شهید الماسی‌زاده:

شهادت مرگ نیست؛ رسالت است

شهید الماسی‌زاده در وصیت‌نامه خود آورده است: شهادت مرگ نیست؛ رسالت است، جان دادن نیست بلکه جان یافتن است، به اجبار رفتن نیست انتخاب کردن است، مردن نیست تولد است، سکوت نیست فریاد است، تنفر نیست عشق است؛ خدایا مرا در خودت حل کن.
کد خبر: ۳۳۸۶۴۵
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۲:۴۰ - 16April 2019

به گزارش دفاع‌پرس از ایلام، شهید مجید الماسی‌زاده فرزند محمد نبی هفتمین روز از مردادماه سال 49 در روستای سربیشه از توابع بخش مرکزی شهرستان ایلام  متولد شد.

وی در خانواده ای که از نظر اخلاقی زبانزد خاص و عام بود تربیت یافت.

شهید الماسی زاده در سال 52 تحصیلات خود را آغاز و تا سال 1366 با اخذ مدرک دیپلم علوم تجربی آن را به پایان رسانید.

الماسی زاده در نیمه دوم سال 66 به عنوان پاسدار وظیفه راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در بیست و نهمین روز از خرداد ماه 67 در عملیات چهل چراغ توسط منافقین در منطقه قلاویزان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای علی صالح (ع) به خاک سپرده شد.

متن وصیت نامه ای را که از این شهید والا مقام به یادگار مانده است، در ادامه می خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی پیر جماران و بت شکن عصر ما امام خمینی (ره) شروع می کنم.

شهادت مرگ نیست، رسالت است. جان دادن نیست، بلکه جان یافتن است. به اجبار رفتن نیست، انتخاب کردن است. مردن نیست، تولد است. سکوت نیست، فریاد است. تنفر نیست، عشق است. خدایا مرا در خودت حل کن.

وصیتی به مادر عزیزم. مادرم می دانم فرزند از دست دادن غمگین کننده است و می دانم که برای فرزندت ناراحت می شوی برای من ناراحت نباش چونکه راهی که انتخاب کرده‌ام راه حسین (ع) است و کسی که در این راه کشته شود نمرده است.

مادر مبادا برای من گریه و زاری کنی دشمنان اسلام از این کار تو خشنود شوند. مادر من که از علی اکبر امام حسین عزیزتر نیستم و اگر خواستی برایم ناراحت شوی سر مزارم بیایید و در آنجا با صدای آهسته برای من و بیاد علی اکبر امام حسین اشک بریز تا دشمنان از این حرکت خشنود نشوند.

میدانم که مرا شیر دادی و بزرگ نمودی و به این سن رساندی چونکه اسلام به این خون ها احتیاج دارد و به این چنین جوانانی نیازمند است. من میروم و این راه را که راه انبیا است انتخاب میکنم و از تو میخواهم شیری را که به من دادی حلالم کنی. 

و حالا سخنی چند با پدر عزیزم. پدر جان میدانم که هیچ خدمتی به تو نکرده ام و همیشه تو را ناراحت نموده ام خلاصه مرا ببخشید برای اینکه خدمتی به تو نکرده ام و با من زحمت زیادی کشیده ای از تو حلالیت میطلبم و از تو بخشش میخواهم.

و حالا سخنی چند با برادرانم برادر. ما در زمانی قرار گرفته ایم که مملکت ما احتیاج به خون دارد و جوانانی احتیاج که باید جان فشانی کنند تا دین اسلام و این انقلاب زنده و محفوظ بماند و از شما میخواهم که برای من ناراحت نشوید و ادامه دهنده راه من باشید و امام عزیز را تا آخرین قطره های خون خود تنها نگذارید و همیشه و در همه حال حافظ خون شهدا باشید و به جبهه ها رو بیاورید و اما برادران کوچکترم اگر یک وقتی حرف تندی زده ام مرا ببخشید به بزرگی خودتان سخنی چند با خواهرانم خواهران عزیزم برایم گریه نکنید و روی خود را نکنید و چونکه این کارتان قلب مرا آزرده میکند مانند زینب (ع) باشید و همیشه زینب وار زندگی کنید و به دشمنان بفهمانید که شهیدان زنده اند و با گریه و زاری خود دل منافقین را شاد نکنید.

وصیتی به همرزمان خود که آنها باید بدانند تا آخرین نفر و تا آخرین قطره های خون خود باید ادامه دهنده راه  ما باشند و امام را مانند مردم بی وفای کوفه تنها نگذارند و از تمامی آنها حلالیت میطلبم وصیتی دارم که روز تشییع جنازه من دستم را از تابوت بیرون بیاورید تا مردم ببینند که چیزی بجز یک کفن با خودم نبرده ام  از تمامی قومان و خویشان حلالیت میطلبم و از آنها میخواهم که اگر یکی از آنها را ناراحت کرده ام ببخشید و آنها را نادیده بگیرند مادر نمیدانم که این چه جاذبه ای است که مرا بسوی خود میکشد و نمیدانم این چیزی که مرا میطلبد چیست مادر این حسین است که مرا بسوی خویش میخواند و مرا بسوی خویش میکشد مادر میدانم که دیگر من نیستم به اسلام خدمت کنم اما ادامه دهنده های راه من هستند و برای این ناراحت نشو که من در میان شما نیستم تا به اسلام خدمت کنم.

الحقیر مجید الماسی زاده 66.12.16

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار