روایت «محمد‌رضا پهلوی» از علت فرارش

«احمد‌علی مسعود انصاری» پسر خاله «فرح پهلوی» و یکی از نزدیکان «محمد‌رضا شاه» گفت: بار اول در مکزیک از شاه درباره علت فرارش پرسیدم به من گفت اگر می‌ماندم مرا می‌کشتند.
کد خبر: ۲۲۱۷۳۵
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۵ - ۱۷:۳۸ - 14January 2017
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، با فراگیر شدن جرقه‏‌های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام‏‌های مردمی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و پس از وقایع خونین کشتار 17 شهریور و 13 آبان 57 و برگزاری مراسم چهلم‌‏های مختلف در شهرهای کشور و نیز اعتصاب کارگران شرکت نفت و از همه مهمتر چاپ اعلامیه توهین ‏آمیز روزنامه اطلاعات، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و موجب گردید که در مدت زمان کوتاهی، پایه‏‌های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه شود. 26 دی ماه سال 1357 سالروز فرار شاه از ایران است به همین دلیل با احمد‌علی مسعود انصاری پسر خاله فرح پهلوی و یکی از نزدیکان محمد‌رضا پهلوی گفت‌وگو کردیم که در ذیل می‌آید.

بر اساس آنچه از خود شاه در این مورد شنیده، و آنچه بلطف خداوند تجربه کرده‌ام و به شکر خداوند  فهم آن را در طول سال‌ها  پیدا کرده ام، نکات زیر را در جواب  سئوال شما عرض می‌کنم.

1-اسد‌الله علم حدود یکسال قبل از پیروزی انقلاب فوت کرد. وجود علم به شاه روحیه لازم را می‌داد تا از دخالت فرح در سیاست تا حد ممکن  جلوگیری کند. بعد از فوت علم، فرح دخالت در سیاست را به کمک اطرافیان خود که اصولا با تفکر و نوع برخورد شاه موافق نبودند، گسترش داد

2-  بعد از دادن فضای باز سیاسی کم کم جو سیاسی ایران رو به نا آرامی گذاشت. فرح به تشویق اطرافیان خود، شاه را متقاعد می‌کرد که بعد از 37 سال اختناق این عکس العمل ها عادی است و با صبر اوضاع کشور به حالت عادی برمی‌گردد.  در عید فطر سال 57 شاه متوجه شد که ده ها هزار نفر شعار بر مرگ شاه می دهند که پس از آن چند اتفاق مهم افتاد.

1- شاه روحیه خود را از دست داد.
2- شاه متوجه شد که اشتباه کرده و برای هر کاری دیر شده است و دیگر باز گرداندن اوضاع به حالت عادی آسان نخواهد بود. خود او در تبعید به من گفت که در آن زمان متوجه شده بود که برای باز گرداندن ارامش سیاسی دیگر خیلی دیراست.
3- با ناامیدی و باختن روحیه تصمیم‌گیری برای او  مشکل شد و هر تصمیمی هم که می‌گرفت فرح خانم به تشویق همراهان خود آن تصمیمات را خنثی می‌کرد. برای نشان دادن این رویه چند نمونه از آنها را مرور می‌کنم.

تیمسار امجدى و تیمسار اویسى براى من تعریف کردند که ارتش با همکارى ساواک شناسایی کرده بودند که افرادى که تظاهرات را شکل داده و مدیریت می‌کنند در حدود هزار نفر هستند.

همه آنها شناسایى و اطلاعاتشان نیز موجود بوده است. طرحى تهیه می‌کنند و به صورت بسیار محرمانه با شاه تماس تلفنى می‌گیرند که این هزار نفر دستگیر شده و به جزیره قشم برده شوند تا جو آرام شود. شاه نیز موافقت می‌کند. یک ربع بعد فرح  زنگ می‌زند و دستور می‌دهد که هیچگاه اینکار را نکنید و این طرح خنثى می‌شود.

زمانیکه تصمیم به تشکیل دولت نظامى گرفته شد، شاه  به آقاى محمود الیاسى گفت که تیمسار غلامعلى اویسى براى گرفتن فرمان نخست وزیرى فرادى آن روز به کاخ بیاید. آن طوریکه که از اقای الیاسی شنیدم  فرح سخت مخالفت می‌کند که شاه می‌خواهد یک جلاد را به نخست وزیرى بگمارد و نظر شاه را عوض می‌کند و تیمسار ازهارى به این سمت انتخاب می‌شود.
بر اساس آنچه  شاه و آقاى معینیان در مورد نطق صداى انقلاب شما را شنیدم براى من شرح دادند این نطق را در صبح روزی که ایراد شد، آقایان رضا قطبى و سید حسین نصر به کاخ پیش فرح می‌آورند. هر چه شاه خواستار دیدار این نطق می‌شود متن نطق در اختیار او قرار نمی‌گیرد. درست قبل از ایراد و ضبط، نطق را در اختیار شاه  می‌گذارند.

شاه  آن را می‌خواند و بعد متوجه می‌شود چه اشتباه بزرگى کرده است. بارها شاه  در جلوی من با فرح دعوا می‌کرد  و رو به فرح می‌گفت "که ایراد آن نطق بزرگترین اشتباه تاریخی و سیاسى من بود و چرا اینکار را با من کردید."

فرح شاه را تشویق به بازداشت بسیاری از نوکران سیاسی شاه و آزاد کردن دشمنان شاه کرد.

بعد از رفتن شاه  از ایران و قبل از سقوط نظام شاهنشاهى در مراکش شاه متوجه می‌شود که از ایران – ارتش یا دولت - با او تماس تلفنى گرفته نمی شود. از آقاى محمود الیاسى در این مورد جویا می شود. آقاى محمود الیاسى از تلفنخانه کاخ در مراکش جویا می شود به او می گویند که تماس هاى متعددى گرفته می شود ولیکن فرح  دستور داده است تلفنى به شاه  وصل نشود. زمانیکه شاه با ملک حسن دوم به کاخ بر میگردند . آقاى الیاسى از شاه میخواهد تا با او به تلفنخانه رفته و تلفنچى هاى کاخ، دستور فرح  را مستقیما به شاه اظهار می‌کنند.

4-  بعد از باختن روحیه در حقیقت فرح  زمام امور را به دست گرفت و شاه هیچکاره بود. اولین اقدام فرح در ان زمان جدا کردن تیمسار ایادی از شاه بود و در نتیجه شاه تنها و مریض  در اختیار تصمیمات فرح خانم و اطرافیان او قرار گرفت. در حقیقت شاه دیگر کاره‌ای نبود که بخواهد بماند.

5- اصولا  شاه احساس مسئولیت به یاران خود نمی‌کرد. همه باید نسبت به او وفادار و او وظیفه وفاداری نسبت به هیچکس را نداشت. از اینرو عده زیادی از هواداران خود را به تشویق فرح  زندانی کرد و همه هوادران خود را رها کرد. عده‌ای در دفاع از شاه می‌گویند او نمی خواست خونریزی شود، در جواب باید از ایشان پرسید ، پس خون طرفداران او چه.

اصولا  شاه احساس مسئولیت به یاران خود نمی‌کرد. همه باید نسبت به او وفادار و او وظیفه وفاداری نسبت به هیچکس را نداشت. از اینرو عده زیادی از هواداران خود را به تشویق فرح  زندانی کرد و همه هوادران خود را رها کرد

6- شاه سلطنت را از پدر خود به ارث برده بود. شاه شدن به او هدیه و یا تحمیل شده بود. او بر اساس وظیفه اینکار را می‌کرد. وقتی اوضاع آرام بود آقایی می‌کرد وقتی کار مشکل می‌شد عرصه کار زار را ترک می‌کرد.

7- من دو بار از شاه در تبعید سئوال کردم که چرا مملکت را ترک کرد و رفت.

بار اول در مکزیک بود. شاه به من گفت اگر می‌ماندم مرا می‌کشتند. به او گفتم این رئیس جمهور کره جنوبی را ببینید که هیچ به حرف امریکا گوش نمی‌کند و محکم نشسته است. شاه سکوت کرد. چند روز بعد شنیدم که همان رئیس جمهور در شام خصوصی دو نفره با رئیس سازمان امنیت خود، توسط همان رئیس سازمان امنیت به ضرب گلوله به قتل رسید.

نکته‌ای که باید به آن توجه کنیم این است که همانطور که از یک سر باز،یک درجه‌دار و یا یک افسر انتظار می‌رود که تا پای جان ایستادگی کند، این امر در مورد ریاست کل قوا نیز صادق است.

بار دوم در قاهره از شاه سئوال کردم چرا مملکت را ترک کردید. این بار عصبانی شد و گفت چند بار بگویم اگر من دیکتاتور بودم می‌کشتم و تا آخر عمر خود حکومت می‌کردم ولیکن من پادشاه هستم و سلطنت نمی‌تواند بر روی خون ادامه پیدا کند. در جواب ایشان باید گفت شما نمی‌توانید در زمان آرامی مملکت دیکتاتوری کنید و در زمان نا آرامی دموکرات شوید.

منبع:فارس

نظر شما
پربیننده ها