مصاحبه با جانباز شیمیایی دوران جنگ؛

میهمانی که از جنگ شیمیایی شدن نصیبش شد

علیرضا دنیا را طور دیگری می بیند، از یک روزنه جدید. او دنیا را محل مشکلات می داند، محل سختی، یک معبر درد و رنج.
کد خبر: ۱۹۳۸
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۲ - ۰۹:۳۱ - 15August 2013

میهمانی که از جنگ شیمیایی شدن نصیبش شد

خبرگزاری دفاع مقدس، آرام کنارش می نشینم، بدون هیچ سرفه ای، حرف می زند. خودم را به عنوان خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس معرفی می کنم، خوشحال می شود و خودش بی هیچ سوالی شروع به حرف زدن می کند.

شیمیایی، یک چیزی شبیه سرماخوردگی

علیرضا سال 1350 در مشهد متولد شد و هنوز 15 سالش تمام نشده بود که از شهرستان کاشمر به جبهه اعزام شد. آموزشی و جبهه اش در مجموع دو ماه بود، ولی آنقدری بود که 70 درصد شیمیایی شود. آموزش هایی که در پادگان دیده بود کافی نبود، همیشه هم از کلاس های ش. م. ر فراری بود. عوارض شیمیایی را نمی دانست و فکر می کرد چیزی شبیه سرما خوردگی باشد، اما نبود، یک چیزی بیشتر و خیلی بیشتر از سرما خوردگی بود، به طوری که بعد از شیمیایی شدن برای مدتی چشم هایش نابینا شد. وضعیت حادی داشت، ریه اش عفونت کرده و پوستش سوخته بود.

قرار بر ماندن بود

قبل از عملیات کربلای 8 در دژ خرمشهر همه امکانات از جمله ماسک و بادگیر را در اختیار رزمندگان قرار دادند. عملیات به پیروزی رسیده بود، بچه ها به دژ برگشتند و همه وسایل را تحویل دادند. دو روز از عملیات گذشته بود. هیچ کس فکرش را نمی کرد که عراقی ها بخواهند پشت خط را بمباران شیمیایی کنند، آن هم در خرمشهر. علیرضا به همراه دیگر رزمندگان در معراج شهداء در حال استراحت بود. ناگهان، صدای هواپیما و بعد از آن هم بمباران شروع شد و بیشترین مصدومیت این بمباران نصیب علیرضا و سید عباس رضوی شد.

علیرضا به بیمارستان لقمان تهران منتقل شد و همان جا به کما رفت. پزشکان امیدی به زنده ماندنش نداشتند. آخرین درمان روی علیرضا انجام شد و او را دیالیز و تصفیه خون کردند. قرار بر این بود که علیرضا هم چنان نفس بکشد و تا به امروز بیست و شش سال است که با سوغاتی های جنگ سر می کند.

شیمیایی روزی علیرضا از سفره جنگ

علیرضا دنیا را طور دیگری می بیند، از یک روزنه جدید. او دنیا را محل مشکلات می داند، محل سختی، یک معبر درد و رنج. معتقد است اگر قرار بود این مسائل و سختی را نبینیم، در بهشت می ماندیم، اما دنیا محل گذر است. علیرضا از آن سفره ای که دو ماه میهمانش بود، شیمیایی شدن روزیش شد. چشمهایش سه بار پیوند قرنیه شده و حالا کاندید ریه شده است.

شاید حالا اگر راحت بخوابد، راحت راه برود و راحت زندگی کند، برایش سخت باشد و حتی نتواند زندگی کند. او روزها را درد نمی کشد، او روزها با درد، زندگی می کند.

سال 68 و در حالی که دو سال از شیمیایی شدنش می گذشت، ازدواج کرد، خداوند نیز دو دختر و یک پسر به او و همسرش هدیه داد.

حرف اول و آخر

علیرضا می گوید: همه را دوست دارم و به همه احترام می گذارم. آرامش را برای همه خواهانم. دوست ندارم نه در ایران و نه در هیچ کشوری جنگ باشد و همه با هم برابر، برادر و با احترام و محبت زندگی کنیم.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار