بسياری از همرزمان محرم، شهيد مدافع حرم شدند

خيلی از دوستان و همرزمان شهید محرم شهبازیان در سوريه حضور يافتند و تعدادی از آنها به شهادت رسيدند. برخی از اين شهدا از شاگردان محرم بودند.
کد خبر: ۲۲۱۴۱۱
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۶ - 11January 2017
بسياری از همرزمان محرم، شهيد مدافع حرم شدندبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، خيلي وقت‌ها در خصوص شهداي مبارزه با ضدانقلاب و پژاك اين نكته را كه آنها جزو مظلوم‌ترين شهداي ايران اسلامي هستند، قيد مي‌كنيم. مسائل مختلفي باعث مي‌شود كه كمتر به آنها پرداخته شود و غالباً در گمنامي و مظلوميت به سر برند. اما در ميان اين شهدا، شهيد محرم شهبازيان از همه مظلوم‌تر است. در خبر شهادتش به تاريخ دوم آبان ماه 1390 آمده بود كه بر اثر پاكسازي مين‌هاي برجاي مانده از ضدانقلاب به شهادت رسيد. خبري كه خيلي كوتاه و مختصر روي تلكس خبرگزاري‌ها آمد و خيلي زود هم فراموش شد. اما حالا كه پنج سالي از شهادت محرم مي‌گذرد، در گفت‌وگو با برادر كوچك‌ترش مرتضي زوايايي از زندگي جهادي يك شهيد برايمان باز شد كه براي پرداختن به همه آنها بايد قلم‌ها فرسود و كتاب‌ها نوشت. قصه زندگي شهيد محرم شهبازيان داستان دلدادگي‌هاي يك رزمنده جانباز دوران دفاع مقدس است كه در عشق وصال به معبود و پيوستن به دوستان شهيدش مي‌سوخت و عاقبت نيز به آنها پيوست.

تصاوير شهيد شهبازيان نشان مي‌دهد موقع شهادتش در سال 90، سن و سال زيادي نداشته است، چطور با اين سن كم در دفاع مقدس به جبهه رفته بود؟

محرم متولد 1351 بود. جنگ كه تمام شد او 16 سال بيشتر نداشت، اما از 14 سالگي به جبهه مي‌رود و در كربلاي 5 كه الان در سالگرد برگزاري‌اش هستيم، شركت مي‌كند. محرم سابقه حضور 36 ماهه در مناطق عملياتي را دارد. از سال 65 تا آخر جنگ در جبهه‌ها بود و بعد هم همچنان در مناطق عملياتي حضور داشتند. شهيد در حلبچه عراق شيميايي شده بود و در شلمچه نيز تركشي به پايش خورده بود كه مرتب چرك مي‌كرد و اذيت مي‌شد. بنابراين از جانبازان جنگ هم به شمار مي‌رفت.

خانواده شما غير از محرم رزمنده ديگري هم داشت؟ اگر مي‌شود كمي بيشتر خانواده‌تان را معرفي كنيد.

ما اصالتاً اهل اهر در منطقه ارسباران هستيم. برادر بزرگ‌ترمان آقا صمد هم از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس است. ما با محرم چهار برادر بوديم و چهار خواهر. صمد بزرگ‌ترين برادر ماست كه متولد سال 39 است. ايشان از بچه‌هاي انقلابي بودند و در تظاهرات و فعاليت‌هاي انقلابي شركت مي‌كردند. صمد بعد از انقلاب و شروع جنگ با وجود اينكه كارمند اداره برق بود، به جبهه مي‌رود و جانباز مي‌شود. سه دامادمان هم از رزمندگان دفاع مقدس هستند. من و برادر ديگرم مصطفي سنمان به دوران جنگ قد نمي‌داد. اما در كل خانواده‌اي مذهبي و انقلابي داريم. يكي از خواهرانمان فرمانده گردان الزهرا(س) هستند. پدرمان پهلوان علي از كشتي‌گيرهاي بنام كشور بودند. خود محرم هم كشتي مي‌گرفت و در سطح مدارس عناوين قهرماني داشت.

پس ورزشكار هم بود؟

بله، محرم كشتي كار مي‌كرد و در رشته ورزشي‌اش خيلي هم موفق بود. منتها در 14 سالگي كه در كربلاي 5 و منطقه شلمچه پايش مجروح شد، ديگر نتوانست كشتي بگيرد و از دنياي قهرماني خداحافظي كرد.

اغلب دوران خدمتي برادر شما در مناطق مرزي و كردستانات بود؟ در چه رسته‌اي تخصص داشت؟

برادرم تخريب‌چي بود. اواخر فرمانده گروهان تخريب تيپ مكانيزه امام زمان(عج) از لشكر عاشورا شده بود. چه در دوران جنگ و چه بعد از آن در همين واحد فعاليت مي‌كرد. چون اغلب نيروهاي تخريب طلبه بودند، محرم من را تشويق كرد كه به حوزه بروم و آنجا مشغول تحصيل بشوم. نوع كار برادرم به گونه‌اي بود كه مرتب در مناطق مرزي حضور داشت و با بحث شهادت و جانبازي سروكار داشت. خيلي از دوستانش چه در دوران جنگ و چه بعد از آن به شهادت رسيدند. خود محرم يك بار در سال 72 كه تازه نامزد كرده بود توسط كومله به اسارت درآمد و بعد از چند ماه مبادله شد. به سليمانيه عراق رفته بودند تا مقر كومله را منفجر كنند كه در راه بازگشت محرم به اسارت درمي‌آيد. نوع كارش هميشه بوي شهادت مي‌داد.

شما برادر كوچك‌ترش بوديد، گفتيد كه خود محرم شما را به حوزه برده بود، در زندگي چه چيزهايي از برادر بزرگتان ياد گرفتيد؟

من محرم را به يك گل تشبيه مي‌كنم. گلي كه تا در ميانمان بود، خوب احساسش نمي‌كرديم، اما وقتي رفت از بويش فهميديم چه گلي را از دست داده‌ايم. من در زندگي چيزهاي زيادي از او ياد گرفتم. نمونه‌اش اخلاص بي‌نظيرش است. اهل ريا و سروصدا نبود. مدتي من عضو شوراي شهرمان اهر شدم و در اربعين سيدالشهدا(ع) كه غالباً مراسم داريم، مي‌رفتم دم در مي‌ايستادم و شايد خودي نشان مي‌دادم. اما محرم توي آشپزخانه فعاليت مي‌كرد و بدون اينكه ديده شود ظرف مي‌شست. مي‌خواهم بگويم او اهل تظاهر نبود. صله رحم و از خودگذشتگي و مهرباني هم از ديگر خصوصياتش بود. صبح‌ها اگر مي‌توانست يك نان سنگك مي‌گرفت و به خانه برادران و خواهرانش مي‌برد. اينطور محبتش را نشان مي‌داد و صله رحم مي‌كرد.

از برادرتان فرزندي هم به يادگار مانده است؟

محرم چهار فرزند داشت. دو دختر به نام‌هاي زينب و اسماء و دو پسر به نام‌هاي اميرعلي و اميرصدرا، آخرين فرزندش اميرصدرا وقت شهادت او تنها شش ماه داشت. الان دخترش زينب با يكي از نيروهاي خود محرم ازدواج كرده است.

رابطه محرم با شهدا چطور بود؟ به هرحال او از جاماندگان دفاع مقدس به شمار مي‌رفت.

محال بود محرم تشييع جنازه شهيدي را ببيند و در آن شركت نكند. چون واحدشان تخريب بود و تيپ مكانيزه امام زمان(عج) هم يك تيپ تكاوري است، گاهي از رفقاي خودش هم شهيد مي‌شدند و همين موضوع روحيه شهادت‌طلبي را در وجود او و همرزمانش زنده نگه مي‌داشت. محرم قلباً خودش را جامانده قافله شهدا مي‌دانست.

به شهيد خاصي هم علاقه و ارادت داشت؟

برادرم به عنوان رزمنده و پاسدار لشكر عاشورا مثل خيلي از رزمندگان اين لشكر عاشق و شيفته شهيد باكري بود. اما با جانباز شهيد كمال خيري هم انس و الفت خاصي داشت. بعد از اينكه خيري در سال 75 يا 76 به شهادت رسيد، اين موضوع روي محرم تاثير زيادي گذاشت و مي‌شود گفت كاملاً به هم ريخته بود. شهيد عليزاده هم از ديگر دوستان شهيد محرم است.

الان كه بحث مدافعان حرم مطرح است، با شناختي كه از روحيات اخوي شهيدتان داريد، اگر بود رزمنده جبهه مقاومت اسلامي مي‌شد؟

من اين سؤال شما را جور ديگري پاسخ مي‌دهم. خيلي از دوستان و همرزمان محرم در سوريه حضور يافتند و تعدادي از آنها به شهادت رسيدند. برخي از اين شهدا از شاگردان محرم بودند. يعني از كساني بودند كه خود او آموزش‌شان داده بود. يكي از آنها شهيد صادق عدالت اكبري است كه تقريبا سال گذشته در دفاع از حرم اهل بيت به شهادت رسيد. يك تصوير از اين شهيد برمزار برادرم وجود دارد كه همراه همسرشان آنجا حضور يافته بودند. همسر شهيد عدالت اكبري به همسر برادرم گفته بود ما خيلي از حاجت‌هايمان را از شهيد شهبازيان گرفته‌ايم. شهيد عباس عبدالهي از شهداي شاخص و سرشناس مدافعان حرم نيز از دوستان صميمي برادرم بودند. شهداي ديگري هم هستند كه نامشان را فراموش كرده‌ام. بنابراين بعيد نبود كه خود محرم هم رزمنده جبهه مقاومت اسلامي مي‌شد. در روحيه‌اش بود و حضور دوستانش در اين جبهه هم دليل ديگري است كه امكان حضور او را پررنگ‌تر مي‌كند.

نحوه شهادتشان چطور بود؟

يكي از مأموريت‌هاي برادرم خنثي‌سازي مين‌هايي بود كه پژاك و ساير ضدانقلاب‌ در مناطق مرزي كار مي‌گذاشتند. ايشان نوعي از مين‌هاي ضد خودرو را قبلاً خنثي كرده و نمونه‌هايي از آن را در نمايشگاهي در ايل‌گلي تبريز به نمايش گذاشته بودند. اما دوم آبان ماه 90 يكي از همان مين‌ها كه گويي به صدا حساس بوده منفجر مي‌شود و محرم را به شهادت مي‌رساند. برادرم و همرزمانش بعضي از اين مين‌ها را هم براي خنثي‌سازي و هم براي مطالعه به پادگان انتقال مي‌دادند. آن روز محرم در حال خنثي سازي يكي از اين مين‌ها به تنهايي داخل يك سيلو بوده كه يك اتفاق باعث ايجاد سر و صدا مي‌شود و با انفجار مين، به شهادت مي‌رسد. محرم از قبل همسر و فرزندانش را براي شهادت خودش آماده كرده بود. همسرش مي‌گفت در كامپيوتر و هر جايي كه فكرش را بكنيد، تصاوير شهدا را گذاشته بود و آنقدر از شهادتش گفته بود كه خانواده‌اش آماده اين اتفاق بودند.

پدر و مادرتان در قيد حيات هستند؟ خوب است يادي از آنها كنيم كه يك شهيد در دامن خود پرورش داده‌اند.

متأسفانه هر دوي شان فوت شده‌اند. پدرمان پهلوان علي چند ماه پيش به رحمت خدا رفت. مادرمان معصومه نجفيان هم يك بانوي سيده‌اي بودند كه موقع جنگ و با وجود شركت دو پسر و سه دامادش در جبهه، خيلي مواقع دست تنها بچه‌هاي صغير و خانه و زندگي را اداره مي‌كردند. وقتي محرم در كربلاي 5 مجروح شده بود و پايش چرك مي‌كرد، بنده‌خدا مادرمان از او پرستاري مي‌كرد. ايشان هم سال 69 به رحمت خدا رفتند.

اگر مي‌شود ما را مهمان خاطره‌اي از يك شهيد كنيد.

اين خاطره شايد كمي شخصي به نظر برسد. اما به اعتقاد من عمق تفاوت نگاه آدمي مثل شهيد محرم شهبازيان را نشان مي‌دهد. زماني كه عضو شوراي شهر بودم و اتفاقا خود محرم هم خيلي من را تشويق كرد تا در انتخابات اين شورا شركت كنم، يك روز زنگ زد و از من تقاضاي مبلغي به عنوان قرض كرد. من آن موقع درگير خريد خانه بودم و نتوانستم مبلغ مورد نظر را به او برسانم. يك بخش ناچيزي به او دادم. بعد كه به قم رفتم، برادر ديگرمان مصطفي كه از موضوع با خبر شد، رو به من گفت خبر داري محرم براي تأمين هزينه تبليغات تو وام مسكنش را فروخت و در اختيارت گذاشت. با شنيدن اين موضوع جا خوردم. محرم حتي يكبار هم اين قضيه را به رخ من نكشيده بود، آن وقت من در موقعيتي مشابه، قرضي كه مي‌خواست را در اختيارش نگذاشتم. مي‌خواهم بگويم روح شهدا بزرگ بود و بخشنده و بزرگوار بودند كه به چنين مقامي رسيدند. به نظر من شهادت حق محرم بود. او سال‌ها در تب وصال معشوق مي‌سوخت و در فراق دوستان شهيدش به سر مي‌برد تا اينكه خدا خواست او هم شهيد شود.

به نظر مي‌رسد شهيد شهبازيان خيلي مظلوم واقع شده و كمتر مطلبي از ايشان در فضاي مجازي يافت مي‌شود؟

بله، متأسفانه محرم مثل خيلي از شهداي مبارزه با ضد‌انقلاب مظلوم است. شايد دلايل امنيتي باعث شد كه در موقع شهادتشان كمتر به اين شهدا پرداخته شود. اما هنوز كه هنوزه و با وجود گذشت پنج سال از شهادتش، محرم هنوز هم گمنام و مظلوم است. او سال‌ها در دفاع مقدس و مناطق عملياتي حضور داشت و خدمت كرد. جانباز جنگ بود و اسير دست ضد انقلاب و نهايتاً هم كه شهيد شد. ان‌شاءالله بتوانيم با شناخت اين شهدا خودمان را بيشتر شبيه‌شان كنيم.

منبع: روزنامه جوان
نظر شما
پربیننده ها