حسرت دیدار خانواده در آخرین اعزام

«سیدرضا طاهر» از شهدای مدافع حرم است که همزمان با نیمه فروردین‌ماه امسال آخرین اعزامش به سوریه بود، به دلیل تعجیل در اعزام خانواده را در حسرت آخرین دیدار باقی گذاشت.
کد خبر: ۲۱۸۶۰۸
تاریخ انتشار: ۰۱ دی ۱۳۹۵ - ۲۳:۲۸ - 21December 2016
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، «سیدرضا طاهر» از شهدای مدافع حرم است که در سن ۳۰ سالگی به دیدار معبود شتافت.

«خان‌طومان» شهری در حومه حلب سوریه است که اواسط اردیبهشت‌ماه سال جاری، ۱۳ نفر از مدافعان مازندرانی حرم طی نبردی سنگین در آن جاوادنه شدند و پیکر بسیاری از آنها هنوز به کشور بازنگشته و سیدرضا طاهر یکی از آن ۱۳ نفر است.

سیدکاظم طاهر، پدر این شهید مدافع حرم از رضا به عنوان نخستین فرزندش یاد می‌کند که در دی‌ماه سال ۶۴ چشم به جهان گشود. نام رضا را پدر سیدکاظم انتخاب کرد. سیدکاظم درباره کسب و کارش می‌گوید که کارگر فرش‌فروشی در بابل بوده و اکنون بازنشسته شده است. البته پدر این شهید، روزانه ۱۷ ساعت بر روی شالیزاری که در اختیار دارد، کار می‌کرد.

لقمه حلال، همان طور که از متون دینی ما برمی‌آید، اثرات بسیاری بر فرزند باقی می‌گذارد و پدر این شهید نیز بر این نکته صحه می‌گذارد که به فرزندانم نان حلال می‌دادم و حلال بودن رزقم را در به وضوح در تربیت فرزندانم می‌دیدم. رضا بعد از اینکه از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد، به عضویت سپاه درآمد و در لشکر ۲۵ کربلا، گردان صابرین مشغول به فعالیت شد.

سیدرضا طاهر به مأموریت‌های بسیاری می‌رفت که از آن جمله می‌توان از اعزام او به سوریه در سال ۹۴ یاد کرد. سیدرضا درباره اعزامش به سوریه، توضیحی به خانواده‌اش نداده بود و فقط گفته بود که می‌خواهد به یک ماموریت داخل کشور برود، ولی در اولین تماس با همسرش، متوجه شدیم که او در خارج از کشور است، چون ابتدای شماره‌اش دو تا صفر افتاده بود. وقتی سید متوجه شد که خانواده‌اش فهمیده‌اند،‌ خندید و گفت ادامه ندهید. نمی‌خواست نگران شویم. ۵۰ روز در سوریه بود و دو ماهی را نزد خانواده بود و بعد از آن باز هم به پادگان رفت.

ساعت ۱۱ شب روز ۱۵ فروردین بود که با سیدرضا تماس گرفتند و گفتند که فوراً خودت را به مقر لشکر ۲۵ برسان، قرار است به سوریه اعزام شوی. سید در بابل ساکن بود و تا روستایی که پدر و مادرش در آنجا ساکن هستند،‌ چند کیلومتر فاصله است. فرصت اینکه خداحافظی کند را نداشت و مستقیم به فرودگاه تهران رفت و از آنجا با خانواده‌اش تماس گرفت و عذرخواهی کرد که نتوانسته است حضوری با آنان خداحافظی کند.

غروب روز جمعه، ۱۷ اردیبهشت‌ماه بود. پدرش در حال رفتن بر سر مزار شهدای گمنام بود که سنگینی زیادی را در قلبش احساس کرد. به برادر همسرش می‌گوید که حالم بد است. قلبم دروغ نمی‌گوید، مثل اینکه اتفاقی افتاده است. شب همان روز مراسمی بود. در هنگام ورود، متوجه نگاه‌های سنگین دیگران می‌شود. تعجب می‌کند. دامادش که کنار او نشسته بود به بیرون می‌رود. پدر سید هم به دنبال او بیرون می‌رود و می‌پرسد که اتفاقی افتاده است؟ دامادش می‌گوید که یکی از دوستانم کاری با من دارد و باید به بابل بروم. ۱۰ دقیقه بعد برگشت. پدر سید می‌بیند که شام نمی‌خورد و رنگش پریده است. علت حالش را می‌پرسد و دامادش جواب مشخصی به او نمی‌دهد. پدر سید پس از شام به خانه برمی‌گردد و می‌بیند که چند نفر از اهالی محل ایستاده‌اند و تا او را می‌بینند ساکت می‌شوند. فردای آن روز از سپاه به منزل خانواده سید می‌روند و خبر شهادت سیدرضا را به آنان می‌دهند.

پدر سیدرضا طاهر بر اینکه هیچ وقت مخالف راهی که سید رفت نبوده است تاکید می‌کند. او می‌دانست که در سپاه هم افراد برای رفتن به سوریه داوطلب می‌شوند و پسرش همیشه جزء داوطلبان بود و همیشه می‌گفت هر طور شده است باید برای دفاع از حرم عمه‌جانم زینب(س) بروم.

سیدکاظم معتقد است که در برابر مصیبت‌هایی که به عمه جان‌مان حضرت زینب(س) و امام حسین(ع) وارد آمد، کاری نکرده‌ است و به کوری چشم دشمنان، اگر لازم باشد خودش هم لباس رزم می‌پوشد و به سوریه می‌رود. وی ۲۴ ماه در جبهه خدمت کرده است و حالا هم اگر لازم باشد به سوریه می‌رود و از حرم سیده زینب محافظت می‌کند. به کوری چشم آمریکا و اسرائیل و ایادی آنها چه عرب چه غیر غرب، پسرش را در این راه داده است و اگر لازم باشد خودش هم لباس رزم می‌پوشد و آنقدر هم جنگ بلد است که از عهده آنها برآید. سیدکاظم اظهار می‌کند به گرد پای خاندان پیامبر(ص) هم نمی‌رسد،‌ اما آنچه که داشته است در راهشان تقدیم کرده.

منبع: فرهنگ خبر


نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار