سوریه، چالشی که اوباما را غافلگیر کرد

بحران سوریه روز به روز عمیق تر شده و با حمله هوایی ارتش رژیم صهیونیستی به مراکز نظامی دمشق شدت و عمق بحران نسبت به گذشته بیشتر شده ....
کد خبر: ۲۱۲۲
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۰ - 16August 2013

سوریه، چالشی که اوباما را غافلگیر کرد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس ، بحران سوریه روز به روز عمیق تر شده و با حمله هوایی ارتش رژیم صهیونیستی به مراکز نظامی دمشق شدت و عمق بحران نسبت به گذشته بیشتر شده و بر همین منوال سیاست بحث سیاست ایالات متحده و به طور خاص وضعیت دولت اوباما در خصوص بحران سوریه در کانون توجه دست اندرکاران و تحلیل گران موضوعات بین المللی قرار گرفته است.

رفتار و واکنش روسیه، چین و بازیگران منطقه ای نشان دهنده این واقعیت است که این بحران با سایر بحران ها تفاوت دارد و سوریه صحنه مداخله و فعالیت گسترده نیروهای منطقه ای و بین المللی است. سوال اساسی این است که رفتار دولت اوباما در این بحران چگونه قابل تجزیه و تحلیل است.

اهمیت این پرسش به آن جهت است که اولا آمریکا و متحدانش به طور یک پارچه علیه دولت سوریه درگیر هستند اما به طور هم زمان تغییر و تحولاتی که در سیاست ایالات متحده طی بیش از دو سال گذشته رخ داده حائز اهمیت است. از طرف دیگر ابعاد داخلی مربوط به سیاست سوریه ای دولت اوباما نیز روز به روز پیچیده تر می شود و منتقدین ایالات متحده من جمله اعاظم جمهوری خواهان در سنا اوباما را متهم به بی تحرکی و ضعف می کنند.

مجموعه این عوامل اهمیت فهم کنش و واکنش دولت آمریکا نسبت به بحران سوریه را بیش از پیش می کند.
در پاسخ به سوال مطرح شده باید گفت که سیاست دولت اوباما به این صورت قابل مفهوم بندی است که اولا اوباما در پی تضعیف استراتژیک نیروهای مخالف آمریکا در منطقه از رهگذر بحران سوریه است. دوم این که فضایی برای بازیگران منطقه ای دوست آمریکا فراهم کرده و سرانجام در صحنه داخلی آمریکا در تعارض خاصی گرفتار است که از یک طرف نمی خواهد به عنوان رئیس جمهور ضعیفی قلمداد شود و از طرف دیگر می خواهد حداکثر سود استراتژیک را با حداقل هزینه سیاسی به دست آورد. ذیلا به این ابعاد پرداخته خواهد شد.


تضعیف استراتژیک نیروهای مخالف

نکته اولی که می توان در مورد سیاست آمریکا گفت این است که بحران سوریه بزرگترین منازعه ژئوپلیتیک بعد از پایان جنگ سرد است. هیچ بحران منطقه ای در دوران بعد از جنگ سرد تا به حال مانند بحران سوریه از نظر اثر و پیامدی که بر تحولات ژئوپلیتیک منطقه ای و بین المللی نیست و سرانجام این بحران در نقشه سیاسی و ژئوپلیتیک منطقه و جهان بسیار اهمیت دارد و نقطه عطف قلمداد می شود.

مداخله نیروهای بین المللی من جمله ایالات متحده در این بحران به هیچ رو با سایر مداخلات مانند بحران لیبی در دو سال گذشته قابل مقایسه نیست. اهمیت اثرگذاری بحران سوریه به نحوی است که عده ای معتقدند خاومیانه جدید بعد از روشن شدن تکلیف بحران سوریه شکل خواهد گرفت و این با خاورمیانه چند دهه گذشته تفاوت خواهد داشت. لذا با عنایت به این نکته است که باید به رفتار امنیتی آمریکا در بحران سوریه نگاه کرد.
 

نکته دوم این است که دولت اوباما از ابتدای بحران تا کنون یک هدف استراتژیک را دنبال کرده و آن تضعیف محور ایران، سوریه و حزب الله بوده است. در کنار بحث های حقوق بشر و انسان دوستانه در لایه های عمیق دولت اوباما مسائل حقوق بشری و انسان دوستانه بهانه ای برای رسیدن به هدف استراتژیک گسترده تری که آن تضعیف ایران و محور در حال شکل گیری منطقه ای ایران است قلمداد می شود.

در این چارچوب حرکت های ایالات متحده از نظر استراتژیک روشن است و تداوم خاصی در این هدف مشاهده می شود. این هدف چتری است که تمام بازیگران متحد آمریکا ذیل آن قرار می گیرند و در این بازیگری و تضعیف محور سوریه، ایران، حزب الله و تا حدودی عراق اشتراک نظر میان تمام دست اندرکاران سیاست خارجی و امنیتی دولت اوباما به چشم می خورد.
 

نکته سوم این است که این تضعیف استراتژیک در این منازعه ژئوپلیتیکی بسیار پیچیده است. به این دلیل که همه صحنه در اختیار آمریکا نیست. ارزیابی های اولیه ای که مبتنی بر به سرعت به هدف استراتژیک تغییر شرایط سوریه رسیدن استوار بود باطل از آب در آمد و روز به روز این گزاره جدی تر شد که حتی بعد از سقوط احتمالی دولت اسد ممکن است نیروهایی در منطقه به قدرت برسند که در کنترل ایالات متحده نباشند و شرایطی مانند افغانستان بعد از فروپاشی شوروی در سوریه تکرار شود. بحث سومالی شدن بحران سوریه و مخصوصا به قدرت رسیدن القاعده در خلاء قدرت فائقه ای در این منطقه تبدیل به گفتمان های استراتژیک شده است.

به طور خاص می توان گفت پرچالش بودن بحران سوریه از نظر استراتژیک در کنار تداوم هدف استراتژیک آمریکا از ویژگی هایی است که آمریکا را طی دو سال گذشته وارد انواع کنش و واکنش ها و بعضا تغییر موضع ها کرده است. اما به طور پیوسته این هدف استراتژیک را مشاهده می کنیم. اما نکته قابل ملاحظه این است که به نظر می رسد آمریکا در این هدف استراتژیک فضا و میدان را برای بازیگران منطقه ای که در واقع یدک اجرای استراتژی کلی آمریکا هستند را باز کرده و این خود موضوع قابل توجهی است.
 

فضاسازی برای بازیگران منطقه ای
 

با توجه به تجارب استراتژیک گذشته از یک سو و نقش و نقش یابی برخی از بازیگران منطقه ای و هم پوشانی منافع آن ها با ایالات متحده، در دو سال گذشته شاهد باز بدون دست بازیگران منطقه ای در اردوگاه آمریکا هستیم. در این زمینه باید به چند نکته اساسی توجه داشت:


آن چه می توان از آن به عنوان اتحاد سلفی ـ صهیونی یاد کنیم. این پدیده، یک پدیده قابل توجه، پیچیده و چند لایه ای است. اتفاق آخر هفته گذشته در سوریه در حملات نظامی رژیم صهیونیستی این گزاره را تایید می کند که به نحوی بین نیروهایی که در ظاهر با عنوان بازگشت به ریشه های اسلامی و یا نیروهای سلفی شناخته می شوند و اهداف صهیونیستی هم پوشانی وجود دارد. هرچند که بین آن ها از نظر تشکیلاتی ممکن است هماهنگی کامل وجود نداشته باشد.

البته باید گفت بر اساس مطالبی که در نشریات اسرائیلی در ۴می منتشر شد در حمله اخیر رژیم صهیونیستی به دمشق، توافق هایی هم با گروه های مخالف سوریه وجود داشته تا عملیاتی در مرزهای سوریه و اسرائیل رخ ندهد و به نحوی هماهنگی های عملیاتی هم وجود داشته است. اما این اتحاد سلفی ـ صهیونی یکی از نیروهای شکل دهنده به خاورمیانه جدید است. در طرف حمایت کننده از نیروهای سلفی، بی تردید برخی از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس قرار دارند و آرزوهای استراتژیک آن ها همراه با برداشت خاصی که از جنبه های مذهبی دارند آن ها را در یک مسیر با گروه های صهیونیستی در عرصه فکر و عمل قرار می دهد. به نظر می رسد ایالات متحده از چنین اتحادی حمایت می کند.


مسئله بعد در بازیگری منطقه ای این است که به نحوی تقسیم کار بین نیروهای مختلف رخ داده است که با ایالات متحده هم پوشانی دارد. ترکیه نقش سیاسی برجسته ای دارد. قطر و عربستان نقش مالی و اقتصادی دارند. البته قطر علاوه بر نقش مالی، نقش رسانه ای قابل توجهی نیز بر عهده دارد.

اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس جنبه های بین المللی و چندجانبه این بحران را در این تقسیم کار پشتیبانی می کنند. جالب توجه این است که اشتراک هدف در همه آن ها با ایالات متحده به چشم می خورد و بسیاری از اقداماتی که مورد نظر ایالات متحده است از طریق این ائتلاف ها و بازیگران انجام می گیرد. این به معنای آن نیست که همه این بازیگران مطیع و گوش به فرمان واشنگتن هستند و الزاما دستورات واشنگتن را اجرا می کنند. اما با توجه به تغییر و تحولاتی که در نظام بین المللی صورت گرفته، این بازیگران هم احساس ایفای نقش به طور مستقل می کنند و هم این که این نقش آفرینی مورد حمایت ایالات متحده قرار می گیرد.
 

در مواردی این بازیگران بسیار تندتر از ایالات متحده در قضیه سوریه عمل کرده اند. نظامی کردن بحران سوریه بیشتر مورد تاکید آن ها بوده است. اغراق نخواهد بود اگر گفته شود در مواردی توانسته اند به اهداف خود در نظامی کردن سیاست آمریکا نیز موفق باشند. هرچند که ایالات متحده تا این لحظه به طور مستقل و مستقیم وارد عملیات نظامی نشده اما در عین حال ساده لوحانه است اگر فکر کنیم ایالات متحده در این بحران از نظر نظامی درگیر نیست.

تخصیص ۲۵۰میلیون دلار بودجه برای کمک های خاص، آموزش نیروهای نظامی مخالفین در اردن توسط نیروهای آمریکایی و دیگر فعل و انفعالات نظامی من جمله گزارش نیویورک تایمز در ۵می توسط دیوید سینگر (David Singer) در این زمینه که قبل از عملیات نظامی اسرائیل بین فرانسه، آمریکا و انگلیس هماهنگی هایی برای عملیات نظامی علیه سوریه گرفته است، نشان دهنده درگیری نظامی ایالات متحده با بحران سوریه است. اما میزان و کیفیت و شکل این درگیری با دیگر بحران ها متفاوت است.
 

در مجموع بازیگران منطقه ای توسط ایالات متحده مورد حمایت و تشویق قرار گرفته اند و در مواردی بر سیاست ایالات متحده در جهت رادیکال کردن آن اثر داشته اند. اما دولت اوباما تنها از زوایای استراتژیک و منطقه ای با این بحران دست و پنجه نرم نمی کند. این بحران ابعاد داخلی در سیاست داخلی آمریکا نیز دارد که حائز اهمیت است.


سیاست داخلی آمریکا و بحران سوریه
 

در ایالات متحده اوباما به طور پیوسته ای در دو سال گذشته توسط عده ای از سناتورها به رهبری جان مک کین و لیندسی گراهام مورد اتهام قرار گرفته که نسبت به قتل عام مردم سوریه بی تحرک بوده و این دو نفر در رهبری ائتلافی از سیاست مداران قرار دارند که خواهان مداخله مستقیم تر ایالات متحده هستند. این گروه معتقدند که ایالات متحده باید اسلحه های پیشرفته تری مخصوصا سلاح های ضد تانک و ضد هواپیما به مخالفین دولت سوریه بدهد. علاوه بر این آن ها خواهان اعلام منطقه پرواز ممنوع بر فراز مناطقی از سوریه هستند و می گویند آمریکا باید به طور آشکار در بحران درگیر شود. این گروه، با مخالفین دموکرات هم رو به رو است.

مخالفین دموکرات در سنا و نهادهای دیگر دولتی آمریکا اظهار می دارند که این سخنان پژواک گفتمان های مداخله نظامی در افغانستان و عراق در دوره دوم بوش است که ضایعات بزرگی را برای ایالات متحده به همراه داشت و آمریکا را وارد یک درگیری طولانی مدت نظامی کرد و سود اساسی را دیگران بردند. آن ها معتقدند آمریکا نباید به صورت صریح و آشکار آن اشتباهات را تکرار کند.


دولت اوباما بحث خط قرمز استفاده از سلاح های شیمیایی را برای مداخله نظامی مطرح کرد. این مسئله طی چند روز گذشته و با بحث احتمال استفاده از سلاح های شیمیایی، بحث مداخله نظامی ایالات متحده جدی تر شده است. هرچند که در ۴می گروه ویژه شورای حقوق بشر در ژنو اعلام کرد که مخالفین از سلاح های شیمیایی استفاده کرده اند اما طرح بحث استفاده از سلاح های شیمیایی گفتمان نظامی را در ایالات متحده شدید تر کرده و در عین حال یادآور تکرار الگوی عراق است. در مسئله عراق هم ابتدا رسانه های غربی از وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق صحبت کردند و این زمینه مداخله نظامی شد.

اما این که آیا دولت اوباما واقعا وارد دخالت مستقیم نظامی خواهد شد و چگونگی این مسئله با ابهاماتی رو به رو است. اما تا این جا تا حد قابل توجهی دولت اوباما توانسته تعادلی بین اهداف استراتژیک و وضعیت سیاسی داخلی ایجاد کند. به این معنی که چندان ضعیف قلمداد نشود اما گروه مخالف اوباما به مرور بر ضعیف بودن اوباما و عدم ظرفیت تصمیم گیری او برای حفاظت از جان مردم تاکید می کنند. این خود می تواند فاکتوری تعیین کننده در نظامی کردن بیشتر رفتار ایالات متحده در آینده قلمداد شود. البته عده ای هم بر این باورند که عملا عملیات نظامی که ایالات متحده قصد داشت انجام دهد را به مرور رژیم صهیونیستی انجام خواهد گرفت و این جایگزینی نقش انجام خواهد گرفت.


در مجموع از آن چه گفته شد می توان این گونه نتیجه گیری کرد که شاهد تداوم اهداف استراتژیک آمریکا برای تضعیف مخالفین آمریکا در منطقه هستیم. علاوه بر این شاهد نوعی بروز و نمود بازیگران منطقه ای هم سو و هم سود با ایالات متحده در بحران سوریه و سرانجام منازعه و کشمکش داخلی در ایالات متحده در مورد نظامی کردن بیشتر بحران سوریه هستیم. اما از مجموعه رفتار دو سال گذشته ایالات متحده در سطوح ملی، منطقه ای و بین المللی بحران سوریه، ذکر این نکته و داشتن این استنتاج طبیعی است که بحران سوریه آن چنان که ایالات متحده می پنداشت نبود و نخواهد بود و بحرانی پرچالش است که ممکن است به منازعات بعدی منطقه ای و پیامدهای بین المللی ناخواسته ای برای واشنگتن بینجامد.
 
 
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار