سالگرد شهادت شهید وحید طالبی؛

اگر شهید شدم، به مادرم بگویید برای من گریه نکند

زیر آتش گلوله ها و ترکش خمپاره ها، همراه با چند ایثارگر دیگر مشغول عقب کشیدن چند زخمی و شهید می شوند که ابتدا ترکشی به کمر او اصابت و تیر دیگری نیز بر سرش برخورد می کند.
کد خبر: ۱۲۳۶
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۳۹۲ - ۱۲:۳۳ - 17July 2013

اگر شهید شدم، به مادرم بگویید برای من گریه نکند

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، شهید وحید رضایی طالبی در سال 1349 در شب عید فطر و در مشهد مقدس دیده به جهان گشود و با تربیت صحیح و فراگیری احکام و مسایل دینی رشد کرد. 8 ساله بود که انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. وی از همان کودکی در هیئات مذهبی شرکت می کند و در دوران راهنمایی و دبیرستان در قالب انجمن های اسلامی با مسجد سناباد و بسیج دانش آموزی همکاری می نماید.

از سال 1364 با قوی کردن ارتباط خود با مسجد سناباد، با کسانی ارتباط برقرار می کند که در نهایت، با اصرار زیاد، رضایت والدین را جلب می کند و خود را مجاب به حضور در جبهه ها می بیند. در اعزام بهمن ماه 1365 بود که به آموزش رفت و دوره امدادگری را در اواخر اسفند به پایان رساند.

در تب و تاب جبهه می سوخت و با صبر زیاد امتحانات سال سوم دبیرستانش را با موفقیت پشت سر گذارد و در سوم تیر ماه 1366 بار دیگر با همرزمانش به جبهه عزیمت می کند. خاطره ها و داستانهایی که از او در جبهه نقل می شود حاکی از تکامل معنوی وی می باشد.

از آنجائیکه خوش سخن و شیرین زبان بود، همواره دوستانش برای شنیدن داستان ها و احادیثی که وی نقل می کرد، دورش حلقه می زدند. او علاقه وافری به خواندن کتب مختلف بخصوص داستانهای اخلاقی و اجتماعی داشت. شهید رضایی بسیار اهل مطالعه و درس و مشق بود و در رشته ریاضی-فیزیک مشغول ادامه تحصیل شد.

به نقاشی علاقه زیادی داشت و بدین جهت مهارتی کسب کرد و نقاشی های زیبایی حتی از عکس خودش و حضرت امام برای خانواده اش به یادگار گذارد. مطالعه کتابها و تبادل افکار با دیگران باعث شده بود از انشای توانایی برخوردار شود و بسیار منطقی از مواضع اسلام و انقلاب دفاع می کرد.

ورزش از جمله علایق ایشان بود و شبها را زود می خوابید و صبح زود بیدار شده و به ورزش و بدنسازی می پرداخت. بسکتبال رشته تخصصی ورزشی او بود و در مسابقات مقطع دبیرستان مقام دوم را کسب کرد.

شهید رضایی در زندگی با حوادث ناگوار زیادی روبرو شد اما سرانجام خداوند شهادت را برای او برگزید و با این خصوصیات و جزئیات بود که به جهاد رفت. مدتی پس از اعزام را در ایلام گذراند و در همانجا آموزشهای سخت غواصی دید.

چند ساعت قبل از عملیاتی که تنها عملیات او بود با رزمندگان دیگرعقد اخوت می بندد. رزمندگان در حالی که یکدیگر را در آغوش می گرفتند به نیت آخرین دیدار، بوسه بر گونه یکدیگر می زدند. در گوشه ای وحید دیده می شد که گویی با اشک چشم غبار روی خود را می شوید و با ناله هایی از شوق دیدار معبود سر به سنگر می کوبید و با آن روح پاک و بی آلایش به درگاه خدا راز و نیاز می کرد و می گفت: العفو ... العفو ... .

در شب عملیات با اینکه هم دوره امدادگری هم کمک آرپی جی زنی را دیده بود، بنا به صلاحیتهایی که داشت، پیک فرمانده می شود و پس از بازگشت از عملیات، زیر آتش گلوله ها و ترکش خمپاره ها، همراه با چند ایثارگر دیگر مشغول عقب کشیدن چند زخمی و شهید می شوند که ترکشی به کمراو اصابت می کند و قطع نخاع می شود.

این قضیه موجب می شود که نتواند راه خود را ادامه دهد و در همین حین، تیر دیگری بر سر وی اصابت می کند که با این تیر دعوت حق را لبیک می گوید و به لقاءالله می پیوندد.

پیکر شهید وحید طالبی در 26/5/66 در خیابان های زادگاه وی تشییع و برگرد ضریح حضرت رضا (ع) طواف داده می شود.

این شهید در وصیت نامه خود می آورد:

«اگر من شهید شدم، به مادرم بگویید برای من گریه نکند و ناراحت نباشد».

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار