روایت متفاوت فرزندان شهدا در "مادر که از تمام دلش چشم بست"

کتاب "مادر که از تمام دلش چشم بست" روایت متفاوت فرزندان شهدا از مادرانشان است که توسط مرضیه وزیری به رشته تحریر درآمده است.
کد خبر: ۱۷۶۳۰
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۸ - 30April 2014

روایت متفاوت فرزندان شهدا در

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، کتاب «مادر که از تمام دلش چشم بست» نوشته مرضیه وزیری خاطرات بازماندگان قهرمانان هشت سال دفاع مقدس است که که بخشی از ایثار، تلاش و زندگی مادران خویش را بازگو میکنند. کسانی که در روزهای غم و شادی با یاد پدر شاهد اشکها و لبخندهای مادران خود بودهاند. همسران شهدا و ایثارگران در سختترین شرایط به تنهایی مسئولیت بزرگ تربیت فرزندان شاهد را به دوش کشیدند و آن را با سربلندی به سرانجام رساندند.

این کتاب در بخشهای کوتاهیب زندگی همسران شهدا از زبان فرزندان آنان پرداخته است و با بیان خاطراتی جذاب از مادران و همسران شهدا و یا آورد بخشی از وصیت نامه شهید هر بخش را به پایان میرساند.

در بخشی از این کتاب میخوانیم:

مادرم هم پدرم بود هم مادرم، از وقتی پدرم راه خودش را انتخاب کرد و من حدود ۶ سال بیشتر نداشتم یعنی تقریبا از وقتی خودم را شناختم یادم هست برای بزرگ کردن من چقدر سختی کشید با بیماری من، بیمار و با خوشی من خوشحال میشد. تا وقتی پدرم مفقودالاثر بود (حدود ۱۳سال) همیشه و در هر حال مادرم منتظر گم شده اش بود. چه جاهایی که سر نزد، از معراج شهدا (پزشکی قانونی) گرفته تا پرس و جو از همرزمانش و یا از آزادگان عزیز و هر جایی که به فکرش میرسید تا اینکه بعد از ۱۳ سال یک دل شد. همیشه حتی تا این لحظه از فرزندانش مثل یک گوهر مواظبت و حمایت میکرد.

در بخش دیگر این کتاب آمده است:

من دکتر معصومه پاشایی بهرام فرزند بانو طیبه معماری همسر شهید حسین پاشایی بهرام هستم اگر من و خواهر و برادرهایم توانستیم درس بخوانیم و کمتر جای خالی پدر را احساس کنم و عاشقان ولایت شویم فقط و فقط بخاطر از خودگذشتگیهای این شیرزن است که تمام تلاشش را کرد تا از یادگاران معشوقش بخوبی نگداری کند. اولین روز مدرسه و دانشگاه اولیهای بچهها و روزهای به ثمر رسیدن تلاش پدر و مادر است که هر زوجی دوست دارند باهم نظاره گر آنها باشند. مادرم میگوید روز اول مدرسه تک تک شما روزی که دانشگاه رفتید و روزی که عروسی کردید در عین خوشحالی کوهی از غم روی سینهام احساس میکردم و میگفتم: حسین جان جات کنارم خیلی خالیه.

در قسمت دیگر میخوانیم:

هرچه زمان میگذرد از مراحل مختلف زندگی همچون تحصیلات و ازدواج گرفته تا به دنیا امدن فرزند و مهمتر از همه بزرگ شدن فرزندم تازه میفهمم که چقدر زحمت بزرگ شدن من و برادرم را دست تنها به دوش کشیدهای و خم به ابرو نیاوردهای حتی نگذاشتی افراد خانواده از مشکلات ما خبردار شوند. وقتی میبینم که چقدر به خاطر تربیت صحیح من و برادرم به خودت سختی دادی و هم پدرمان بودی و هم مادرمان و در یک کلام همه کس ما بودی واقعا شرمنده میشوم و تازه میفهمم که شما به عنوان یک همسر شهید پس از شهادت پدرم چه جهاد با عظمتی داشتی و به خود میبالم که در این خانواده رشد و نمو داشته باشم.

فرزند فاطمه آخوندی همسر شهید جواد ربانی در بخشی از این کتاب آورده است:

ای مهربانترین، مهر گستر هستی، بهترین مکان دنیا برایت مزار پدر است و هرگز از حضور کنار مزار خسته نمیشوی فقط گلستان شهدا ماوا و منزلگاه قلب توست و من همیشه شاهد لذت حضور تو در این مکان هستم. دلنوشتهای هم به پدرم در بیست و هشتمین سال عروج با نام «بیست و هشتمین بهار» مینگارم: به روح بلندت سلام و به دستان قدرتمندت درود. این بیست و هشتمین بهار زندکی توست و بیست و هشتمین خزان عمر ماست، با رفتنت ما در پاییز ماندیم و تو بهار را طراوت بخشیدی.

این کتاب ۱۱۱ صفحهای را سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس به چاپ رسانده است. علاقه مندان به تهیه این کتاب میتوانند به نشانی: تهران. خیابان شهید بهشتی. خیابان سرافراز. کوچه دوم. شماره ۱۷ طبقه ۴ مراجعه و یا باش ماره تلفن ۸۸۵۲۸۹۰۵ تماس بگیرند.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
سمانه عباس زاده
|
-
|
۱۵:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۲
0
0
با سلام دوست دارم با شما ارتباط برقرار کنم ... لطفا ادرسی از خود به من بدهید.. متشکرم
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار