"عقابان دربند" تصویرگر پرندگان آزاده شده از قفس

در خیل آزادگان سرافرازمان، تعدادی از دلاورمردان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز وجود داشتند که پس از بروز رشادت‌ها و ایثارگری‌ها، چون "عقابان دربند" به دام صیادان بعثی عراق گرفتار آمدند. واژه‌ها از بیان خاطرات تلخ و شیرین این دلاورمردان عاجزند.
کد خبر: ۱۱۰۸۰
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۳ - 10February 2014

خبرگزاری دفاع مقدس: تاریخ 26 مرداد سال 1369 روز ورود آزادگان به میهن اسلامی بود. این روز و روزهای پس از آن، یاد و خارههای خوش وصل بود؛ وصل مرواریدهای گهرباری که در دریای پرتلاطم فشاتر و رنج، شکنجه و عذاب، در صدف محکم ایمانشان، استقامتی بی نظیر را از خود نشان دادند.

این غرور آفرینان میهن اسلامی، هر یک کتابی ناخوانده هستند مملو از شنیدنیهای صبر و پایداری، ایثار و فداکاری، صلابت و اقتدار که حتی در کنج قفس تنگ اسارت، ظلم ستیزی خود را به گوش اهریمنان و دیوسیرتان فریاد کشیدند.

یاد و خاطره هر یک از این پرندگان ازاده شده از قفسف درسی است از شهامت و استقامت، تا آیندگان این مرزو بوم، آنان که جنگ را نه در جبههها و میدانهای نبرد، بلکه در لابه لای اوراق تاریخ به نظاره خواهند نشست، بدانند که غنودن بر بستر آرام و امنیت و اقتدار، به ازای پرداخت بهای گران بدست امده که اگاهانه در کام جنگ نابرابر و خانمان سوز جهیدند تا سایهی شوم دشمن را از جای جای دیار اسلامی بزدایند.

در خیل آزادگان سرافرازمان، تعدادی از دلاورمردان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز وجود داشتند که پس از بروز رشادتها و ایثارگریها، چون "عقابان دربند" به دام صیادان بعثی عراق گرفتار آمدند. واژهها از بیان  خاطرات تلخ و شیرین این دلاورمردان عاجزند.

کتاب عقابان دربند، شامل مجموع خاطرات سرتیپ خلبان آزاده محمد یوسف احمد بیگی، سرهنگ خلبان آزاده محمد علی کیانی، سرهنگ خلبان آزاده ابوالقاسم عبیری در 3 فصل و در 263 صفحه تنظیم که توسط رحمت الله سلمان ماهینی، حمید بوربور، سید حکمت  قاضی میر سعید مصاحبه و گرداوری شده است.

در قسمتی از این کتاب و در خاطرات سرتیپ خلبان آزاده محمد یوسف بیگی می خوانیم که:

در زندان بود که یک روز متوجه صدای زن و مرد عربی شدم که در اتاق بغلی ما شکنجه می شدند. آنها را به نوبت با کابل می زدند. عراقیها می گفتند که بگویید خمینی ...؛ ولی انها جواب نمی دادند و فقط می گفتند: " لا، لا" بسیار ناراحت شدم و برای اینکه از موضوع سر در بیاورم، در را کوبیدم. نگهبان آمد. گفتم: " احتیاج به دستشویی دارم". در را باز کرد و مرا بیرون برد. در برگشت دیدم که زن و مرد جوانی با چشمان بسته ایستادهاند و مرد که به نظر می رسید شوهر او باشد از درد ضربههای کابل به خود می پیچید. با دیدن ان صحنه، قلبم به درد امد ولی کاری از دستم ساخته نبود. خواستم احساسا خودم را به آنها منتقل کنم. لذا از جلو آنها که عبور می کردم گفتم: "الله کریم".

سرباز، سرم داد کشید و گفت: "اسکت، اسکت!".

هر دوی آنها انگار فهمیده بودند که من عرب نیستم. با لبخند و تکان دادن سر جواب دادند: الله کریم.

علاقه مندان می توانند برای تهیه کتاب  "عقابان دربند" نوشته علیمحمد گودرزی و علی اکبر با تلفن نشر آجا88475503-021 تماس بگیرند.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار