گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ در فصل داغ تابستان و کمرنگی حضور آثار دفاع مقدسی رو صحنه نمایش، اجرای «زاغ» یک اتفاق خوش آیندی است که باید قدر دانست.
«زاغ» داستان دلدادگی رعنا و بشیر، پسر عمو و دختر عموی کرمانشاهی است. آنها سی سال پیش از این زیر آوار ناشی از بمباران عراق مدفون شدهاند و حالا تکههای استخوان رعنا به بهانه ساخت پارک از زیر خاک بیرون آورده میشود و جنازه بشیر همچنان زیر خاک باقی میماند.
در طول نمایش متوجه میشویم آنها به خاطر اختلافات پدرانشان نتوانستهاند به هم برسند و جنارههای آنها نیز به دلیل زیبا سازی شهر از هم جدا میشود. مهندس زیبا سازی فردی است به نام غلام ابرو یعنی همان خواستگار سمج و پول دار رعنا.
بزرگترین حسن «زاغ» این است که اصلا ادعای دفاع مقدسی بودن ندارد و همه اشاراتی که به جنگ میشود با ذات داستان در ارتباط است و به همین خاطر روایت کارگردان در نمایش «زاغ» روایتی صادقانه است.
هر چند این زبان صادقانه گاهی به لکنت میافتد اما در قیاس با آثار پرشمار دفاع مقدسی که پر از است کنایه و دست و پا زدن در نماد بازیها و سمبلگراییها قابل تامل است.
عمده ضعف «زاغ» در ساختار داستان آن است. از نیمه نمایش مخاطب متوجه میشود که رعنا و بشیر روحی هستند که اجسادشان ۳۰ سال پیش زیر آوار مانده است و ماشین داستان در مسیر دیگری میافتد. این تغییر در روند روایت ناشی از خستگی نویسنده در گره افکنیها و باز کردن آنها دارد.
اگر از همان ابتدا متوجه میشدیم که با روح رعنا و شریف مواجه هستیم یا این اتفاق به پایان بندی آن موکول میشد با روایت پیچیدهتر و تکان دهندهتری روبهرو بودیم. این ضعف در ساختار داستان در بازی بازیگرانش، «الهه ناظری» و «پژمان احمدی» اثر خود را گذاشته است. چرا که نمایشنامه در بهترین حالت نقشه راه بازیگر است.
هر چقدر این نقشه کارآمدتر باشد تکلیف بازیگر با نقش و متن روشنتر خواهد بود و در نتیجه کاراکتری که روی صحنه خلق میشود با مخاطب ارتباط بهتری برقرار خواهد کرد. حتی اگر کاراکتری که روی صحنه دیده شود انتزاعی و تجریدی باشد.
بیننده در نمایش به واسطه بازیگر است که وارد دنیای نمایش میشود نه داستان و طراحی صحنه و موسیقی و نور و موارد دیگر. اگر دیالوگی که در متن وجود دارد، کارکرد دراماتیک نداشته باشد و عنصر دیالوگ به گفتگو تقلیل پیدا کند نه بازیگر چنان که باید به وظیفه خود عمل میکند و نه مخاطب میتواند بازیگر را باور کند.
وجود انبوه پرهای کبوتر در وسط صحنه جز اینکه بر «کفتر باز» بودن بشیر تاکید و تائید داشته باشد چیز کارکرد دیگری ندارد. بخصوص اینکه جز یکی دو اشاره مختصر به کبوترها، به پرها اشارهای نمیشود. به این ترتیب وجود پرهای سفید که میتوانست تبدیل به کاراکتر شود در عمل عقیم میماند و بلااستفاده باقی میماند.
در همین صحنه با دو قطعه تخته روی صحنه که نماد تخت خواب است، استفاده خوبی میشود به نحوی که بدون آنها نمایش دچار نقص میشد. این تخت خواب در طول نمایش از یک شی خارج و خود تبدیل به نماد و نشانهای میشود برای جدایی ابدی رعنا و بشیر.
چون فضای نمایش در اتاق خوابی ویران شده از بمباران اتفاق میافتد بهتر بود از المانهایی که به ذهن نزدیک تر است استفاده میشد. چیزهایی مثل آینه، خاک، پنجره و ... . اگر هم اصراری بر وجود پرهای کبوتر در صحنه از سوی کارگردان است، باید خود کبوتر نیز دیده میشد.
با همه مواردی که اشاره شد نمایش «زاغ» را باید دید تجربه دیدن این اثر در کنار همه معایب و محاسنی که دارد اثبات این مدعاست که هنوز قصههای ناگفته بسیاری وجود دارد که به آن توجهی نشده است یا کمتر درباره آن شنیده و دیدهایم.
داستان «زاغ» داستان جنگزدگانی است که کسی سراغ آنها نمیرود مگر آنکه بیلهای مکانیکی جسد یکی از آنها را از زیر خاک بیرون بیاورد. داستان جنگ تحمیلی فقط داستان رزمندگان و حماسهها و باز روایی عملیاتها نیست. مردم عادی که ناگهان سیل بمب بر سرشان آوار شده نیز بخشی از تاریخ دفاع مقدس است؛ بخشی که مغفول مانده و باید گفته شود. نمایش «زاغ» گامی مثبت در این جهت است.
نمایش «زاغ» به نویسندگی «آرش منصوری»، کارگردانی «حسن همتی»، تهیه کنندگی «هاریکا ایمانی» و بازیگری «الهه ناظری» و «پژمان احمدی» از روز سهشنبه ساعت ۱۸:۳۰ در تالار استاد مشایخی روی صحنه رفته و اجرای آن همچنان ادامه دارد.
انتهای پیام/ ۱۶۱