کتاب دفاع مقدس: در کتاب قطور تاریخ فصل جدیدی به نام انقلاب اسلامی و به نام انسان نوشته شده است. این فصل از جنس بهار است ولی به رنگ سرخ نوشته شده است و خزانی به دنبال ندارد. این فصل داستان تجدید عهد انسان در روزهای پایانی تاریخ است و برای همین با خون و اشک نوشته شده است؛ خونی که یک روز در این سرزمین بر خاک ریخته شد و اشکی که روزی در وداع، گوشهی چادری پنهان شد و روزی دیگر بر سر مزاری به خاک فرو شد؛ و امروز باز هم جاری می شود تا یک بار دیگر گرد و غبار ناگریز زمان را از چهرهی سرداران روزهای انتظار بشوید.
در کتاب قطور تاریخ فصل جدیدی نوشته شده است که سخت عاشقانه است.
داستان اینگونه آغاز می شود: مادربزرگها هم یک روزی برای خودشان یازده ساله بودهاند. با تمام سرخوشیها و شادیهای کودکانه و خندههای از ته دل آن روزها. حالا شصت بهار از آن روزها گذشته است. و تو مادر بزرگی هستی، تنها وخندان، که در نی نی چشمهات و لبخند هنوز گرمت می شود چشمها و لبخند دخترکی را دید که به او خبر می دهند" یه آشنا اومده خواستگاریت".
اسمش فضل الله است، مثل پدرت روحانی است و لبخندی به لب دارد که تا لحظهی وداع آخرش با او و از اوست. او را هیچ وقت نمی توانی بدون آن لبخند به یاد بیاوری. او شیخ همیشه خنده روی توست، او فضل الله توست. ثانیهها درست در سال 1331 از حرکت ایستادهاند و تو فقط یازده سالت است و پیش خودت می گویی "حتماً با هم دارن سر به سرم می ذارن".
....
اما وقتی دست به دستتان می دهند و تو نگاه و لبخند گرم فضل الله را می بینی، مطمئن می شوی که ناگهان عروس شدهای و باید با تمام کودکیهایت خداحافظی کنی.
نیمه پنهان ماه21"محلاتی به روایت همسر شهید"
این کتاب به قلم معصومه شیبانی است و روایت گر لحظههای عاشقانه یک زندگی است که با سادگی شروع، پیش می رود و به انها می رسد. متن ساده و روان کتاب خواننده را با زمان و راوی همراه می کند. این کتاب در 102 صفحه نوشته و از سوی انشتارات روایت فتح روانه بازار نشر شده است.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
تنها کسی که برات پدری می کند و خودش نمی داند، همین امام خودمان است که فضل الله حاضر است جانش را براش قربانی کند. حضورش در جماران و در دلت کافی است تا احساس دلتنگی و تنهایی به سراغت نیاید. همیشه تشنه دیداری دوباره هستی. اما پیش نمی آید. دوست داری مثل روزهای کودکی در محلات، یا مثل روزهای همسایگی در قم، چهره به چهرهاش شوی و سلام کنی و احوال بپرسی و قند در دلت آب کنی. اما پیش نمی آید. یعنی حتی با وجود فضل الله و ارتباط نزدیکش با امام هم هیچ وقت فرصت نمی شود دیدار تازه کنی. فقط از دور، از کنار مردم یا همراه هیئت دولت و نمایندههای مجلس می بینیاش و این حالی نیست که آرزویش را داشتی و داری. ملاقات خصوصی و از نزدیک زمانی اتفاق می افتد که درست دوازده روز از شهادت فضل الله گذشته است.
و در قسمتی دیگر می خوانیم:
و تو این دل سوخته و این اشکها و این قهقهههای بلند و از ته دل مراد مردت را می بینی و یادت به روزی می افتد که خبر شهادت نزدیکترین دوستش را به او می دهند و او دل سوخته تر و رهاتر از همیشه اشک می ریزد و هقهقه می زند و سر افسوس تکان می دهد.
خبر شهید شدن آقای مطهری دل همهمان را شکست. بعد زا فوت پدرم و بعد از درگذشت آقای بروجردی هیچ وقت ندیدم دل فضل الله این طور بشکند و این طور بی تابی کند و این طور اشک بریزد. فکر می کنم همین دل شکسته و همین اشکها باعث شدند هر چی توی دلش تلنبار کرده و نگفته، بریزد روی دایره و دلشوره بیندازد به جان منی که از همه بیشتر دوستش داشتم و نگرانش بودم.
علاقه مندان می توانند برای تهیه کتاب" محلاتی به روایت همسر شهید" از مجموعه کتابهای نیمه پنهان ماه 21 نوشته معصومه شیبانی با انتشارات روایت فتح و با شماره تلفن 88809748-021 تماس بگیرند.