به یاد سرلشکر خلبان شهید غفور جدی اردبیلی

دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد

غفور بی‌اعتنا به توصیه‌ها و هشدارهای برج مراقبت، پشت کابین قرار گرفت و کاری کرد کارستان. غفور در برابر چشم استادان کارکشته با انجام حرکات اعجاب انگیز و حیرت آور، سرافرازانه از دروازه مرگ گذشت.
کد خبر: ۱۲۹۵۰
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۸:۳۹ - 04March 2014

دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد

خبرگزاری دفاع مقدس: سرلشکر خلبان غفور جدی از خلبانان شناخته شده و پر آوازه نیروی هوایی ارتش بود که در زمان جنگ با پروازهای رعد آسای خود خواب خوش را به چشم ژنرالهای کار کشته نیروی هوایی عراق حرام کرد. وی در عملیات کمان ۹۹ با انجام مانورهای هوایی حیرت آور، حماسهای ماندگار و شگرف آفرید و کمر نیروی هوایی ارتش بعث را شکست.

به بهانه آشنایی بیشتر با زندگی نامه و سیر و سلوک این خلبان شجاع، فرازهایی از سرگذشت نامه افتخار آمیز این قهرمان ملی را مرور کردهایم.

چهار راه مرگ

چیزی به شروع مانور نمانده بود. جمعی از زبدهترین و معروفترین خلبانان جهان جمع شده بودند تا به بهانه روز نیروی هوایی آمریکا در بزرگترین مانور هوایی جهان شرکت کنند. وقتی خلبان غفور جدی به نمایندگی از خلبانان ایرانی برای شرکت در مانور اعلام آمادگی کرد، برج کنترل از غفور برنامه و نوع مانور را جویا شد. غفور پشت بی­سیم با غرور، نوع مانور انتخابیاش را «چهار راه مرگ» اعلام کرد. مانوری که حتی زبدهترین و ورزیدهترین خلبانان نیز از انجام آن وحشت داشتند. برج مراقبت هشدار داد که شما اجازه و توان انجام چنین مانوری را ندارید. اما غفور بیاعتنا به توصیهها و هشدارهای برج مراقبت، پشت کابین قرار گرفت و کاری کرد کارستان. غفور در برابر چشم استادان کارکشته با انجام حرکات اعجاب انگیز و حیرت آور، سرافرازانه از دروازه مرگ گذشت و جت جنگنده را به سلامت روی زمین نشاند. تماشاگران وقتی با شگفتی از نام و نشان خلبان پرسند؛ مسئولین مراسم گفتند: «خلبان هواپیما، غفور جدی اردبیلی از کشور ایران است.»

از خیرال تا تگزاس

غفور جدی سال ۱۳۲۴ در محله خیرال (خیر آباد) اردبیل به دنیا آمد. پدرش نام سومین فرزند خود را غفور گذاشت. حاج مظفر راننده ترانزیت بود و به کشورهای مختلف آمد و رفت داشت. درآمد خوب و دید باز حاج مظفر باعث شد که فضای خانواده برای رشد و تعالی غفور و رحیم و شکور مهیا باشد. پدرش بهترین امکانات و اسباب بازیها را برای بچهها فراهم میکرد. غفور از همان کودکی جسور بود و سر نترسی داشت. دوره ابتدائی را در محله قاسمیّه اردبیل، دبستان سیزده آبان سپری کرد. از همان ابتدای تحصیل از دانشآموزان ممتاز مدرسه محسوب میشد. وی دوره راهنمایی را با معدل عالی به پایان رساند. بعد برای ادامه تحصیل در تهران خانهای اجاره کرد. غفور در دبیرستان غیرانتفاعی «هرندی» تهران ادامه تحصیل داد و با معدل بالا دیپلم گرفت. علی رغم مخالفت اطرافیان، به سراغ خلبانی رفت و به دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش راه یافت. غفور به عنوان دومین گروه از کارآموزان خلبانی در سال ۱۳۴۸ به آمریکا اعزام شد و در پایگاه «وب تگزاس» دورههای آموزش F4 و F5 را گذراند. همچنین دورههای تخصصی هواپیماهای جنگنده از جمله فانتوم را با موفقیت طی کرد.

مرد حماسه

غفور در سال ۱۳۵۰ پس از اخذ وینگ خلبانی به کشور بازگشت و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل شد. سال ۱۳۵۱ با خانم «مرین نامور» آشنا و زندگی مشترک خود را در تالار باشگاهی نیروی هوایی تهران جشن گرفت. اردی بهشت ۱۳۵۲ حین پرواز آزمایشی با هواپیمای فانتوم دچار سانحه شد اما با مهارت هر چه تمام جنگنده سرکش را هدایت کرد و هواپیما را صحیح و سالم به زمین نشاند. وقتی از غفور جدی در باره موفقیتاش در این عملیات پرسیدند، به آرامی جواب داد: «عامل موفقیتام را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستور العملهای پروازی میدانم» نیروی هوایی به خاطر شجاعت و مهارت بینظیر خلبان جدی در مهار هواپیما، سه ماه مرخصی تفریحی ایالات متحده به ایشان اعطا کرد. اما غفور در این سفر سیاحتی از تفریح منصرف شد و در این مدت گواهینامه خلبانی بویینگ ۷۴۷ را نیز دریافت کرد. غفور در شهریور ۱۳۵۵ برای طی دوره امنیت پرواز مجدداً به آمریکا اعزام شد و پس از مراجعت از ماموریت در پایگاه شکاری بوشهر به خدمت ادامه داد.

مرد بیغرور

غیرت و مردانگی غفور مثال زدنی بود همین طور اخلاق و رفتارش. با همه گرم میگرفت و ذرهای غرور و تکبر نداشت. هیچگاه حاضر نشد در محل سکونت خود، لباس خلبانی تنش کند. بیشتر اوقات لباس شخصی میپوشید تا شبیه مردم کوچه و بازار باشد. اخلاقش طوری بود که حتی با کاسبهای محله و کوچه و گذر نیز صمیمانه و دوستانه صحبت میکرد و با آنها گرم میگرفت. غفور شیفته و دلباخته سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) بود. هر کجا که بود حتما ایام محرم به ویژه تاسوعا و عاشورا به اردبیل میرفت و به سیل عزاداران میپیوست و همپای دسته جات حسینی محله خیرال در مراسم سوگواری سالار شهیدان شرکت میکرد. حتی در سالهایی که در امریکا دوره میدید و نمیتوانست به ایران بیاید تلفن می­زد و از خانوادهاش میخواست گوشی تلفن را به طرف مسجد بگیرند تا او صدای عزاداری مردم را بشنود و به یاد مظلومیت سالار شهیدان اشک بریزد. تعصب و علاقهاش به وطن حد و اندازه نداشت. با وجود اینکه بارها به او سفارش کرده بودند که از نیروی هوایی استعفا بدهد و به آمریکا برود اما او به دلیل میهندوستی قلبی خود حاضر نشد یک مشت خاک ایران را با کل عالم عوض کند. آن قدر به ایران علاقهمند بود که حاضر بود جان خود را در راه وطن فدا کند.

پرواز آخر

با اوج گیری انقلاب، بعضی از افراد از غفور خواستند که ایران را ترک کند اما غفور، به طور جدی جواب داد: «این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روزهایی تربیت شدهایم.» با شروع جنگ لباس رزم پوشید و طی ۴۵ روز از آغاز جنگ، ۸۰ سورتی پرواز جنگی در کارنامه خود ثبت کرد. پس از مدتها مبارزه بیامان، سرانجام ۱۷ آبان سال ۱۳۵۹ در منطقه ماهدشت مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت. در همان حال از کمک خلبان خود خواست که هواپیما را ترک کند تا او بتواند هواپیما را به خاک ایران برساند. با وضعیتی سخت و جانفرسا هواپیما را به ماهشهر ­رساند اما خودش به سمت خدا پر کشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. وصیت کرده بود اگر شهید شدم: «دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد» پیکر پاکش پس از مراسم باشکوه تشییع و در گلزار شهدای قاسمیّه اردبیل به خاک سپرده شد. بهافتخار خلبان غفور جدی از سوی شورای شهر تهران خیابانانی در منطقه ۲۲ بهنام سرلشکر غفور جدی نامگذاری شده است.

تدوین: محمد علی عباسی اقدم

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار