"مردی با عطر شالی" مروری بر خاطرات دلاورمردان دفاع مقدس

کتاب «مردی با عطر شالی» قصه مردان مردی از خطه سرسبز گیلان و خانواده بزرگ هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران که بیانگر حوادث دوران دفاع مقدس و سال‌های پیش و پس از آن است.
کد خبر: ۱۲۳۰۱
تاریخ انتشار: ۰۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۳ - 24February 2014

خبرگزاری دفاع مقدس: با توجه به اهمیت تاریخ شفاهی و نقل وقایع جنگ تحمیلی به وسیله دلیرمردانی که در زمین، هوا و دریا در صحنه کارزار بودهاند، ضرورت اقدامی سریع و فوری در جمع آوری این خاطرات که گذشت زمان و گاهی وقایع دیگر آنها را از دسترس بودن خارج میکند، باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.

ثبت و انتقال خاطرات رزمندگان اسلام، از سویی باعث غرور و مباهات نسلهای آینده به دفاع مقدس ملت، ارتش و نیروهای رزمندهاش خواهد شد و از سوی دیگر، مانع قلب واقعیتها و حقایق از سوی نااهلان و ناآشنایان به امور دفاع مقدس میشود.

در بخش آغاز کتاب میخوانیم:
 
علمدار عشق
 
احمد پیشگاه هادیان در پنجم مرداد ماه سال ۱۳۳۰ در بندر انزلی چشم به جهان گشود. احمد از کودکی، به واسطه قدرت جسمانی، در بیشتر رشتههای ورزشی از جمله شنا، کشتی، والیبال و... شرکت فعال داشت و در مسابقات، از افراد موفق بود.

احمد از کودکی نماز میخواند، روزه میگرفت و در مجالس عزای امام حسین (ع) شرکتی فعال داشت. همیشه میگفت: «هر کس میخواهد در هر دو دنیا راحت باشد، زندگی علی (ع) را نگاه کند و تا آنجا که میتواند به آن عمل کند.» او در دوازده سالگی با پیرمردی از کار افتاده که به سختی امرار معاش میکرد، آشنا شد و غذای روزانهاش را با پیرمرد تقسیم میکرد؛ اما این کار، او را راضی نمیکرد تا اینکه جرقهای در ذهنش پدید آمد. او بساط پهلوانی پهن کرد و درآمد روزانهاش را به پیرمرد داد. هیچگاه در برابر ظلم سکوت نمیکرد و این خصایص او باعث شد تا در سنین جوانی، سخت مورد احترام مردم باشد...
 
در قسمت دیگری از این کتاب آمده است:
 
سفره هفت سین مزار
 
علیرضا در مرداد ماه سال ۱۳۳۸ در شهر ابریشم لاهیجان زیبا و در استان گیلان به دنیا آمد و دومین فرزند خانواده یک کفاش بود. او به جمع سه نفره ما اضافه شد. من که آن زمان دو ساله بودم، با تولدش از شدت شوق و ذوق کودکانه، در پوست خودم نمیگنجیدم. ما در کنار هم آرام آرام بزرگ و بزرگتر میشدیم و کم کم به تعداد خانواده ما نیز اضافه میشد.

مادرم برای شستن لباس، کنار رودخانه میرفت و ما را نیز همراه خودش میبرد. من و علیرضا هم پارچه یا لباسی برمی داشتیم و میرفتیم تا از رودخانه ماهی بگیریم. علیرضا ضمن تشویق من و خودش میگفت: «ای خدا! میشه یک اصلک ماهی بگیریم؟» اما تنها چیزی که میتوانستیم صید کنیم، چند ماهی کوچک بود که دست آخر هم آنها را رها میکردیم...
 
در بخش پایانی این کتاب میخوانیم:
 
اولین شهید هوانیروز
 
سید محمد نورین در سال ۱۳۳۴ در روستای دهشال شهرستان لاهیجان متولد شد. او پس از گذراندن دوران ابتدایی و متوسطه، با مدرک چهارم متوسطه به استخدام هوانیروز ارتش درآمد.

دوره آموزش نظامی را در تهران و دوران یادگیری زبان انگلیسی و پرواز بالگرد را به مدت ۳۴ هفته در پایگاه هوانیروز شهید وطنپور اصفهان گذراند و با درجه ستوان یار سومی، خلبان بالگرد ترابری شد.

اولین واحد خدمتی او در پایگاه پشتیبانی هوانیروز اصفهان بود. خلبان محمد نورین، جزء اولین گروه شهیدان پس از پیروزی انقلاب بود و شهادتش ۲۴ ساعت پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی رقم خورد. او در بیست و سوم بهمن ماه سال ۱۳۵۷ به عنوان کمک خلبان با یک فروند بالگرد ترابری هوانیروز همراه با خلبان یکم ستوان جعفر سلطانی نیا، همافر اسماعیل حاج حسنی و کروچیف گروهبان دوم سعید سهرابی به همراه دو سرنشین سپهبد بقراط جعفریان و استوار حدادیان در مسیر پرواز به پایگاه وحدتی دزفول دچار سانحه و سقوط و حریق میگردد.

در آن سانحه، سپهبد بقراط جعفریان استاندار وقت خوزستان و استوار حدادیان کشته و خلبان محمد نورین و گروهبان دوم سهرابی شهید میشوند...

علاقهمندان برای دریافت این کتاب میتوانند با نشانی تهران، صندوق پستی ۱۷۱۴- ۱۱۱۵۵ مکاتبه کرده و یا با شماره تلفن ۸۱۹۵۴۴۲۲ تماس بگیرند.
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار