متن دل‌نوشته‌ی فرزند سردار شهید سبیلیان در روز تشییع پیکر پدرش

وای بر ما که محمود را نفهمیدیم و نخواهیم فهمید

او و یاران سفر کرده‌اش مانند ما نبودند و به همین دلیل ماندن در میان ما برای آنان گران آمد و چه زیبا دل‌هامان را ربودند و ما را ترک کردند.
کد خبر: ۲۱۷۷۹
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۱ - 21June 2014

وای بر ما که محمود را نفهمیدیم و نخواهیم فهمید

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، روز تشییع سردار شهید «سیدمحمود سبیلیان»، روز عجیبی بود؛ روزی پر از اندوه و اشک و آه؛ روزی با یک سینه حرفهای نگفته و یک دنیا رازهای نهفته. متن زیر دلنوشتهای است که تنها یادگار شهید سبیلیان در مراسم تشییع پیک مطهر پدر گرانقدرش قرائت نمود.  

بسم رب الحسین علیهالسلام

به نام خدای دلهای شکسته، خدای زخمهای خسته و خونهای ریخته.

سلام به خون، سلام به شهادت، سلام به راویان شهادت، سلام به قاصدکان تازه از راه رسیده و سلام به شما عزیزانی که گرد هم جمع شدهاید تا نه برای سیدمحمود بلکه برای خود و درد و فراق او ناله سر دهید و اشکهای پاکتان را روان سازید.

سخن برای گفتن بسیار است اما بهتر میدانم که بخشی از آخرین دست نوشتههای پدرم را بخوانم. امیدوارم در قلب سنگی و زنگار گرفتهمان تأثیر کند و بیندیشیم که آیا اگر محمود زنده بود که صد البته زنده است: «بل احیاء عند ربهم یرزقون» اما زنده به چشم ظاهربین ما باز میگشت حرفی برای گفتن به اوداشتیم؟ میتوانستیم بگوییم محمود! در نبود تو و یارانت ما این کار را انجام دادیم و یا این نصیحت تو را به گوش گرفتیم؟

آیا ما حرمت نماز شب او را نگه داشتهایم؟ غیرت مردانه و یا عفت و حیای زنانه خود را حفظ کردهایم؟

وای بر ما، وای بر ما که محمود را نفهمیدیم و نخواهیم فهمید، وای بر ما که راه محمود را، صراط مستقیم را در میان خط و خط بازیها و جناحها و جبهههای متفاوت گم کردهایم، وای بر ما! کدامیک از ما آن اندازه که او میخواست پیرو خط ولایت بودهایم و سر و جان خود را فدای او کردهایم؟ اگر او در جمع ما بود آیا مانند ما، رهبر دلسوز و فرزانهمان، علی زمان را تنها میگذاشت و در زندگی پوچ و بی معنای مادی! در جستجوی زرق و برق هر چه بیشتر غرق میگشت؟ نه، مسلماً او و یاران سفر کردهاش مانند ما نبودند و به همین دلیل ماندن در میان ما برای آنان گران آمد و چه زیبا دلهامان را ربودند و ما را ترک کردند.

به امید آنکه با بازگشت پیکر پاکش به خود آییم و از خواب غفلت بیدار شویم، قسمتی از آخرین یادداشتهای شخصی او را برایتان می خوانم:

برایم تعریف میکنند که مجتبی در آخرین روزهای زندگیش چنان به شربتهای صلواتی علاقه نشان میداده که بقیه را به هوس میانداخته است.

خودم دیدم آخرین بار که رضا بر موتوری تکیه کرده بود سیمایش چنان نورانی و درخشان شده بود که فکر میکردم همان دم از حمام بیرون آمده و ساعتها در حمام بوده است.

برایم تعریف کردند که جلال در آخرین روزهایش اگر شبی را نماز شب نمیخواند روزش را بسیار کسل و بیحال بود، به من گفتند که عباس، که احمد، که محمود، که کاظم، که...

گفتم وای بر تو به طریقی غیر از این بمیری گفتم وای بر تو اگر به خود نیایی و بیدار نشوی، گفتم وای بر تو.

خدایا به کدامین دلیل دل بر دنیا بستهام. نمیدانم خدایا به کدامین برهان رو از درگه تو برگرداندهام نمیدانم خدایا در کدام لذت غیر تو را چشیدهام. نمی دانم خدایا با چه چشمی غیر تو را دیدهام نمی دانم، اما میدانم که من موجود ضعیف النفس فریب خورده گناهکاری هستم که جز به لق لق زبان به درگهت نیامدهام خدایا عذرم به پیشگاهات جهالت من است، ناتوانی من است، حیرانی من است. خدایا عذرم را بپذیر، جوابم بده خدایا نفس مطمئن میخواهم، قلب پاک، ارادهی بزرگ، عشقی و حبّی آتشین، سیمایی نورانی، اخلاقی نیکو و خدایا تو را میخواهم. تو را میخواهم خدایا به بهشت زهرا قسمت میدهم که جوابم بده، دوستانم را جواب ده خدایا من از تو نشانی میخواهم به حق شب جمعه، به حق رضا، جلال، کاظم، حبیب، محمود، خلیل، اصغر، عباس، احمد و همه آنها که میدانی جوابم بده یا الله عنایت کن، مجنونم کن عاشقم کن، آتشم زن، یا الله حاشا که جوابم ندهی، نشانه میخواهم.

محمود 11 بهمن ماه

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار