یادداشت/ گووان‌مهر اسماعیل‌پور

«سرخپوست»؛ ترانه‌ای برای رهایی

در فیلم «سرخپوست» مخاطب به راحتی می‌تواند شیفته‌ شخصیت‌ها شود و خود را جای قهرمان یا ضد قهرمانی که هر دو به درستی و به طور برابر ـ هر چند به دو شیوه‌ی کاملا متفاوت ـ ساخته و پرداخته شده‌اند، قرار دهد. بیننده مطمئنا از همراهی با داستان لذت خواهد برد و در هیجان و سرزندگی شخصیت‌ها شریک شده، پا به پای قصه‌ای بکر و زیبا پیش خواهد رفت.
کد خبر: ۳۵۰۳۹۸
تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۶:۳۳ - 17June 2019

گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ گووان‌مهر اسماعیل‌پور؛ فیلم‌هایی که در ژانر سینمای زندان ساخته می‌شوند عموما بر مبنای تلاشِ آدمی برای آزاد زیستن استوارند. از «پرنده‌بازِ آلکاتراس» گرفته تا «رهایی از شائوشنگ» جملگی نمایشگر ستیز انسان با شرایط محیطی (زندان) و عوامل بازدارنده‌ی انسانی (نگهبانانِ زندان) برای خلاصی از بند و زندان هستند.

مسئله‌ی قابل تأمل در این‌گونه فیلم‌ها آن است که چرا مخاطب همواره به زندانی حق می‌دهد که برای گریز از مجازات بکوشد. مگر نه این که اکثر شهروندانِ هر جامعه خواستارِ مجازات قانون‌شکنان و گرفتاری قانون‌گریزان هستند؟ پس این همدلی با زندانی برای گریختن از زندان و زندانبان برای چیست؟ شاید ریشه‌ی چنین اندیشه‌ای را بتوان در سرشتِ دینی ـ عرفانی نسلِ بشر یافت. انسان خود را قربانی گناه جدِ نخستینش ـ آدم (ع) ـ می‌داند، رانده شده از بهشت و تبعیدیِ سیاه‌چالِ زمین! این مرغِ باغِ ملکوت تا روزی که جانش از زندانِ تن پر نکشد همچنان اسیر خاک خواهد ماند. «پیرِ پارس» می‌فرماید:

«حجاب چهره‌ی جان می‌شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره، پرده برفکنم!
چه‌گونه طُوف کنم در فضای عالَمِ قدس
چو در سراچه‌ی ترکیب، تخته‌بندِ تنم؟
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی‌ست
روم به گلشنِ رضوان، که مرغِ آن چمنم!» ...

باری با گذر از این مقدمه، بحث پیرامونِ فیلم «سرخپوست» را آغاز می‌کنیم. داستان فیلمنامه، برای پهلو زدن به آثار شاخص این ژانر یک ضعف کلی دارد و آن سهل‌انگاری در پرداختِ پیشینه‌ی شخصیت‌ها و طراحی قصه‌ای شاخص است. نویسندگان با طرح چهارچوبی کلیشه‌ای و به شدت تکراری، به همین میزان اکتفا کرده‌اند که زندانی، دهقانی سرکش بوده و دستگاه فاسد ستم‌شاهی بر اثر باج ندادن به زمیندارانِ توانمند، به او بهتان زده و محکومش ساخته است. فرح پهلوی هم قصد دارد هفته‌ی دیگر به آن ناکجاآباد بیاید؛ پس حرف، حرفِ زور است و زندان بدون هیچ، چون و چرایی باید همین امروز خراب شود.

فیلمنامه‌نویس با این کلی‌گویی‌ها سر و ته ماجرا را هم می‌آورد تا بتواند با خیال راحت به جزئیاتِ روایت بپردازد. در شخصیت‌پردازی نیز ردپایی پررنگ از همان ادبیاتِ آشنای حزب توده به چشم می‌خورد. معلمی که در برابر ظلمِ بی‌دریغِ ژاندارم‌ها جانش را برای دفاع از شاگردانش فدا می‌کند، اینجا در نقش خانمِ مددکارِ زندان (با بازی پریناز ایزدیار) جلوه می‌کند. پایان‌بندی فیلم هم که البته بد، ناآشنایانه و با اعتماد به نفس پایین نوشته و به اجرا در آمده، تحت غلبه‌ی همین ادبیات و خارج از بافت قصه طراحی شده است. از این‌ها که بگذریم فیلمنامه، از جایی که قصه شروع می‌شود تا سکانس آخر، دارایِ کشش، ریتم و تعلیق بسیار مناسب و گیرایی است. مختصر خام‌دستی‌هایی که در فیلمنامه دیده می‌شود و حتی ایرادِ پایان‌بندی فیلم را هم می‌توان به حساب کارگردانی متوسط کار گذاشت. اگر کارگردان در دکوپاژ نهایی خود دقت بیشتری صرف می‌کرد، تمام این لغزش‌های خفیف قابل اصلاح بودند.

باری پیرنگِ اصلی فیلم جذاب و طراحی فیلمنامه هم به درستی صورت گرفته است. قصه‌ای تاثیرگذار که مخاطب را با خود همراه کرده در مسیر دستیابی کاراکتر‌ها به خواسته‌های خود، گام به گام پیش می‌برد. نحوه‌ی پرداخت ضد قهرمان فیلم ـ که با نگاهی دیگر می‌توان او را قهرمان فیلم دانست ـ بسیار هوشمندانه و شاعرانه صورت پذیرفته است. مردی که از او تنها نشانه‌ها و سایه‌روشنی دیده می‌شود، در برابرِ قهرمان اصلی فیلم ـ و از همان نگاهِ متفاوت «ضد قهرمان» ـ افسری جاه‌طلب (با بازی نوید محمدزاده) با میلِ عصیان‌گری به دیده شدن. افسری باهوش که زیرکی شکارچی روباه و سادگی کبک را همزمان در خود دارد؛ باید راز هزارتوی معماگونه‌ای را کشف کند که یک زندانی و مجموعه‌ای از افراد دیگر دستادست برای او طرح افکنده‌اند. در این بین نه تنها جایگاه شغلی بلکه وجهه‌ی فردی و زندگی احساسی او نیز آماجِ حمله و فریب قرار می‌گیرد.

«نوید محمدزاده» بازیگری توانمند و جاه‌طلبی است که با صداقت و سختکوشیِ تمام، هر چه در توان داشته را برای ایفای درخشان نقش خود و کمک به فیلم به میدان آورده است. ساده‌انگاری‌های فیلمنامه و آسان‌گیری فیلمساز، در بسیاری از لحظاتِ فیلم با بازی جانانه‌ی «محمدزاده»، پوشش یافته و به چشم نمی‌آیند. ستاره‌ی نوظهور و پر فروغِ سینمای ایران با آثارش نشان می‌دهد که مرزی برای پیشرفت هنر خویش قائل نیست و در رقابتی که با خود دارد می‌کوشد تا همواره به جلو حرکت کند. شاید اگر کارگردانی و فیلمنامه قدری بیشتر به کمکش می‌آمدند، در این فیلم شاهد شکلگیری یکی از بهترین بازی‌های تاریخ سینمای ایران می‌بودیم.

ستاره پسیانی نیز در این فیلم نقشی دیدنی و دشوار ایفا کرده است. آنقدر خوب و روان بازی می‌کند که به راحتی می‌توان او را بازیگری محلی تصور کرد. سبکی از بازیگری که ناخوادآگاه، مخاطب را یادِ فیلم تنگسیر و بازی روان‌شاد «پرویز فنی‌زاده» می‌اندازد. باقی بازی‌ها همان است که انتظار می‌رود. همه در یک سطح خوب و منطقی پیش می‌روند. از پریناز ایزدیار و آتیلا پسیانی تا نابازیگر‌های محلی همه، کار خود را نه چندان درخشان، اما خوب و قابل قبول به نمایش در می‌آورند.

هومن بهمنش در این فیلم نتوانسته است توانمندی درخشان فیلمرداری خود را به ظهور برساند. می‌توان روی بسیاری از قاب‌بندی‌ها، نوردهی و حرکات دوربین بحث کرد؛ اما کلیت کار چنان که از او انتظار می‌رود قابل قبول و تاثیرگذار است.

اهالی سینما با اصطلاح «رج زدن» آشنا هستند. در زمان فیلمبرداری، برای کاستن از هزینه‌ها و سرعت و انقباض در تصویربرداری، سکانس‌ها یا پلان‌ها توسط برنامه‌ریز دسته‌بندی می‌شوند و کمتر پیش می‌آید که یک فیلم سینمایی به همان ترتیبِ روایی فیلمنامه یا اثر نهایی، فیلمبرداری شود. از جمله تخصص‌های ضروری برای عوامل حرفه‌ای سینما، حفظ یکپارچه‌گی اجرا و تمرکز حسی در ترتیبِ نامتوالی ضبط پلان‌ها و سکانس‌های فیلم است. از بازیگر گرفته تا گروه طراحان و فیلمبردار موظف هستند ریتم کلی اثر را که کارگردان به عنوان رهبر، برای هر لحظه از فیلم تعیین کرده است، به اجرا درآورند. ممکن است دو پلان، یکی متعلق به بخش آغازین فیلم و دیگری مربوط به بخش پایانی آن با حضور یک بازیگر و در یک لوکیشنِ خاص در فیلم وجود داشته باشند و گروه برنامه‌ریزی زمان ضبط هر دوی آن‌ها را در یک روز و پشت سرِ هم قرار دهند. یک هنرمندِ حرفه‌ای سینما به روشنی می‌داند که حتی اگر ریتمِ بیرونی این هر دو شبیه به هم باشد محال است در یک فیلم که لایق نامیده شدن به عنوان فیلم باشد، ریتم درونی یکسانی بر هر دو پلان یا هر دو سکانس حکم‌فرما باشد.

لازم است بازیگر جای بازی‌اش در هر کدام از این دو را بداند، فیلمبردار باید قاب، نور، لنز و... را با توجه به ویژگی‌های متفاوت این دو معین سازد. طراحان باید هوشیار باشند که گریم، صحنه، لباس و هر آن چیزی که در ابتدای فیلم به چشم می‌آید در انتها باید جور دیگر و با کارکردی متفاوت دیده شود. همه‌ی این تفاوت‌ها بر مبنای فیلمنامه و توسط کارگردان مشخص می‌شوند.

در فیلم‌نامه‌ی «سرخپوست» چنین لحظاتی فراوان هستند. نقطه‌ی قوت فیلمنامه هم همین است که با وجود واقع شدن روایتِ آن در محیط بسته‌ی زندان، از فضا‌های تکرارشونده و محدود، تعاریفی متفاوت و غیر تکراری ارائه می‌دهد. اتاقی که چند دقیقه پیش محل شادی بود در نگاه بعدی برای قهرمان قفسی پر غصه می‌شود و جایی که برای آرامش از آن استفاده می‌شد کمی بعد اضطرابی خفه‌کننده را در خود جای می‌دهد...، اما این مهم در کارگردانی که چشمِ اسفندیارِ فیلم «سرخپوست» شده، به هیچ روی لحاظ نشده است.

در آغازِ مطلب گفتیم «نوید محمدزاده» با بازی خود به کمک فیلم آمده است. او و تنها او ریتم بازی خود را با قدرت و تمرکز بالا در لحظه لحظه‌ی فیلم رعایت کرده و تا جای ممکن به باقی بازیگران و عوامل سرایت می‌دهد. فیلمبرداری و طراحی فیلم از خواب‌آلودگی کارگردان دچار خمیازه شده‌اند و کار را رها کرده و در بسیاری از اوقات فضایی ناکوک و ناجور با ریتم فیلمنامه و ضرباهنگِ فیلم را ایجاد کرده‌اند. از این جهت فیلم یکپارچگی خود را از دست داده و ضربه‌ای مهلک بر روایتِ جذاب آن وارد آمده است. یک تدوینِ بی نقص می‌توانست بار بزرگی از دوش فیلم بردارد و بر پویایی و گیرایی فیلم تاثیرگذار باشد. اما گویا تدوینگر تنها پیاده‌کننده‌ی خواست فیلمساز و تابع فیلمنامه بوده است. تدوینگر به عنوان یک هنرمند و نه فقط یک تکنسین و به عنوان آخرین نجات دهنده‌ی فیلم نتوانسته یا نخواسته کمکِ قابلِ مشاهده‌ای به اثر کند و در پی رفع اشکالات آن بر نیامده است. به این گونه تدوین نیز مانند موسیقی و صحنه پردازی در همان حدِ متوسط باقی مانده است.

اما چنان که از کلیت بحث بر می‌آید با وجود قابلیت‌های بالقوه‌ی بسیاری که بعضی از آن‌ها به تمامی به فعل در نیامده‌اند، «سرخپوست» فیلمی دیدنی و زیباست. فیلمی که زندگی در آن موج می‌زند و انسان‌ها می‌کوشند برای دستیابی به خواسته‌هایشان از هر امکانِ موجود بهره ببرند. آدم‌هایی که گاه به هم ضربه می‌زنند، گاه خلافِ خواسته‌های خود کاری می‌کنند و گاه از هم می‌رنجند و باز یکدیگر را می‌بخشند. خلق این روابط بر پرده‌ی سینما کاری بزرگ و ستودنی است. شخصیت‌های فیلم چنان طراحی شده‌اند که هر لحظه توان غافلگیری مخاطب را دارند و به هیچ وجه دچار کلیشه و پیشبینی پذیر نمی‌شوند. در این فیلم می‌بینیم که چگونه آدمیان از منافع مادی خود می‌گذرند تا غرورشان را حفظ کنند. مخاطب به راحتی می‌تواند شیفته‌ی این شخصیت‌ها شود و خود را جای قهرمان یا ضد قهرمانی که هر دو به درستی و به طور برابر ـ هر چند به دو شیوه‌ی کاملا متفاوت ـ ساخته و پرداخته شده‌اند، قرار دهد. بیننده مطمئنا از همراهی با داستان لذت خواهد برد و در هیجان و سرزندگی شخصیت‌ها شریک شده، پا به پای قصه‌ای بکر و زیبا پیش خواهد رفت.

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها