نوروز در سنگر - بخش پایانی/ سردار جانباز مصطفی باغبانی:

شیرینی لحظه‌های عید جبهه، هنوز زیر زبانم است

عید را به هفت سینش می‌شناسند. یادم هست سفره ما چفیه‌ای بود که در آن سیب، سکه، سنگ، سر نیزه، وحتی خود سنگر به عنوان هفت سین استفاده می‌شدند.
کد خبر: ۱۴۴۱۲
تاریخ انتشار: ۰۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۶ - 24March 2014

شیرینی لحظه‌های عید جبهه، هنوز زیر زبانم است

خبرگزاری دفاع مقدس: هر بهار طعم خاص خود را دارد، درست مثل 8 سال دفاع مقدس که رزمندگان اسلام، آن را با خاطرات خود شیرین کردند.

بهار دفاع مقدس، رویش برگهای غم بر روی شاخسار نگاه مادران و پدرانی بود که چشم انتظار فرزندان امیدشان بودند، بی آنکه بدانند امیدان زندگیشان با تحویل سال، عید را در عرش و بهشت خداوندی به جشن می نشینند.

سردار مصطفی باغبانی متولد سال 1342 در تهران یکی از رزمندگانی است که در سال 59 وارد کمیته شد و در سال 61 به عضویت رسمی کمیته درآمد.

او که جانباز و قطع نخاع 8 سال جنگ تحمیلی است، در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس به بیان خاطرات تلخ و شیرین بهاری خود در جبهه پرداخت.

شیرینی لحظههای عید جبهه، هنوز زیر زبانم است

عید که از راه می رسید، مردم هم با کمکهایشان ما را در جبههها شرمنده می کردند، با این کار گویا همه مردم ایران زمین بر سر یک سفره، تحویل سال را به جشن خواهند نشست. یادم هست، سال تحویل آن سال، مردم خوب یزد، برایمان قطاب و مردم قم برایمان سوهان فرستاده بودند. هنوز شیرینی آن لحظه ها زیر زبانم هستند.

وقتی بچه ها بستههای کمکهای مردمی را پخش می کردند، از آن بین یک بسته نخودچی و یک بسته پسته نصیب من شد. معمولاً مردم همراه با این هدایا نامه و نوشتهای هم می فرستادند. وقتی من بسته نخود چی را باز کردم متوجه کاغذی شدم که در آن نوشته شده بود " من یک جوان دبیرستانی هستم آرزو داشتم جای شما بودم. خیلی دوست دارم اسلحه بدست بگیرم و به جبهه بیام، اما مادر و پدرم در بستر بیماری هستند. دعا کنید که پدر و مادرم زودتر خوب شوند تا من هم به جبهه بیایم"، یا تو بسته پسته دختری با خط خودش نوشته بود که این بسته را از پول تو جیبی های خودش خریداری کرده است.

بعد از گذشت سالها وقتی به این موضوعات می رسم، می ایستم و به فکر فرو می روم و در مقابل مهربانیهای مردم سر تعظیم فرو می آورم.

تحویل سال در بحبوحه عملیات

هنوزچند ساعتی به شروع عملیات فتح المبین  و همچنین تحویل سال باقی مانده بود. اما عراقیها با تیراندازی به سمت ما حرکت کردند و به این نحو عملیات زودتر از موعد مقرر شروع شد. حمله شروع شد. خاطره تحویل آن سال را با همه تلخ و شیرینیاش امروز و برای هزارمین بار مرور می شود. خورشید کم کم از مشرق طلوع می کرد که سال تحویل شد. در همانجا بچهها همدیگر را به آغوش کشیدند و با هم شوخی می کردند. یکی می گفت: "بچهها یک سال بزرگتر شدید"، " اگه شهید شین از شهدای سال 61 می شین" و...

بهترین عیدی من

از فرمانده عیدی هم می گرفتیم، عیدی سکه بیست ریالی بود که در خط به خون شهدا متبرک می شد. اما بهترین هدیه را زمانی گرفتم که درزیر بارش آتش دشمن بودم. چون شنیده بودم هر رزمندهای که برای دفاع از دین اسلام جان خود را به خطر بیاندازد و از بالای سر او گلوله رد شود، گناهان او آمرزیده می شود. یک چنین حالتی را  در عملیات فتح المبین را تجربه کردم.

هفت سین جبهه

عید رابه هفت سینش می شناسند. یادم هست سفره ما چفیهای بود که در آن سیب، سکه، سنگ، سر نیزه، وحتی خود سنگر به عنوان هفت سین استفاده می شدند.

هر کسی دوست دارد هنگام تحویل سال کنار خانواده خود و بر سر سفره هفت سین تحویل سال را جشن بگیرد. پدر و مادر خود را به اغوش بکشد و بوسه بر دستان پر مهر آنها زند. اما آن سال من اولین نوروز را در جبهه میهمان  سنگرهایی بودم که با برداران خود عید را به جشن نشستیم. بازدید ما سنگر به سنگر بود و از سنگرها صدای "برادرا، برادرا عید شما مبارک" به گوش می رسید. خیلی دوست داشتم حداقل بعد از تحویل سال به منزل تلفن بزنم و صدای مادرم را بشنوم، اما...

گفت و گو از: مهدیس میرزایی

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار