شهید ستاری از نگاه همرزمانش؛

مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش

شهید «منصور ستاری» دانشمند و مغز متفکر پدافند در عملیات‌های دوران دفاع مقدس بود که در فکر خودکفایی در نیروی هوایی ارتش، ساخت جنگنده‌ها و ارتقای برد موشک‌های پدافندی بود.
کد خبر: ۲۲۰۲۴۶
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۰ - 04January 2017
به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس، بدون تردید شهید سرلشکر «منصور ستاری» را باید یکی از نخبگان علوم نظامی دانست. فردی که در تمام محل‌های حضور و مسئولیتش باعث تحول و نوآوری شد و پس از انتصاب به عنوان فرمانده نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران، نیروی هوایی زخم خورده از جنگ را به عنوان نیروی هوایی پیشرو در خاورمیانه مطرح کرد.

یکی از نکات جالب در مورد شهید ستاری این است که شهید ستاری پیش از انتصاب به عنوان فرمانده نهاجا، خلبان نبود. اگرچه پس از انتصاب خلبانی را آموخت و حتی بارها پرواز کرد. اینکه یک فرد غیرخلبان باعث این همه تحول و ارتقاء در نیروی هوایی شود، نشان دهنده نبوغ خاص منصور ستاری است.

در مصاحبه‌های پیش رو از سه تن از فرماندهان و مسئولین پیشین نیروی هوایی-که از خلبانان برتر نهاجا در سال‌های دفاع مقدس محسوب می‌شوند- در مورد شهید منصور ستاری مطالبی بیان شد که مطالعه آن‌ها جالب توجه خواهد بود.

مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش 
** مردی که در اندیشه ساخت جنگنده و افزایش برد موشک‌ها بود

سرتیپ خلبان حبيب بقايي، فرمانده پیشین نهاجا می‌گوید: شهيد ستاري سال 46 وارد دانشکده افسري شد، جواني بسيار خوش تيپ و قشنگ بود. رشيد و درس خوان بود و سال 49 فارغ التحصيل و در تخصص رادار مشغول شد. کساني که درسشان خوب بود مي‌توانستند در رادار کار کنند چون تصميم گيري‌ها آني و حساس است خصوصاً در درگيري هوايي که مي‌خواهند هواپيماي خودي و دشمن را روبرو کنند، دقت عمل بالايي مي‌طلبد و ايشان از اين تخصص برخوردار بود.

يکي از چيزهايي که از ايشان به يادگار مانده است ترجمه کتاب‌هاي خارجي است، نشان مي‌دهد که از اول شخصيت خاصي داشت. از همان اول اهل علم و مطالعه بود و کتاب‌هاي خارجي را ترجمه مي‌کرد.

سال 61 بود و نيروي هوايي در ايستگاه حسينيه خوزستان يک کانکس داشت. يک روز ايشان و شهيد بابايي با هم آمده بودند، آنجا يک وضويي گرفتند که عادي نبود انگار در بهشت بودند و سال‌هاي بعد اتفاق شهادت براي اين بزرگوار افتاد.

شهيد ستاري يک شخصيت علمي بود آرام نداشت، هنر نقاشي داشت و به همه کارها علاقه‌مند بود، چون شهيد ستاري اهل مطالعه بود، طبيعي است که شناخت عميقي نسبت به نيروي هوايي داشته باشد. شهيد ستاري دنبال اين بود که هواپيما بسازد و يا برد موشکها را بيشتر کند و... که تمام خواسته‌هاي او الان الحمد لله انجام شده است.

در دوران دفاع مقدس با شهيد بابايي پا به پاي هم بودند، وقتي نيروي هوايي وارد هر عملياتي مي‌شد آفند و پدافندش با نيروي هوايي بود، سيستم پدافندي را شهيد ستاري انجام ميداد و آفندي را شهيد بابايي انجام مي‌داد. اين دو بزرگوار از سال 62 به بعد در صحنه بودند، از سال 63 که قرارگاه رعد تشکيل شد و من هم در خدمت اين بزرگواران بودم، اين دو بزرگوار در کنار هم بودند و من هم خادم آنها بودم.

بعد از فرماندهي شهيد ستاري در نيروي هوايي هماهنگي و انسجام بيشتر شد، خصوصاً در پدافند که تخصص خودشان بود و آقاي غلامي هم عملاً کارهاي پدافند را انجام ميداد. شرايط به گونه‌اي بود که همه يکي بودند، يک جمع محدود انسانها بودند در يک قالب مديريت الهي در چندين جسم. شهيد بابايي علاقه خاصي به شهيد ستاري داشت. در کنار هم به طور مرتب و هماهنگي‌ها... را در قرارگاه انجام مي‌دادند شهيد ستاري هم شهيد بابايي را عباس خطاب مي‌کرد، هميشه او را به نام کوچک صدا مي‌کرد.

 مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش
** ابتکار شهید ستاری در عملیات والفجر 8

در عمليات‌هاي بزرگ اين دو بزرگوار در کنار همديگر بودند، قبل از عمليات‌هاي بزرگ اين دو بزرگوار درکنار همديگر بودند، قبل از عمليات والفجر 1 ما هدف موشک‌هاي دور برد قرار مي‌گرفتيم چه سايت‌هاي رادار و چه سايت‌هاي ارتباطي، تکن‌ها، دستگاهي بود که براي هواپيما سيگنال مي‌فرستاد و فاصله و سمت و زاويه را نشان مي‌داند و رادار هم که هواپيما را کنترل مي‌کرد، همه اينها را مورد هدف قرار مي‌دادند بدون اينکه هواپيماي آنها نزديک شود از 40 کيلومتري مي‌زدند، اين باعث شده بود که يک بازنگري در کارهايمان انجام دهيم. شهيد ستاري در والفجر 8 در بندر امام بودند، از بندر امام منطقه را کنترل ميکرد، صبر مي‌کرد هواپيماهاي دشمن بيايند در محدوده موشکي، براي لحظاتي آتش را ميداد و ميگفت الان سيستم را روشن کنيد. فاير کنيد و بعد سريع خاموش کيند تا سيستم رادار توسط دشمن شناسايي و منهدم نشود. به همين دليل دشمن نميتوانست با هواپيما رادارها را بزند.

شهيد ستاري بعداز جنگ به بازسازي نيروي هوايي در ابعاد مختلف پرداخت. در سيستم‌هاي هاگ تعميرات اساسي انجام داد. در بحث هواپيماها بازسازي را شروع کرد. تشکيلات بازسازي را توسعه داد. بازسازي از اول هم بود ولي بعد از جنگ آنها را توسعه دادند به دليل اينکه ايشان اطلاعات جامعي داشت. به اين کارها قانع نمي‌شد، ايشان اقدام کرد که هواپيماي آذرخش را بسازند و مجوز هم گرفتند و يک کارخانه هواپيما سازي را راه اندازي کردند و شروع به ساخت هواپيما کردند و هواپيما را ساختند و من هم بعد از شهيد ستاري راه ايشان را ادامه دادم و کار را توسعه دادم. هواپيماي آذرخش که ساخته شد بعداَ آن را بهينه کرديم و تبديل به صاعقه شد با دو سکان و در محضر فرماندهي معظم کل قوا پرواز کرد.

مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش 

 ** فرمانده‌ای دانشمند در نیروی هوایی ارتش

سرتیپ خلبان سیدرضا سرتيپ پرديس، فرمانده پیشین نهاجا نیز می‌گوید: شهيد ستاري را عموم پرسنل نيروي هوايي به خاطر ترجمه مقالاتي که در مجله نيروي هوايي قبل از انقلاب منتشر مي‌شد، به نام ستوان ستاري مي‌شناختند و من هم به اين صورت با اسم ايشان آشنا شده بودم و خيلي دوست داشتم ايشان را از نزديک ملاقات کنم.

در سال 63 مأموريتي را به بغداد رفتم و الحمدلله با موفقيت برگشتيم تا با شهيد بابايي براي مأموريتي به قرارگاه رعد رفتيم و ايشان گفتند با امير يميني که فرمانده پدافند بودند به سومار برويد که قرار بود عملياتي در آنجا انجام شود و ما به آنجا رفتيم و منتظر بوديم که شهيد بابايي هم بيايد، که اعلام کردند شهيد ستاري به جاي او مي‌آيد.

سرهنگ ستاري جزو نفرات کنترل شکاري بوده، ما خلبانها افسران شکاري را بيشتر به خودمان نزديک مي‌ديديم، به لحاظ اينکه کار آنها هم کنترل پرواز است و ما هم که پرواز مي‌کرديم با آنها ارتباط داشتيم و هم به نام اکثرا آنها را مي‌شناختيم. در جلسات توجيهي شرکت مي‌کردند و اگر مأموريت برون مرزي مي‌خواستيم برويم آنها را هم دعوت مي‌کرديم و در جلسه توجيهي ما شرکت مي‌کردند و مسيري را که مي‌خواستيم برويم به آنها مي‌گفتيم که پدافند آن مسير را در زمان مورد نظر ما سفيد کنند تا بتوانيم از روي مناطق خودمان رد شويم و بعد از آنکه ما رد مي‌شديم منطقه را قرمز مي کردند که اگر دشمن آمد بتوانند آن را بزنند.

لذا به اين دلايل با افسران کنترل شکاري ارتباط تنگاتنگي داشتيم. من خيلي اشتياق داشتم که سرهنگ ستاري را از نزديک ببينم، يک دفعه ديدم يک نفر با موهاي سفيد و قدي متوسط و لحن صداي آرام و دلنشين آمد، خيلي قاطع و جدي مسائل پدافندي را مطرح کرد و گزارش کار را از افسران ارتباطي گرفت و از نحوه انجام کار راضي نبود و با قاطعيت خاصي با آنها صحبت مي کرد. من خيلي خوشحال بودم که فرمانده‌اي مطلع و آگاه به منطقه آمده است و در حال بررسي مقدمات انجام عمليات بود. اين اولين آشنايي بنده با ايشان بود. من آن موقع سرهنگ دوم بودم و او نيز با خونگرمي و محبت با من برخورد مي کرد.

مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش 

در سال 65 که ايشان فرمانده نيروي هوايي شدند، بنده هم مسئوليتي را در نيروي هوايي داشتم، ابتدا جانشين فرمانده پايگاه همدان شدم و با سرتيپ باهري که فرمانده آنجا بود کار مي کردم يک سال بعد فرمانده پايگان همدان شدم. ارتباط تنگاتنگي در اين زمان با شهيد ستاري داشتم.

ايشان در يکي از روزهاي ماه مبارک رمضان به پايگاه همدان آمدند و از پايگاه بازديد کردند و يک ساعت و نيم به افطار مانده بود و من نيز مسئولين نظامي را دعوت کرده بودم که افطار در خدمت فرمانده نيرو باشيم. من استنباطم اين بود که او از صبح آمده و خسته شده است و مناطق مختلف را بازديد کرده است و حالا لازم است مقداري استراحت کند و بعد بيايند افطار کنند تا کارمان در پايگاه تمام شد، شهيد ستاري گفت آقاي پرديس برويم سايت سوباشي. گفتم که شما الان خسته هستيد و فرصتي تا افطار نمانده است، لطفا مقداري استراحت کنيد و برويم در مراسمي که من همه را دعوت کرده ام افطار کنيم، گفت نه، مي رويم و بر مي گرديم.

زمستان بود و هوا سرد بود با خودرو تويوتا با سرعت زياد به سمت سايت سوباشي رفتيم، گفت آقاي پرديس با اين سرعتي که مي رويد فکر نمي کنم به افطار برسيم، گفتم سعي مي کنم دقت هم بکنم. ايشان براي من تعريف کرد که من در گذشته در سايت سوباشي خدمت مي کردم و آن زمان جاده درست و حسابي نداشت، جاده خاکي بود و در زمستان جاده بسته مي شد، مي گفت من در سايت سوباشي شيفت مي دادم و نزديک عيد بود و قرار بود با خانواده به تهران برويم، و برف بسيار سنگيني آمد و جاده بسته شد، آب و غذا نداشتيم، با هلي کوپتر مقداري آب و خرما و ... براي ما ريختند و چند روز اضافه مانديم و قرار بود به پادگان همدان بياييم و به مرخصي برويم، وقتي به پايگاه آمدم، گفتند افسري که قرار بوده جاي شما بيايد، نتوانسته بيايد، شما بايد به سايت سوباشي برگرديد، من به خاطر خانواده ناراحت شدم که ... در عمليات مرصاد پايگاه سوباشي را بمباران کردند.

مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش 

عراق در اين عمليات بالاترين پشتيباني را از منافقين انجام داد. در طول جنگ هيچ زمان به سايت سوباشي حمله نکرده بود ولي در عمليات مرصاد به دليل اينکه منافقين به راحتي بتوانند به اهدافشان برسند بيشترين پشتيباني هوايي را از آنها انجام داد. 5 مرحله آمد سايت سوباشي را بمباران کند و در مراحل اوليه موفق نشد، بعدا از فاصله دور سايت را با بمب ليزري زد و تعدادي از بهترين افسران کنترل شکاري شهيد شدند. پايگاه هوايي هم توسط عراق بمباران شد و شهيد ستاري لحظه به لحظه با ما تماس مي گرفت و از وضعيت گزارش مي گرفت و به مسئولين کشور گزارش مي داد.

مديريت شهيد ستاري ، مديريت خاصي بود، ايشان تسلط خاصي به بحث هاي علمي و نيروي هوايي و تجهيزات نيرو داشت، خلبان نبود، ولي جايي که در مورد پرواز صحبت ميکرد، شما کمتر خلباني را مي توانستيد پيدا کنيد که در حد ايشان بتواند دانش روز را در رابطه با سيستم هاي هوايي داشته باشد. اطلاعات را از چند جهت پيدا مي کرد، يکي اينکه بهترين آدم هاي هر تخصص را مي آورد و با آنها صحبت مي کرد، بخش ديگر را از طريق مطالعه کتب و... بدست مي آورد، چون تسلط به زبان انگليسي داشت، از منابع خارجي استفاده مي کرد.

در يک مأموريت که با شهيد ستاري به شيراز رفته بوديم، شهيد در جمع خلبانها شروع به صحبت کرد و مطالبي را در مورد هواپيماهاي p3f   و انواع آن در سطح دنيا مطرح کرد که خود خلبانهايp3f مانده بودند که اين همه اطلاعات را از کجا آورده است، زحمت مي کشيد و مطالعه مي کرد و اطلاعات او به روز بود و اين از ويژگي هاي او بود و وقتي صحبت مي کرد، مطالب جديدي مي گفت که افراد براي اولين آنها را مي شنيدند.

ايشان به دانشگاه تهران دعوت شده بود تا در رابطه با هنر صحبت کند. او بحث هنر را مرتبط کرد با بحث خلباني و پرواز و ... و چه زيبا در آنجا صحبت کرد و آنها باور نمي کردند که يک فرد نظامي آن هم در جايگاه فرمانده نيروي هوايي بتواند اينقدر نکات ظريف و خوب را اشاره کند.

در جلسات فرماندهي با تسلط کامل جلسات را اداره ميکرد و براي جلسات برنامه داشت، خط مشي مي داد، مسائلي که اتفاق افتاده بود را خوب تجزيه و تحليل مي کرد و به جايي که بايد مي رسيديم را ترسيم مي کرد و هدف گزاري مي کرد، اينها از ويژگي هاي يک فرمانده است.

مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش 

** گام نخست برای خودکفایی در نهاجا توسط شهید ستاری برداشته شد

ايشان هم براي آينده نيرو برنامه داشت و هم گذشته را خوب تجزيه و تحليل ميکرد و اشکالات را مي گفت و طوري هم مطالب را مي گفت که افراد متوجه مي شدند که منظورشان چه کسي است ولي اشاره مستقيم به فردخاصي نمي کرد که ناراحت شود. ايشان کارخانه اوج را در نيروي هوايي تأسيس کرد و هواپيماي آذرخش را توليد کردند. اين کارخانه مقدمه اي شد بر خودکفايي نيروي هوايي، در بسياري از زمينه هاي قطعه سازي و آماده سازي هواپيماها.

اين کارخانه هواپيمايf5 را مهندسي معکوس کرد و ساخت و کارخانه اوج بعدا توانست هواپيماي صاعقه را توليد کند و الان در نيروي هوايي مورد استفاده است. همه اينها به همت شهيد ستاري شروع شد و با تسلطي که ايشان در بحث پدافند داشتند و با توجه به هوش سرشاري که داشت، در آخر خودشان هم دوره خلباني را ديدند و با هواپيما پرواز مي کردند و لذا يک فرمانده لايق، توانمند، قاطع و مدبر و بسيار با علم و دانش بود و اين از ويژگي هاي خاص ايشان بود. با توجه به دانش و اطلاعات گسترده اي که شهيد ستاري از ابعاد مختلف عملياتي داشت، ايشان عمق استراتژيک نيروها به خصوص نيروي هوايي را مي دانست، خصوصا اينکه بتوانند در آينده با تهديدات فرا منطقه اي برخورد کنند، و نحوه برخوردش چگونه باشد.

مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش 

وقتي در جلسه در خدمت ايشان بوديم، به زيبايي آينده را ترسيم ميکرد، مي گفت براي آينده بايد چه اهدافي را دنبال کنيم و در ابعاد مختلف بايد چه کارهايي را انجام دهیم. در زمان شهيد ستاري رادارهاي آنالوگ با همکاري کشور چين به ديجيتال تبديل شد و اين کار عظيم و سنگيني بود.

فرماندهي و کنترل بسيار پيشرفته و مدرن بر اساس تلاش شهيد ستاري پايه ريزي شد، عمده طراحي اين کار با شهيد ستاري بود. شهيد بابايي، شهيد ستاري را کشف کرد و زماني که قرار بود براي نيروي هوايي فرمانده اي انتخاب شود، شهيد بابايي قرار بود فرمانده نيرو شود ولي شناختي که او از توانمندي هاي شهيد ستاري داشت، فرماندهي نيرو را نپذيرفت و گفت در جايي که ستاري هست، جايز نيست که من فرمانده شوم و ايشان شناخت عميق نسبت به شهيد ستاري داشتند.

شهيد ستاري در طول جنگ منشأ خدمات ارزنده اي بود، او يک پدافندي بود که به پرواز خيلي علاقه داشت، هم در بعد پروازي و هم در بعد پدافندي صاحب نظر بود و عميق نگر بود و نيرو را در جهت استراتژيک هدايت ميکرد، فرماندهي او باعث شد که نيروي هوايي در ابعاد مختلفي توسعه پيدا کند. ايشان در جنبه هاي مختلف فعاليت مي کرد، بخش بهداشت و درمان، بخش رفاه پرسنل. مثلا فروشگاه هاي زنجيره اي شمس را در نيروي هوايي تأسيس کرد. فکر و ابداع آن با ايشان بود و هدف او اين بود که نياز پرسنل را تأمين کنند و پرسنل در فکر اين مسائل نباشند، اينها از افکار ايشان بود و بنده هم در زمان مسئوليتم آن را به شدت گسترش دادم. شهيد ستاري فرمانده اي عميق نگر بود، استراتژيست، ضمن اينکه تاکتيک را مي شناخت و به موقع عمل مي کرد ولي ابعاد استراتژيک مأموريت نيروي هوايي را با شناخت پيگيري مي کرد و براي آينده برنامه داشت. او دانشگاه شهيد ستاري را تأسيس کرد و اين يک کار ارزنده اي بود. پدر شهيد ستاري يک شاعر و اديب بود و اهل روستا بودند و در منطقه ورامين بزرگ شده بود و در زندگي زياد سختي ديده بود. در يک خانواده سختي کشيده بزرگ شده بود لذا درد آدم ها را مي شناخت. فکر نمي کنم کسي مثل شهيد ستاري هنر سخنراني داشته باشد. قبل از سخنراني مطالعات زيادي انجام مي داد و تا بتواند مطالب خوبي ارائه کند. او فرمانده اي مدبر و دانشمند بود.

مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش 

** شهید ستاری مغز متفکر پدافندی عملیات‌های دفاع مقدس بود

همچنین سرتیپ خلبان ايرج عصاره، جانشین پیشین فرماندهی نهاجا بیان می‌کند: آخرين شغل بنده در ستاد کل نيروهاي مسلح، جانشين معاونت طرح و برنامه و بودجه بود و قبل از آن جانشين نيروي هوايي ارتش بودم. سه مسئوليت آخر شهيد ستاري شامل مسئول عمليات پدافند، بعد از آن معاون طرح و برنامه نيروي هوايي و بعد فرمانده نيروي هوايي شدند.

شناخت بنده نسبت به ايشان قبل از اينکه معاون طرح و برنامه شود به مقالاتي برميگردد که ايشان آنها را در مجله نيروي هوايي نوشته بود و اين موضوع حتي به قبل از انقلاب بر ميگردد و من هميشه دوست داشتم با اين شخصيت آشنا شوم. او بسيار خوش قلم بود و بسيار انسان عالم و آگاهي در تخصصهاي فني و عملياتي نيروي هوايي بود. تخصص ايشان افسر کنترل شکاري بود يعني کسي که پشت صفحات رادار مي نشيند و هواپيمايي خودي را در موقعيتي قرار ميدهند که بتوانند هواپيماي دشمن را مورد اصابت قرار دهند يا او را فراری دهند، اين موضوع تخصص شهيد ستاري بود ولي ايشان در سالهاي قبل از انقلاب به دليل علاقه مندي در رشته الکترونيک در دانشگاه مشغول تحصيل مي شوند و همزمان با انقلاب درس را رها ميکند و مي آيد به نيروي هوايي کمک ميکند بعد در درگيري هاي قبل از جنگ مثل کردستان و پاوه و... شروع مي‌شود.

در طول دفاع مقدس ما يک بار هم شب به عراق حمله نکرديم و آنها را در شب بمباران نکرديم ولي قبل از آنکه جنگ شروع شود ما يک شب تا صبح 31 سورتي ماموريت در اطراف پاوه انجام داديم، ما قبل از جنگ اين ماموريتها را داشتيم تا نهضت اسلامي به انقلاب تبديل شود. شهيد ستاري به همين دليل درس را رها ميکند و وارد اين ماموريتها ميشود. در همين حال متوجه مي شوند که ايشان افسري قابلي است و نياز بود جابجايي در معاونت طرح و برنامه انجام شود و شهيد ستاري به عنوان معاون طرح و برنامه انتخاب شدند. اين موضوع مربوط به اواخر سال 63 يا اوايل سال 64 مي‌باشد.

آن موقع من معاون لجستيک نيروي هوايي بودم آن موقع نيرو هوايي 5 معاون داشت، عمليات شهيد بابايي بود، لجستيک من بودم، طرح و برنامه شهيد ستاري شد، اداري هم خاتمي بود. شهيد ستاري کارهاي خوبي در طرح وب رنامه انجام داد از جمله اينکه تغيير ساختار نيروي هوايي را در فکرش زمزمه کرده بود. با شهيد بابايي و من که صحبت ميکرد مي گفت سازمان ما آمريکايي است. آمريکايي ها با فرض اينکه خودشان براي ما فکر ميکردند و هرچه که لازم بود مي خريدند و در نتيجه جاهايي را در نيروي هوايي نگذاشتند که ما فکر کنيم، اگر قرار است از اين کشور نخريم و از يک کشور ديگر بخريم بايد چکار کنيم. اصلاً چنين سازماني نداريم اين مباحث را زمزمه هايش را ميکرد ولي درگير شديد جنگ بوديم و به آن پرداخته نمي شد.

مغز متفکر پدافند با اندیشه تحول و خودکفایی در نیروی هوایی ارتش 

شهيد ستاري ضمن اينکه معاون طرح وبرنامه نهاجا بود، در ستاد پدافند کل کشور به عنوان بازوي اصلي آقاي روحاني که رييس آن بود عمل ميکرد و هر عملياتي که انجام مي شد مغز پدافندي آن عمليات بود و کارهاي پدافندي آن را انجام ميداد. بعد از شهادت شهيد بابايي ، اردستاني معاون عمليات نيروي هوايي شد و با کمک اردستاني ؛شهيد ستاري را با هواپيماي يک ملخه پرواز داديم و خلبان هواپيما ي يک ملخه شد . شهيد ستاري اينقدر با استعداد بود . زماني که شهيد ستاري فرمانده نيرو شد، ساختار نيروي هوايي را به صورت کلي عوض کرد او مي گفت ساختار نيروي هوايي مال آمريکاست از معاونت لجستيگ ، سه معاونت ديگر بيرون آورد .دانشگاه شهيد ستاري را طراحي کرد .

يکي از کارهاي با ارزشي که شهيد ستاري و تفکر او را نشان ميدهد، موضوع تجديد ساختار نيروي انساني نيروي هوايي است. ساختار نيروي انساني نيروي هوايي جمعيت زيادي را شامل مي شد چه در حوزه کادر و چه در حوزه وظيفه و شهيد ستاري مي گفت نهاجا با اين تعداد نيرو چابک نيست ما بايد توانايي جابجايي سريع خودمان را در صحنه نبرد داشته باشيم در والفجر 8 موشکهاي هاگ ما کم شده بود و دلخوشي بچه هاي نيروي زميني فقط سايتهاي هاگ بود شهيد ستاري در آن عمليات شاهکاري کرد که فقط مال خودش است هر کس بگويد اين تفکر مربوط به ديگري است اشتباه مي گويد و آن سايتهاي فريب هاگي بود که درست کرد، عراقي ها مي آمدند سايتهاي چوبي را ميزدند و نتيجه آن اين شد که ما هفتاد فروند از هواپيماهاي عراق را زديم (در عمليات والفجر 8).

شهيد ستاري اولين کسي بود که در نيروهاي مسلح روي کلاه نظامي علامت نخل را چسباند و بعد از ايشان ساير ارتشي ها اين کار را کردند و بعد هم سپاه از اين موضوع تبعيت کرد.

ما فرمانده ميداني نبوديم، شهيد بابايي و شهيد ستاري به ما ياد دادند که اگر ميخواهيد خوب تصميم بگيريد برو وسط منطقه عمليات تصميم بگير. با اين روش خيلي بهتر به تصميم مي رسي تا اينکه به صورت تلفني گزارش بگيري و وقتي که در منطقه قرار مي گيري، ضمن اينکه باعث تقويت روحيه نيروها مي شويم، بهتر مسائل را مي فهميم.

وقتي رادار سوباشي را زدند ايشان بلافاصله به من زنگ زدند و گفت بيا برويم ببينيم چه اتفاقي افتاده است. رفتيم در منطقه و همانجا بررسي کرد که دشمن از چه مسيري آمده چرا آن نقطه را ما نديده بوديم، نقطه کور منطقه بود و بر آن اساس طراحي هاي بعدي را انجام داد. شهيد ستاري بسيار عاطفي بود نقاش بسيار خوبي بود  و نجاري بود که آدم باور نميکرد. يک روز به منزلشان رفتم ديديم نجاري مي‌کند گفتم چه کار مي کني؟ گفت من هر موقع فکرم خسته مي شود نجاري مي کنم. وسايلي درست کرده بود که مي شد با آن يک نمايشگاه درست کرد و آنها را به نمايش گذاشت.

يکي از ناگفته هاي مربوط به شهيد ستاري، اراده و تفکر ايشان در ساخت داخلي بود. سال 66 شهيد ستاري خدمت مقام معظم رهبري عرضه کردند که مي خواهند هواپيما توليد کنند، هواپيماي يک ملخه ساختيم، بعدF5 ساختيم، بعد صاعقه را ساختيم، بعد رادار و توپ 33 و... را ساختيم. اينها فقط با اراده شهيد ستاري بود.

** گزارش و گفت‌وگو از رضا جهان فر

انتهای پیام/211
نظر شما
پربیننده ها