روایتی از لحظات مجروحیت «سید نور خدا موسوی»

سرگرد «حمید نجفی» فرمانده وقت یگان تکاوری لار لحظات مجروحیت شهید «سید نور خدا موسوی» را روایت کرد.
کد خبر: ۳۵۳۰۶۹
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۲:۴۰ - 15August 2019

روایت سرگرد «حمید نجفی» از لحظات مجرو حیت«سید نور خدا موسوی»

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از خرم آباد، سرگرد «حمید نجفی» فرمانده وقت یگان تکاوری «لار» در خاطره ای راجع به لحظات مجروحیت شهید «سید نور خدا موسوی» نقل کرده است:

روز واقعه حدود هشت نقطه در مرز را برای کمین در نظر گرفته بودیم و هر صبح یگان‌های کنار مرز را به عنوان کمین می‌فرستادیم که یک نقطه از این کمین‌ها سر اکیپش، ستوان یکم «علی محمدی» بود که او را به کمین اعزام کرده بودیم. اما وقتی میانه راه از مرکز اعلام کردند که برای بازدید می‌آیند ما هم اعلام کردیم ستوان یکم «محمدی» که مسئول آموزش بود از کمین برگردد و یک نفر دیگر جایگزین شود.

در این حین گویا «سید نور خدا» تصمیم می‌گیرد به جایگزینی ستوان «محمدی» به کمین برود. پنج دقیقه از درگیری بچه‌ها با گروهک «ریگی» نگذشته بود که به محل درگیری رسیدم و شاید دو یا سه دقیقه قبل از زخمی شدن «سید نور خدا موسوی» بود که با او احوالپرسی کردم و با گلایه به او گفتم: «چرا شما بدون اطلاع آمدید؟ باید می‌گفتید من یک نفر دیگر را جایگزین می‌کردم.»

از «سید نور خدا» پرسیدم «چه تجهیزاتی در اختیار دارید» که گفت: «فشنگ تمام کرده ام». یک خشاب به او دادم، 15 متر بیشتر از سید فاصله نگرفته بودم که یکی از بچه‌ها که بهیار بود؛ فریاد زد: «آقا سید زخمی شد».

سعی کردم سریع خود را به سید برسانم اما شرایط طوری بود که گروه اشرار روی تپه روبروی ما مستقر شده بودند و با سلاح دوربین دار «سیمونوف» تیراندازی می‌کردند.

می‌خواستم 20 متر آنطرف تر بروم اما در طول 15 متر شاید حدود 30 تیر از کنار من رد شد و چون خیلی دقیق می‌زدند وقتی پوتینم را نگه می‌داشتم بچه ها می‌گفتند: «پاشنه پاهایت را روی زمین بخوابان تا پاهایت را نزنند.»

دست آخر به هر نحوی بود به کنار سید رسیدم و به بچه‌ها گفتم: «شما رگبار ببندید تا مجروح‌ها را به عقب ببریم». آخر غیر از  آقاسید که از یگان ما زخمی شده بود دو تا از نیروهای سپاه و یک نفر هم از عملیات ویژه «زاهدان» زخمی شده بودند.

موقعی که رسیدیم بالای سر  «آقاسید»، صورتش کاملا خونی شده بود. تیری که به سرش اصابت کرده بود دو زمانه بود یعنی یک زمانی که شلیک شده بود عمل کرده و یک زمان هم موقع اصابت به سر چاشنی عمل کرده بود که با این اوضاع شدت تخریب خیلی زیاد بود.بهیار با یک چفیه سرسید را محکم بست تا برای رسیدن به بیمارستان به عقب برگردد.

وضعیت «سید نور خدا» طوری بود که حتی 10 درصد هم امید نداشتیم زنده بماند چون مقداری از مغزش روی زمین افتاده بود و گودی سرش مشخص بود با این اوصاف زنده ماندن  آقاسید یک معجزه بود.

تیر دو زمانه، خروج مقداری از مغز، شدت خونریزی، مدت زمان طولانی تا انتقال به بیمارستان، انسان این موارد را که کنار هم می‌گذارد جز دست الهی چیزی نمی‌بیند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها