مروری بر زندگی شهید «بیاضی زاده» از زبان پدر شهید؛

تلاش برای رسیدن به سوریه/ من کوتاه نمی‌آیم

بیش از یک سال دوره آموزش نظامی دید تا توانست به سوریه اعزام شود. هر دوره سه ماهه‌ای که طی می‌کرد، به وی می‌گفتند به مهارت لازم نرسیده‌ای؛ اما ناامید نمی‌شد و در دوره دیگری شرکت می‌کرد.
کد خبر: ۲۲۲۹۰۳
تاریخ انتشار: ۰۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۰ - 23January 2017

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از کرمان، روحانیون در طول تاریخ ایران اسلامی توانسته اند علاوه بر تبلیغ امر دین در صحنه جهاد و مقاومت حضور فعال و چشگمیری داشته باشند.

شهید حجت الاسلام سعید بیاضی زاده یکی از همین روحانیون است، که در صف شهدای مدافع حرم قرار گرفت. وی تنها به نخبه علمی بودن اکتفا نکرد و توانست با کسب مدال افتخار شهادت، برگزیده بودن خود را در میدان عمل نیز به اثبات برساند. شهیدی که در زمان فراغت،خدمت آیت الله انصاری شیرازی معروف به فیلسوف شرق (از شاگردان علامه طباطبایی (ره )،حضرت امام خمینی (ره) و هم حوزه ای آیت الله جوادی آملی) می رفت.

در آن دوران آیت الله انصاری شیرازی در بستر بیماری بود به همین دلیل این شهید بزرگوار طی مدت 2 سال به پرستاری از ایشان پرداخت. رابطه وی با خانواده این عالم بزرگوار تا به حدی نزدیک بود که همکار و مدد کار خانواده به حساب می آمد. این رابطه چنان عمیق بود که در مراسم شهادتش؛ همسر آیت الله انصاری از قم به کرمان رفت و در تشییع پیکر پاکش شرکت کرد و در ناله های مادرانه خود می گفت: «سعیدم؛ پسرم» و در فراقش اشک می ریخت.

ضرورت شناخت بیشتر از این شهید والامقام ما را بر آن داشت تا با «اصغر بیاضی زاده» پدر شهید مدافع حرم «حجت الاسلام سعید بیاضی زاده» هم صحبت شویم. وی در این گفتگو به ویژگی های اخلاقی فرزندش و نحوه حضور شهید بیاضی زاده در جبهه مقاومت اشاره کرده است که در ادامه می خوانید:

دفاع پرس: جناب بیاضی زاده در ابتدای امر از دوران کودکی شهید سخن بگویید.

با این که در روستا زندگی می کردیم کودک با نظم و مرتبی بود. در لباس پوشیدن نظم خاصی داشت. پاکیزگی و بهداشت را در زندگی رعایت می کرد.

سعید مدرسه ابتدایی را در روستای لطف آباد گذراند و پس از پایان دوره پنجم دبستان در مقطع راهنمایی به شهر  انار رفت و در آنجا ادامه تحصیل داد. شاگرد منظم و درس خوانی بود برای همین به وی گفتم اگر می خواهی به حوزه علمیه قم راه پیدا کنی باید نمراتت بالا باشد. سعید همت کرد و توانست نمرات بالایی را در مصاحبه ورودی حوزه کسب کند و به این طریق وارد حوزه علمیه قم شد. وی حتی معدل 19/91 را در سال سوم راهنمایی به دست آورد.

سعید از نوجوانی اهل مسجد، خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل بود و گاهی اوقات برای اقامه نماز  تکبیر هم می گفت. از زمانی که نماز به وی واجب شد تمام  سعی‌ش  براین بود که نمازهایش را در مسجد بخواند. قرآن حفظ می کرد.

صبح ها بعد از زیارت عاشورا در مسجد صبحانه می‌دادند. سعید دیده بود، ظرف برای مربا کم دارند به خانه آمد و ظرف های کوچک که در خانه داشتیم را به مسجد برد.

سعید درسش درحوزه خوب بود، اما در حالی که سال دوم حوزه را سپری می کرد پس از سفرش به کربلا حال و هوای دیگری در او ایجاد شد.

جوانی فعال و سر زنده بود و در بسیج مدرسه فاطمیه فعالیت می کرد. از آنجایی که قدرت بیان خوبی داشت به عنوان راوی راهیان نور در شلمچه نیز حضور داشت. به دلیل سن کمی که داشت در اولین دوره اعزام به مناطق عملیاتی استقبال کمی از وی شد اما وقتی تواناییش را دیدند در اعزام های بعدی خواستار حضورش در منطقه شدند تا به تشریح عملیات ها و یادمان های جنگ بپردازد.

سعید همیشه خاطرات شهدا و فرماندهان جنگ را مطالعه می کرد و مرتب از خاطرات عمو و پسر عموی شهیدش می پرسید و برایش تعریف می کردم.

دفاع پرس: چگونه از خبرشهادت فرزندتان  با خبر شدید؟

سعید صبح پنجشنبه 11محرم تلفنی با مادرش صحبت کرده و خبر داده بود که ماموریتم تمام شده و به زودی برمی گردم.  باورش  کمی برای  مادرش سخت بود. درست  عصرهمان روز(11محرم) به شهادت رسیده بود.

صبح جمعه دوستانم  اطلاع داشتند، ظهر به من خبر دادند. با مسئولان سپاه تماس گرفتم خبر را  تایید کردند.

شب خانه نیامدم در جمع دوستان بودم. صبح ابتدا به مادرش گفته بودند تیر به پایش خورده است. مادرش خبر شهادتش را از رفت و آمد اقوام و گریه هایشان متوجه شده بود. وقتی صبح به خانه آمدم دیدم برادرم و همه اقوام هستند، آمده بودند تا در این افتخار آفرینی سعید ما را همراهی کنند و ذخیره ای برای فردای قیامت داشته باشند. خدا را شکر می کن؛ از فرزندم راضی هستم،ان شالله سعید هم از ما (پدرو مادر) راضی باشد. 


شهیدی که فیلسوف شرق خدمت کرد تا به مقام شهادت در سن جوانی رسید. 
 
دفاع پرس: چه شد که سعید تصمیم به حضور در جبهه مقاومت گرفت؟در خانه چگونه این فضا را فراهم کرد؟

سعید به خاطر اینکه درجاهای مختلف دوره دیده بود،بسیار لاغر و سیاه به نظر می رسید. در زیر آفتاب کاملا پوستش سوخته و سیاه شده بود.

بیش از یک سال دوره آموزش نظامی دید تا توانست به سوریه اعزام شود. هر دوره سه ماهه ای که طی می کرد، به وی می گفتند به مهارت لازم نرسیده ای اما نا امید نمی شد و در دوره دیگری شرکت می کرد. 

چون سنش کم بود، به سوریه اعزامش نمی کردند ولی کوتاه نمی آمد و مرتب اصرار می کرد  و از هر دری وارد می شد.

دوباره در دوره  آموزش نظامی  شرکت و آموزش می دید، پیش هر مسئول نظامی می رفت. تا در نهایت توانست به سوریه اعزام شود. خودش مرتب می گفت: فکر می کنند من خسته شده ام کوتاه نمی آیم، این قدر می روم تا بالاخره با رفتنم موافقت کنند.

فرزندم از همان ابتدا که به من گفت می خواهم به سوریه بروم هیچ مشکلی در رابطه با رفتنش به سوریه نداشتم. ما خانوادگی اهل ایثار و شهادت هستیم. خانواده ما از دوران انقلاب بافضای شهادت، ایثار و مقاومت آشناست از زندان سیاسی زمان انقلاب گرفته، تا جانباز دوران دفاع مقدس و شهید داریم.

 اگر رهبر دستور بدهد نه تنها خودم بلکه همه خانواده ام را فدای چهارده معصوم می کنم.

به من گفت:مادرم راضی نیست. گفتم مادرت را راضی می کنم نگران نباش.

در اولین مرحله اعزامش به سوریه 2 ماه از او بی خبر بودیم.

اخباری که از سوریه می شنیدیم ما را خیلی نگران و مضطرب کرده بود ولی دفعات بعد کمتر نگران شدیم.  برای بار دوم که آمد، باهم به پابوس امام رضا (ع) رفتیم. در جوار امام رضا(ع) فرزندم از من خواست مادرش  را راضی کنم. با صحبت هایی که کردم و گفتم وظیفه ما و فرزندانمان در شرایط حاضر دفاع از حریم ولایت و حرم ائمه (ع) است و این اصل مهمی برای همه انسان های آزاده و مسلمان به شمار می رود و من همه داراییم را فدای حضرت می کنم؛ مادرشان هم پذیرفتند.

 
 شهیدی که فیلسوف شرق خدمت کرد تا به مقام شهادت در سن جوانی رسید.
 

در ادامه حامد بافنده به عنوان هم کلاسی حوزه علمیه و دوست شهید حجت الاسلام سعید بیاضی زاده خاطراتی از دوستش را ذکر می کند:
 
ریختن مرواریدهای اشک برای خدا

دفاع پرس: جناب بافنده از سعید بگویید و روحیاتش؟

وقتی با سعید هیات می رفتیم این قدر اشک می ریخت که چشم‌هایش مثل کاسه خون سرخ می شد. ولی آرام و بی صدا مانند سیل بهار اشک می ریخت. آن قدر آرام که کسی متوجه نمی شد.

به تفریح اهمیت می داد. وقتی برای انجام کار فرهنگی و تبلیغی به دانشگاه باهنر رفته بود، تعدادی از دانشجویان را برای خوردن غذا با هزینه خودش به پیتزا فروشی دعوت کرده بود و در معروف ترین پیتزا فروشی کرمان از آنها  پذیرایی کرده بودند. خیلی دست و دل باز بود. اهل حساب کتاب مادی نبود به مسائل بالاتری می اندیشی.

 دفاع پرس: درمورد ویژگیهای رفتاری وی توضیح دهید و از رفتارها و برنامه هایی که با بقیه دوستانش انجام می داد برایمان بگویید؟

وابسته به دنیا وتعلقاتش نبود

 سعید دوست نداشت دوستان نزدیکش به وی وابسته باشند، به همین خاطر می دیدی گاهی با صمیمانه ترین دوستش رابطه اش کمرنگ شده است.

مرتب می گفت: دوست ندارم وابسته به دنیا و تعلقاتش شوم، گاهی صمیمیت زیاد باعث اسارت انسان می شود و مانند غل و زنجیر برای انسان محدودیت ایجاد می کند. 

طرز بیان شیوا، دلنشین و جذابی داشت، به همین خاطر اگر یک بار به سخنرانی جایی می رفت دعوتش می کردند ولی خودش هیچ زمانی حاضر به سخنرانی در جاهایی که وی را می شناختند نشد روستاهای نزدیک را انتخاب نمی کرد، معمولا به مناطق محروم می رفت.

برای اعتکاف جنوب کرمان و زابل را انتخاب می کرد، با این که مسیر هایی بسیار دور و سخت بود، ولی با دوستان روستایش به همین مناطق می رفت.

 سخنرانی با موضوع فلسفه ایثار و شهادت در مسجد روستا کرد و خیلی خوب بحث شهادت و وظیفه هر فرد مسلمان در شرایط حاضر را بررسی و جمع بندی کرد.

2سال از سعید کوچکتر بودم، به همین خاطر درسهایم را از سعید یاد می گرفتم. خیلی مسلط و خوب توضیح می داد. هر سال بین 100نفر از طلاب المپیاد برگزار می شد که او جزء نفرات برتر  بود.«اول تا سوم» ولی سعید به این دلایل مطرح نشد. سعید انسان مخلص با گذشت، خوش برخورد و اخلاقی بود که به سادگی افراد جذب وی می شدند.

 سعید نخبه علمی و درسی حوزه علمیه قم  بود. زودتر از موعد مقرر درسش را تمام کرده بود، بالاترین نمره ها را می گرفت و اهل کوشش و تلاش بود.

هرگز بیکار نمی شد، فعال، پرجنب و جوش و روحیه جهادی در سراسر زندگی اش مشهود بود. از هر فرصتی برای شرکت در اردوی راهیان نور گرفته تا اردوهای جهادی بهره می برد. در حال تکاپو و تلاش بود هرگز نمی نشست. 

دفاع پرس:جناب بافنده از چه زمانی متوجه شدید سعید به رزمندگان جبهه مقاومت پیوسته است؟

جهاد مقدم برازدواج
 
در یک منطقه روستایی زندگی می کردیم،سعید به من می گفت: حامد می خواهم به خواستگاری دختری بروم،که در آینده اگر خواستم برای مبارزه به جبهه مقاومت بپوندم،مانع ام نشود باید دختری با روحیه جهادی برای همسری انتخاب کنم.

این قدر به این موضوع فکر می کرد، که به خواستگاری هیچ کدام از مواردی که به وی معرفی کردم نرفت. چندسال فکر و ذکرش جهاد و مقاومت بود. از همه فرصت های کوتاه و تعطیلی بین پایان یک مقطع و شروع دوره بعد به نحو احسن استفاده می برد. گروهی  را به اردوی راهیان نور می برد و یا برای کار تبلیغ به دانشگاه علوم پزشکی شیراز می رفت. منتظر موقعیت خاص نمی شد با همه افراد سریع ارتباط صمیمانه برقرار می کرد.

 
 شهیدی که فیلسوف شرق خدمت کرد تا به مقام شهادت در سن جوانی رسید.

سعید رزمنده و مبلغ درجبهه مقاومت

سعید رزمنده جبهه مقاومت و نیز مبلغ بود. در زمان هایی که از خط مقدم و درگیری فراغت می یافت معمولا بعداز عملیات به رسالت اصلی اش که تبلیغ بود می پرداخت.اخلاق خوبی داشت و هر تعداد رزمنده با سلیقه های مختلف که در یک جمع بودند سعید با همه ارتباط برقرار می کرد.

رابطه خوب و با همه دوست می شد، انگار سال هاست با رزمندگان جبهه مقاومت بوده است همیشه لبخندی روی لبانش بود و این قدر با محبت دلسوزی با رزمندگان جبهه مقاومت برخورد می کرد، که حتی در لحظه های بحرانی حضورش باعث افزایش روحیه رزمنده های مقاومت می شد.

شهید حجت الاسلام سعید بیاضی زاده  22 آبان سال جاری در منطقه حماه  سوریه مورد اصابت گلوله داعشی‌ها قرار گرفت و به شهادت رسید.

 
گزارش از محدثه السادات هاشمی زاده

انتهای پیام/ 191
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار