان کندن بتوانم این کلمات را بر زبان بیاورم. خداوندا عمر من همزمان شد با شروع حکومت الهی و اسلامی. از وقتی که خوب و بد را از هم تشخیص دادم، تمام عشقم به انقلاب بود. در زمان حیات خمینی کبیر (ره) کودک بیش نبودم. البته حسرت نمی‌خورم چون بعد از پیر بزرگ، سایه ولی و امامی دیگر بر سر این ملت ماند. خدایا خودت خوب می‌دانی که از همان نوجوانی عشق به ولایت در من زنده شد که البته از شیعه اثنی عشری غیر از این مقبول نیست که البته خانواده‌ام بخصوص برادران بزرگترم در انتخاب این واقعیت بی‌تاثیر نبودند که ان‌شاءالله هم من و هم آنان تا آخر عهد نشکنیم و ثابت قدم باشیم.

خدایا دعا می‌کنم که مرگ من فایده‌ای برای خلق خودت و دین خودت داشته باشد که خود آن را شهادت نامیده‌ای و شهادت من رو به دشمن، و قاتلان من از شقی‌ترین و ظالم‌ترین دشمنان تو باشند، ملیت و دین ظاهر آن‌ها برایم فرقی ندارد، مهم این است که در مقابل دشمنان تو شهید بشوم. خدایا مرگ مرا حادثه‌ای طبیعی قرار نده. خدایا مرگ مرا شرافتمندانه و جوانمردانه قرار بده. خدایا کمکم کن که قبل از شهادت سهمی در انتقام ظلمی که در حق محمد و آل او شد داشته باشم و خدایا تمام دغدغه‌های من را خودت می‌دانی، رحمت و عنایت را از این ملت و این حکومت و این رهبر کم نکن.

و اما ملت عزیزم؛

ملتی که شهادت دارد، اسارت ندارد. ملت عزیزم، ای آزاده‌ترین ملت، مبادا لحظه‌ای شک و تردید کنید که شک و تردید برای شما مصائب و مشکلاتی ایجاد می‌کند. اگر امروز نزد خدا و اولیای خدا آبرویی دارید از یقین و ایمانتان است.

ملت عزیز!

ولایت و شهدا را فراموش نکنید که فراموشی این ثروت‌ها برای شما اسارت و ذلت می‌آورد. ولایت گوهری است که با داشتن آن تمام گوهرها را در پیش خود دارید و خودتان خوب می‌شناسید، برخی را که در ادعا، خدا و پیامبر دارند ولی در ذلت هستند، می‌دانید چرا؟ چون ولایت ندارند واقعا که مکمل بعثت جهاد بود و مکمل جهاد غدیر بود و اگر غدیر نبود بعثت هم نمی‌ماند. ای ملت آزاده به گوشه کنار خود نگاهی بیندازید ببینید چه خبر است. از آمریکا گرفته تا اروپا و آسیا و آفریقا جایگاه خود را ببینید که هر چه دارید از این انقلاب است. اهداف انقلاب را فراموش نکنید ولایت را تنها نگذارید که اگر نبود مبارزه شهدا با هوای نفس، آزادی بدست نمی‌آمد.

به مدیران و خدمتگزاران نظام می‌گویم نگاه خمینی و خامنه‌ای به راه شماست. مبادا لحظه‌ای از یاد خدا و ملت غافل شوید. مبادا خود را از فرهنگ جهاد و شهادت جدا کنید. مبادا بین شما و خانواده شهدا فاصله‌ای بیفتد. مبادا از آن‌هایی باشید که بخاطر عملتان در زمان ظهور، جزء دشمنان حضرت حجت (عج) باشید. مبادا در خانه‌ای محکم و مستحکم زندگی کنید و در گوشه‌ای دیگر از شهر، خانه‌های خشتی و سست در مقابل تند بادهای زندگی وجود داشته باشد و یا کم کاری شما دچار زجر و سختی شوند که در این صورت وای بر شما! و پیام آخر به شما کارگزاران و مدیران نظام اینکه، نکند لحظه‌ای در ولایت شک کنید و حضرت امام خامنه‌ای را تنها بگذارید که هر چه داریم از ولایت است.

و اما خانواده عزیزم:

پدر و مادرم بعد از شهادت من، لحظه‌ای به خود سختی راه ندهید که با آشنایی که از شما دارم ان‌شاءالله هیچ سختی ندارید. پدر و مادرم در این مدت بیست و چند ساله که در کنار شما بوده‎ام برای شما بسیار زحمت و سختی داشتم، مرا حلال کنید. اگر کوتاهی کردم و اگر بی‌احترامی کردم از خدا طلب عفو و بخشش دارم. با تمام وجود شما را دوست داشتم ولی شاید به روی خود نمی‌توانستم بیاورم. مبادا بخاطر شهادت من ادعای سهم و سهم خواهی کنید که شما حقیقتا حق الله را بجا آورده‎اید و اجر شما ابدی و جاودانی است و مبارک باد بر شما. ای کاش می‌شد در لحظه جان کندن بوسه‌ای بر زیر پای شما می‌زدم، ولی نمی‌دانم در کجا و چطور به شهادت خواهم رسید...

پدر و مادر و خانواده عزیزم انقلاب و ولایت را از یاد مبرید که انتظار خدا از شما بیشتر است چون شما خودتان صاحب این انقلاب هستید، شما بخصوص برادرانم از این به بعد باید بیشتر مراقب خود باشید به واسطه خانواده شهید بودن نظراتتان، اعمال شما، رای شما زیر ذره‌ بین دوست و دشمن است. مبادا با رای خود شیطان را خوشحال کنید. شما را می‌شناسم برادرانی هستید پیرو ولایت و مطیع رهبر و این روحیه را هر چه بیشتر تقویت کنید؛ تو را به خدا از انقلاب و ملت سهم خواهی نکنید. مواظب فرزندان و اولاد خود باشید که خدایی ناکرده با آبروی شما بازی نکنند. فرزندانی مومن و با تقوا برای انقلاب مهدی (عج) تربیت کنید و دین خود را به انقلاب و اسلام ادا کنید.

خواهران عزیزم، ای ارزش‌‌های عزیز خانوادگی، ای وارثان حضرت فاطمه (س)، از باب عزیز بودنتان جملاتی کوتاه برای شما می‌نویسم از شما خواهش می‌کنم توجه بیشتری از جانب دوست و دشمن به شماست. پس مواظب باشید بازی روزگار شما را پیش خدا شرمگین نکند دوباره می‌گویم اسلام، انقلاب و ولایت را فراموش نکنید که آبروی همه ما در گروی همین‌هاست و چه زیباست سیاهی چادر شما، نمی‌دانم این چه حسی بود که چادر شما به من می‌داد اما می‌دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو می‌گرفتم. باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است. امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمی‌دارم به ملاقات من سر مزار بیایید و شما را قسم به خدا و امام که با عفت خود مایه سربلندی خانواده‌مان شوید و یادتان نرود که یکی از بزرگترین وظایف یک زن مسلمان تربیت فرزندانی خوب و مومن است برای مملکت، پس از وظیفه اصلی خودتان باز نمانید که جامعه ما نیاز به تربیت صحیح دارد و به شما خانواده عزیزم می‌گویم که بعد از شهادت من دارایی که از من به جا ماند مقداری از آن را بیاد لب تشنه حضرت ابا عبدالله (ع) آبسردکن تهیه کنید و در نقاط شلوغ نصب کنید تا خیل رهگذران بنوشند».

انتهای پیام/ 181

نظر شما
پربیننده ها