روایت حسین شیخ الاسلام از شهید محمدباقرحکیم:

عاشق حزب الله لبنان بود

با توجه به موضوعاتی که در جلسه مطرح می شد و از خلال بحث هایی که با ایشان داشتم به خوبی احساس می کردم که ایشان عاشق حزب الله لبنان است.
کد خبر: ۲۶۵۲۵
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۰:۳۴ - 30August 2014

عاشق حزب الله لبنان بود

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، جایگاه و نقش محوری شهید محراب،آیت الله سیدمحمدباقرحکیم در ایجاد وحدت بین کلیه نیروهای معارض عراقی در دوران مبارزه با صدام و خصوصیات ارزشمند این شهید بزرگوار در ایجاد بنیان هایی که بتواند در حکومت آینده در عراق مؤثر باشد و ویژگی های فردی ایشان و همچنین مراحل دشواری که پس از آغاز جنگ تحمیلی بر جمهوری اسلامی ایران و نیز مردم مظلوم عراق تحمیل شد و نقش مقاومت نیروهایی که بر پایه باورهای عمیق اعتقادی و فرامین و احکام الهی با دشمنان اسلام می جنگیدند در نیل به پیروزی ازجمله نکاتی است که جناب آقای حسین شیخ الاسلام به آنها اشاره کرده و تا جایی که این مختصر اجازه می داد آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است که از نظرتان می گذرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی ایران با چالش های فراوان مواجه بود،یکی ازاین چالش ها جنگ تحمیلی بود. بفرمایید دیپلماسی ایران چگونه با این چالش ها برخورد می کرد؟
 
بسم الله الرحمن الرحیم. موجب خوشبختی است که الآن می توانم درباره رویدادهای جنگ تحمیلی صحبت کنم. چنانچه خواسته باشیم در حال حاضر رویدادهای جنگ را بازبینی کنیم،می توان بر این نکته تأکید داشت که در واقع هدف نهایی جنگ تحمیلی، نابودی انقلاب اسلامی و نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران بود. صدام حسین هم اشتباه محاسبه نکرده بود. چراکه وقتی که آمریکایی ها از صدام حسین خواستند به ایران حمله کند، در این جنگ او را با همه امکانات همراهی کردند. به این علت که ما گروگان های آمریکایی را در دست داشتیم. آمریکایی ها بر ما فشار می آوردند تا گروگان ها را آزاد کنیم، و ما با آزادی گروگان ها مخالفت می کردیم. یک روز بعد از حمله صدام به ایران، جیمی کارتر رئیس جمهوری وقت آمریکا از طریق تلویزیون رسماً اعلام کرد که ایران اکنون خوب می فهمد چگونه با افکار عمومی دنیا سخن بگوید. آمریکایی ها متعهد شده بودند که صدام را از نظر اطلاعاتی و عملیاتی پشتیبانی کنند.متأسفانه در این میان بسیاری از دولت های عرب به ویژه شیوخ خلیج فارس متعهد شدند صدام را پشتیبانی مالی کنند. هنگامی که آمریکایی ها و همه عرب ها از عراق حمایت کردند،خیال صدام از نظر سیاسی جمع شد و به هر جنایتی در طول جنگ تحمیلی دست زد.
در آن مرحله ارتش ایران به علت شرایط پس از انقلاب حضور قوی نداشت. سپاه پاسداران هم شکل نگرفته بود. در همان حال گروهک منافقین همه انقلابیون را در خیابان ها ترور می کرد. وحشت بی سابقه ایجاد کرده بودند،اتوبوس های شهری را آتش می زدند، افراد حزب اللهی را در خانه ها و مغازه ها ترور می کردند. بنی صدر هم که قدرت را در دست داشت با غرب ارتباط برقرار کرده بود و می کوشید زمین بدهد و زمان بخرد. منافقین در عرض چند ماه، رئیس جمهوری، رئیس دیوان عالی کشور، نخست وزیر تعداد زیادی از وزیران و نمایندگان مجلس را به شهادت رساندند. اوضاع داخلی ایران اینگونه بود. صدام درچنین شرایطی به ایران و حمایت های بین المللی ازارتش عراق صدام حسین هیچ شکی در پیروزی دراین جنگ نداشت. هنگامی که صدام قرار داد سال 1975الجزایررا درپارلمان عراق پاره کرد، خبرنگاران با تعجب از او پرسیدند،چه کار می خواهی بکنی؟ به کجا می خواهی بروی؟ صدام گفت پاسخ شما را در تهران می دهم.به این اندازه اطمینان داشت که در روزهای اول جنگ وارد تهران شود.
اگرپشتیبانی خداوند از نظام نوپای اسلامی در کار نبود؟اگرمردم در صحنه حضور نداشتند،اگر روش حکیمانه امام در کار نبود و مردم را در صحنه احضار نمی کرد و جوانان همچون حسین فهمیده را به حضور در جبهه های جنگ تشویق نمی کرد.اگر جوانان بسیجی در مقابل تانک های عراقی ایستادگی نمی کردند،حتماً عراقی ها وارد تهران می شدند.این مرحله اول جنگ بود که همه مردم درآن نقش داشتند.همه افرادی که عاشق انقلاب اسلامی ایران بودند عازم جبهه ها شدند.میان ایرانی و عراقی تفاوتی وجود نداشت میان شیعه و سنی تفاوتی وجود نداشت.اگرچه شیعیان اکثریت بودند و علمای شیعه نقشی اساسی ایفا کردند. ازجمله خانواده شهید آیت الله سیدمحمدباقر حکیم که نقش اساسی در بسیج توده های مهاجر عراقی برای حضور در جبهه های جنگ و رویارویی با تهاجم صدام ایفا کردند.
مرحله دوم جنگ زمانی آغاز شد که صدام مطمئن شد که نمی تواند به تهران برسد. آمریکایی ها و همه دولت های غربی و اکثریت دولت های عرب تصمیم گرفتند استان زرخیز خوزستان را تجزیه کنند. نقشه هایی چاپ کردند و نام خوزستان را به عربستان تبدیل کردند و شهراهواز را «الاحواز» نامیدند و شهر خرمشهر را «المعمره» نامگذاری کردند،و تصمیم اساسی گرفتند که این استان را با همه ثروت های طبیعی اش از قبیل نفت و آب و زمین های کشاورزی و موقعیت جغرافیایی،ازایران جدا کنند و یک حکومت در تبعید ساختند و کوشیدند این قسمت از سرزمین ایران را جدا کنند.
مرحله سوم جنگ زمانی آغاز شد که نیروهای اسلام شهر خرمشهر را آزاد کردند. وقتی خرمشهر آزاد شد طراحان جنگ که برای نابودی انقلاب و جمهوری اسلامی ایران نقشه کشیده بودند،به وحشت افتادند. احساس کردند که روند جنگ طوری شده که موجودیت صدام را به مخاطره انداخته است.به این علت تز جنگ بدون برنده را مطرح کردند.این تز توسط هنری کیسنجر وزیرخارجه پیشین آمریکا ارائه شد. اما این تز هم به علت این که ایران بزرگترین عملیات سیاسی-نظامی را انجام داد شکست خورد. یعنی نیروهای اسلام حساس ترین و استراتژیک ترین نقطه عراق را که شهر فاو باشد در اختیارگرفتند. با تصرف فاو ارتباط عراق با آبراه های بین المللی قطع شد.عراق محصور شد در خشکی. عملیات آزادسازی فاو یک عملیات ویژه و بی نظیربود.رزمندگان اسلام برای این حرکت انواع تمرین های نظامی آبی- خشکی را انجام دادند.این درحالی است که ارتش صدام در دو زمینه بر نیروهای اسلام برتری داشت. یکی برتری نیروی هوایی و دوم قدرت پرحجم آتش سلاح های زرهی. برای رویاروی با برتری ارتش صدام عملیات مک فارلین را تدارک دیدیم،تا توسط این عملیات اطلاعاتی ازخود آمریکایی ها درباره موشک های هاگ و تاو دریافت کنیم. درآن زمان پدافند هوایی ارتش ایران با کمبود موشک های هاگ مواجه بود و این درحالی بود که بیشتر پدافند ضد زره ارتش جمهوری اسلامی ایران به موشک های تاو نیاز داشتند. بی درنگ پس از دریافت موشک های هاگ در عرض چند روز 76فروند هواپیمای عراقی را در منطقه عملیاتی فاو سرنگون کردیم.
اگر ما در فاو حضور نداشتیم قطعنامه 598 به این شکل نوشته نمی شد. از ابتدای جنگ آرزو داشتیم آتش بس برقرار شود و ارتش صدام از خاک ایران عقب نشینی کند. مایل بودیم مکانیزمی تهیه شود تا به وسیله آن جنگ افروز مشخص شود،و این جنگ افروز خسارت جنگی بپردازد. با وجود اینکه ارتش صدام صدها کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت،ولی سازمان ملل متحد مهاجم بودن صدام را نمی پذیرفت. نمی پذیرفت که صدام جنگ را آغاز کرده است. اما هنگامی که نقطه حساس و استراتیژیک فاو را به تصرف خود درآوردیم.آنگاه قطعنامه 598 به طور متعادل تهیه شد و به تصویب رسید. به موجب این قطعنامه قرار شد مکانیزمی برای معرفی آغازگرجنگ مشخص و تدارک دیده شود و دست اندرکاران این مکانیزم مطالعات خود را انجام داده و به ایران نامه نوشتند که صدام آغازگر جنگ بوده است. اگرچه ایران از کارکرد این مکانیزم کاملاً راضی نبود. اما به هر حال صدام جنگ افروز معرفی شد و به موجب این قطعنامه قرار شد به ایران خسارت بپردازد.

درباره مدیریت بحران و دیپلماسی فعال بفرمایید دیپلماسی ایران به چه پشتوانه ای تکیه داشت؟
 
قطعاً خدا و مردم پشتوانه اصلی دیپلماسی ایران بودند. عنایات خداوند در قدرت این مردم تجلی یافت.راهکار و روش حضرت امام خمینی(ره) هم در دوران انقلاب و هم در دوران جنگ تحمیلی بر این اساس بود که مردم با انگیزه الهی و زیر یک پرچم مشخص و برای یک هدف مقدس در صحنه حضور می یافتند و با ندای حضرت امام و با «نیت قربه الی الله» مرگ بر شاه گفتند. جمهوری اسلامی می خواستند.درجنگ هم همان روش دنبال شد. توده های میلیونی به جبهه های جنگ سرازیر شدند و با انگیزه های الهی به سوی شهادت گام برداشتند تا از سرزمین خود و از رهبری خود و دین خود دفاع کنند.

به نظر می رسد، بنیانگذاری مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق یکی از ابزارها و راهکارهای جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی بوده است. این مجلس چه دستاوردی برای جمهوری اسلامی ایران داشت؟
 
اجازه دهید این نکته را اصلاح کنم،ایران پایه گذار مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نبوده است.مجلس اعلی توسط عراقی ها پایه گذاری شد. خدا رحمت کند مرحوم ایت الله سیدمحمدباقر حکیم وخدا رحمت کند آن دسته از عزیزانی که در تشکیل مجلس اعلی نقش اساسی داشتند. بسیاری از عزیزانی که زنده هستند خداوند تأییدشان کند.به آنان توفیق دهد تا این راه را ادامه دهند. پایه گذاران مجلس اعلی به خدمت امام رسیدند و طرح تشکیل مجلس اعلا را ابتدا با ایشان در میان گذاشتند. خدمت حضرت آیت الله خامنه ای که در آن موقع ریاست جمهوری را برعهده داشتند رسیدند،بسیاری از جلسات مجلس در خدمت ایشان تشکیل می شد.
بنده به عنوان نماینده وزارت امورخارجه از طرف حضرت آیت الله خامنه ای مکلف بودم در کمیته پشتیبانی از انقلاب اسلامی عراق شرکت کنم. روزهای دوشنبه هر هفته با شهید محراب آیت الله حکیم جلسه داشتم. ملاحظه کردم که ایشان روزهای دوشنبه روزه هستند.پشت سر ایشان نماز مغرب و عشا می خواندم و بعد ایشان افطار می کردند و من جلسه را ترک می کردم. این جلسات حدود یک ساعت و 30دقیقه قبل از اذان مغرب شروع می شد. یکی از افتخارات من این است که آیت الله حکیم اطاق جلسه را با حضورشان مزین می کردند. با یکدیگرهمکاری نزدیک داشتیم.اما ماهیت این همکاری و ماهیت کار مجلس اعلا کاملاً عراقی بود.ظلمی که صدام به خانواده حکیم و به همه عراقی ها وارد آورده،رفتارمستبدانه و سیاست سرکوبگرانه ای بود که صدام در عراق اعمال می کرد، خود عراقی ها برای احقاق حقوق خود و برای پشتیبانی از انقلاب اسلامی عراق مجلس اعلی را تشکیل دادند. مجاهدان عراقی امام خمینی(ره) را رهبر خودشان می دانستند. آیت الله حکیم با خلوص و نیت پاک به حضرت امام نگاه می کرد، و امام همواره سفارش خاص ایشان را به مقام های جمهوری اسلامی ایران می کردند. من می خواهم این نکته را مورد تأکید قرار دهم که مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق یک نهاد کاملاً عراقی بود،هرچند که در جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته بود. سیاست و اهداف و برنامه های مجلس اعلا کاملاً عراقی بود. و چون آنها ضد صدام بودند و ما نیز با صدام می جنگیدیم،بسیاری از اهداف و دیدگاه هایمان مشترک بود.

در آن برهه جنابعالی یکی از مسئولان نهاد دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران بودید؛ به نظر شما در پرتو فعالیت های سیاسی و نظامی مجلس اعلی در ایران، چه فشارهایی از سوی محافل بین المللی برایران وارد می شد؟
 
بدون شک محافل بین المللی با مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق موافق نبودند. فعالیت مجلس برای آنها پذیرفتنی نبود.اکثرمحافل بین المللی و دولت های عرب از حکومت صدام طرفداری می کردند. در این میان فقط سوریه با مجلس اعلا هماهنگی می کرد و گاهی اوقات لیبی همکاری داشت. به استثنای آن دو کشور،هیچ کدام از دولت های عربی با مجلس اعلی همکاری نداشتند. البته، نباید فراموش کرد که هراندازه قدرت جمهوری اسلامی در زمینه باز پس گیری سرزمین های اشغالی افزایش می یافت و برای همه روشن می شد که ایران در این جنگ به آستانه پیروزی رسیده،مجلس اعلی به تدریج مورد قبول بسیاری از محافل بین المللی قرار می گرفت.ولی درابتدا محافل بین المللی با مجلس برخورد منفی داشتند.

روابط جمهوری اسلامی ایران با دوستان سابق عراقی که اکنون در بغداد حکومت می کنند چگونه است؟
 
روابطمان با عراقی ها برادرانه است. واقعاً برادرانه است! برای اینکه آنان روزی همرزم ما بوده اند. در کنار یکدیگر با صدام جنگیده ایم.خون مان در یک خاک به زمین ریخته شده است.گاهی اوقات در خاک عراق و گاهی اوقات در خاک ایران ریخته شده است. همین آقای مالکی (نخست وزیر عراق) مدتی نمایندگی حزب الدعوه را در سوریه برعهده داشت.بنده می رفتم خدمت ایشان درحسینیه حزب الدعوه در منطقه زینبیه درمراسم عاشورا عزاداری می کردم. ایشان هم در مجلس عزاداری عاشورا در سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق شرکت می کرد.
با یکدیگر یکجا سینه زنی می کردیم، با یکدیگر یک هدف داشتیم،من سفیربودم، ایشان هم نماینده حزب الدعوه بود ولی با هم برادر بودیم و این برادری تا امروز هم ادامه دارد و ان شاءالله در آینده نیز ادامه خواهد یافت. آمریکایی ها نمی توانند این برادری را بشکنند،هیچ کس نمی تواند این برادری را بشکند.اگر پیوند به خاطر خدا باشد هیچ کس نمی تواند آن را از هم جدا کند.

امروزه بیشترتحلیلگران و صاحب نظران بین المللی سیاست جمهوری اسلامی ایران را موفق و تأثیرگذار می دانند،بفرمایید دیپلماسی ایران براساس چه معیارها و ملاک هایی به راهش ادامه می دهد؟
 
این سیاست گذاری واقعاً براساس تکیه به خداوند و براساس ادامه راه صحیح امام خمینی است. معیارسوم این است که جمهوری اسلامی ایران سلطه پذیرنیست.
سلطه را نفی می کند، از مستضعفان پشتیبانی می کند. وقتی که از مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق پشتیبانی کردیم، هرگز نمی دانستیم که این مجلس روزی در عراق حکومت خواهد کرد. هنگامی که از حزب الدعوه دفاع می کردیم نمی دانستیم که این حزب روزی حاکم می شود. به علت اینکه راه این گروه ها و افراد را صحیح می دانستیم ازآنها حمایت می کردیم.وقتی حزب الله تشکیل شد،باورنمی کردیم روزی به اولین قدرت لبنان تبدیل می شود.الآن هم از حماس دفاع می کنیم.وقتی حماس تشکیل شد، باور نمی کردیم روزی قدرت را در غزه به دست می گیرد. چون راه حماس راهی صحیح است و راهی خدایی است و به اسلام تکیه دارد و پایگاه اجتماعی دارد، از آن پشتیبانی کردیم. واقعیت امر این است که روابطمان را به خاطر اصولگرایی و دفاع از اصول الهی برقرار می کنیم. رمز موفقیت ما این است که از اصول الهی منحرف نشده ایم.اگرخدای نکرده دچار لغزش شدیم، به زودی جبران کرده و اصول خویش را مورد معامله قرار نداده ایم. زرق و برق دنیایی را نفی کرده ایم. هیچ وقت یک بچه حزب الهی لبنانی را به صدتا آمریکایی نمی فروشیم.
ما معتقدیم که همه می میریم و روز قیامت ازما بازخواست می کنند. نمی خواهیم در محضر خداوند شرمنده باشیم.این فرمایش حضرت امام تعیین کننده است که آنچه وظیفه ماست انجام می دهیم و نتیجه خود به خود حاصل می شود.

برخی محافل مطبوعاتی اخیراً ادعا کرده اند که موافقت دولت و پارلمان عراق با موافقتنامه امنیتی با آمریکا با چراغ سبز ایران بوده است؛نظرتان دراین مورد چیست؟
 
خیراصلاً این طور نیست. همه دنیا بداند که این موافقتنامه یک لطمه اصولی به شیعیان وارد آورده است. اگر دعوت اولین اصل سیاست خارجی اسلامی باشد،بلاشک دومین اصل آنان نفی سبیل است. یعنی هیچ کافری نمی تواند بر مسلمین حکومت کند.این نص صریح قرآن کریم است که می فرماید: لا یجعل الله الکافرین علی المسلمین سبیلا. این اصل سیاست خارجی اسلام است. متأسفانه این اصل در این موافقتنامه خدشه دار شده است. با این موافقتنامه سلطه بیگانه را برشیعه و برمؤمن پذیرفتند. ما حتماً این موافقتنامه را رد می کنیم. اما آن ها چرا مجبور شدند امضا کنند، حرف دیگری است. خودشان جوابگوی کردار خودشان هستند. البته، قرار است مردم عراق طی رفراندومی نظرشان را درباره این موافقتنامه اعلام کنند. دیدگاه نمایندگان پارلمان عراق که هنگام تصویب این موافقتنامه به سه نکته اشاره کرده اند قابل تقدیراست.آنها گفتند:
اولاً: دولت باید ولایت قضایی (کاپیتولاسیون) را تعدیل کند.
ثانیاً: در این موافقتنامه تصریح شده که آمریکا، وضعیت عراق را از زیر بند هفت منشور شورای امنیت سازمان ملل متحد خارج می کند. معلوم نیست آمریکا این کار را انجام دهد.
ثالثاً: برای اینکه سرنوشت نهایی این موافقتنامه روشن شود،نمایندگان پارلمان عراق خواستار برگزاری رفراندوم عمومی شدند تا مردم تصمیم بگیرند. این رفراندوم می تواند به آمریکا فشار وارد کند تا از این موافقتنامه سوءاستفاده نکند. چون این حق مردم عراق است که موضع شان را در قبال این موافقتنامه اعلام کنند. اگر کسی خواسته باشد خود را نوکر خارجی قرار دهد من نمی توانم دخالت کنم ولی من هرگز نمی توانم تسلیم شدن و خضوع او به بیگانه کافر را تأیید کنم. بنابراین هرگز این طور نبوده و ما با این موافقتنامه مخالف هستیم. ولی نمی توانیم به دولت عراق فشار وارد کنیم تا دیدگاهمان را قبول کند. و این کار را هرگز نخواهیم کرد،اما نظرمان را برای دولتمردان عراقی اعلام می کنیم. پس از امضای موافقتنامه هم دیدگاهمان را با صراحت بیان کردیم.اکنون رسماً به شما اعلام می کنم که این موافقتنامه لکه سیاهی است و مردم عراق به وظیفه شان در قبال آن عمل نمایند.

برخی محافل عرب،جمهوری اسلامی ایران را متهم می کنند که فقط از شیعیان عراق حمایت می کند، آیا ایران با جامعه اهل سنت عراق هم ارتباط دارد؟
 
ما اگر با همه جوامع عراق ارتباط دوستانه نداشته بودیم، موفق نمی شدیم. آمریکایی ها اولین هدفی را که در عراق دنبال کردند، تجزیه این کشور بود. آنها گفتند مناطق کردنشین متعلق به کردهاست و مناطق سنی نشین متعلق به سنی هاست و مناطق شیعه نشین متعلق به شیعیان است. ما می دانیم که تجزیه عراق به ضرر ماست. تجزیه عراق باعث تشنج در منطقه و ایجاد دردسر در مرزهای ایران می شود. ما خواهان عراق متحد و یکپارچه هستیم. ما طرفدار تمامیت ارضی عراق هستیم. وجود دولت قوی در عراق حتماً به نفع ماست تا اجازه ندهد برعلیه ما در عراق توطئه ای صورت گیرد. ما خواهان عراق با ثبات و امن هستیم.
ما با سنی های عراق ارتباط خوبی داریم، آقای مشهدانی (رئیس پارلمان عراق) که سمبل جامعه اهل سنت عراق است همواره به ایران رفت و آمد دارد. معاون رئیس جمهوری عراق هم که سنی است مرتب از تهران بازدید می کند. خود آقای جلال طالبانی که نمی دانم او را در ردیف کردها و یا اهل سنت می پندارید،با ایران روابط نزدیک دارد.البته،آقای طالبانی خود را سنی معرفی می کند.

اگر اجازه دهید کمی درباره شهید محراب آیت الله سیدمحمدباقرحکیم صحبت کنیم. چه خاطراتی از ایشان دارید؟
 
از شهید حکیم خاطرات زیادی دارم. درباره چه مسائلی دوست دارید اشاره کنم؟ آقای حکیم از نظر فکری مردی بسیاری عمیق و خوش فکر بود. در رفتارش بسیار متین بود. هر هفته که با ایشان ملاقات می کردم و جلسه تشکیل می دادم او را عارفی کم نظیر می یافتم. با توجه به موضوعاتی که در جلسه مطرح می شد و از خلال بحث هایی که با ایشان داشتم به خوبی احساس می کردم که ایشان عاشق حزب الله لبنان است. خیلی سیدعباس موسوی را دوست داشت. خدا رحمت کند شهید سیدعباس موسوی و شهید سیدمحمدباقر حکیم را که هر دو از خدمتگذاران راستین اسلام بودند.

حال که به حزب الله لبنان اشاره کردید، بفرمایید چه تفاوتی میان شیعیان لبنان و شیعیان عراق وجود دارد؟
 
هیچ تفاوتی میان شیعیان عراق و شیعیان لبنان وجود ندارد. هر دو یک مسیر را می پیمایند البته، ماهیت شیعیان لبنان این است که ضداسرائیلی تر و ضدآمریکایی تر هستند. درحالی که همه شیعیان عراق ضدآمریکایی نیستند.دربرخی موارد ناچارند با آمریکایی ها تعامل کنند. شرایط سیاسی شیعیان عراق با شیعیان لبنان فرق می کند. من امیدوارم که شیعیان عراق فریب آمریکایی ها را نخورند. ماهیت آمریکایی ها این است که نمی توانند خود را با دیگران یکسان ببینند.آمریکایی ها حس برتری جویی دارند. سرباز آمریکایی می گوید باید کاپیتولاسیون داشته باشد. آمریکایی ها کاپیتولاسیون را برای غیرسربازان خودشان و برای آدمکش ها هم می خواستند.برای کارمندان عادی هم می خواستند دولت عراق در برابر این خواسته مقاومت کرد،و اکنون محدود شده به سربازان آمریکایی که به دستور دولت عراق در عملیات نظامی شرکت می کنند.

اگر آمریکایی ها بخواهند مدت طولانی تری در عراق بمانند.آیا پیش بینی می کنید که جنبشی همچون جنبش حزب الله لبنان در عراق به وجود آید؟
 
آمریکایی ها نمی توانند در عراق بمانند. همین قدر هم که مانده اند به ضررشان تمام می شود. وقتی وارد عراق شدند، به خاطر این که یک رژیم دیکتاتور و قصاب و مستبد را از سر ملت عراق برداشتند، محبوب همه ملت عراق بودند. ولی با ماندن شان و اشتباهاتی که مرتکب شدند. اوضاع جوری شد که یک خبرنگار با لنگه کفش زد به سر بوش این بیانگراحساسات ملت عراق است. همان سرباز آمریکایی که ملت عراق را نجات داد دیری نپایید که روزانه ده ها تن از مردم عراق را به قتل رساند. هرچه بیشتر در عراق بمانند.نفرت مردم عراق نسبت به آنها بیشتر می شود. ملت عراق ذاتاً ضدسلطه است.عراقی نیازی به تشکیلاتی مانند حزب الله ندارند.آمریکایی ها حتماً از عراق بیرون خواهند رفت. از افغانستان هم بیرون خواهند رفت.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41

نظر شما
پربیننده ها