روایت خانواده‌های شهدای آتش‌نشان از مجاهدت مردان حماسه آفرین؛

گفته بود شاید دیگر مرا نبینی!/ خیلی منتظر پدر بودم؛ اما برنگشت

دختر شهید سفی‌زاده می‌گوید: پدرم مرد روزهای سخت بود و همیشه به ما اطمینان می‌داد تنهایمان نمی‌گذارد.
کد خبر: ۲۲۴۴۱۸
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۵ - 31January 2017
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: کنار تابوت برادر آرام نشسته است، گاه تابوت چوبی که حالا عکس «حسین حسین زاده» بر روی آن نقش بسته است را در آغوش می‌گیرد و گاه به عکس روی آن خیره می‌شود، عموی شهید و چند تن دیگر از بستگان نیز دور تابوت نشسته‌اند. عمو با نگاه بر تابوت شهید زیر لب نجوا می‌کند و می‌گوید: هم اسمش حسینی است و هم فامیلی‌اش، حالا شهادتش هم حسینی شد.

خانواده را سربلند می‌کنم

شهید حسین حسین زاده 27 ساله، متاهل از قهرمانان رشته تای کیک بوکسینگ و از آتش‌نشانان ایستگاه 60 خیابان پیروزی بود که در حادثه پلاسکو به شهادت رسید.

عموی شهید در گفت‌و‌گو با خبرنگار دفاع پرس می‌گوید: در طول یک سال و نیم خدمتش در آتش‌نشانی عاشقانه کار کرد، به شغلش بسیار  علاقه داشت و عاشق هیجان بود، از صبح تا 12 شب مدام به فعالیت مشغول بود.
 
 پدرمان مرد روزهای سخت بود/ شهادتش باعث سربلندی خانواده شد

عموی شهید ادامه می‌دهد: 14 سالش که بود یک بار به پدرش گفت من تو را سربلند می‌کنم و امروز همه خانواده را سربلند کرد.

وی در توصیف روز حادثه و وصیت شهید به همسرش می‌گوید: پیش از اینکه وارد عملیات در روز حادثه شود به همسرش خبر داد که به محل حادثه بیاید، در آن جا تمام کارت‌های اعتباری خود را تحویل همسرش داد و گفته بود شاید دیگر مرا نبینی. روز قبل از شهادت بدون اینکه کسی باخبر شود برای زیارت مزار پدر بزرگش به شهرستان رفت.

دختر شهید سفی‌زاده: پدرم مرد روزهای سخت بود

زهرا و فاطمه دو دختر شهید «علیرضا سفی‌زاده» دستان خود را به دور تابوت پدر حلقه کرده‌اند و همسر شهید برای آخرین بار با همسرش وداع می‌کند.

شهید 44 سال سن دارد و از 20 سال پیش به شغل آتش‌نشانی مشغول بوده است. پنج خواهر و چهار برادر دارد، که برای وداع با پیکر شهید در معراج الشهدا حضور دارند.

خواهر شهید می‌گوید: پیش از این حادثه در حادثه دیگری در انفجار مغازه رنگ فروشی مجروح شده بود. بسیار مهربان و فداکار بود. تازه می‌فهمم برادرم چقدر به مردم کمک می‌کرده و ما خبر نداشتیم.

دختر شهید در حالی‌که اشک تمام صورتش را پوشانده از صبح حادثه تعریف می‌کند و می‌گوید: پدرم صبح حادثه وقتی از خواب بیدار شد و برای رفتن به مأموریت حاضر می‌شد گفت که منتظرش باشیم تا برگردد. از کلاس که برگشتم  دیدم همه گریه می‌کنند.

دختر شهید سفی‌زاده با گریه ادامه می‌دهد: من آن روز گریه نکردم؛ چون به قول پدرم اعتماد داشتم. منتظرش بودم؛ اما نیامد، خیلی منتظرش بودم؛ اما دیگر برنگشت.
 
پدرمان مرد روزهای سخت بود/ شهادتش باعث سربلندی خانواده شد 

«زهرا سفی‌زاده» از سفارش‌های پدر می‌گوید: پدر همیشه از ما می‌خواست که به مردم کمک کنیم و با همه مهربان باشیم. پدر مرد روزهای سخت بود و همیشه به ما اطمینان می‌داد که تنهایمان نمی‌گذارد.

برادر شهید سفی‌زاده از علاقه شهید برای ورود به کار آتش‌نشانی می‌گوید: خیلی به کارش علاقه داشت، بعد از سربازی دنبال آن بود که وارد این شغل شود و پس از قبولی در آزمون‌ها، آتش‌نشان شد.

برادر شهید سلطانی:‌ برای شهادت از ما پیشی گرفت

شهید «حسین سلطانی» شهید دیگری از حادثه پلاسکو است، که 35 سال داشته و یک دختر شش ساله از او به یادگار مانده است. شهید سلطانی 12 سال به شغل آتش‌نشانی مشغول بود و سرانجام شهادت پایان زندگی زمینی او شد.

برادر شهید سلطانی در خصوص روز حادثه پلاسکو می‌گوید: ساعت هشت صبح با برادرم تماس گرفتم که در دسترس نبود. تا ساعت 11 هرچه تماس گرفتم گوشی را جواب نداد. به محل حادثه رفتم. تا ساعت سه در محل حادثه بودم. یکی از دوستان حسین به من گفت که او را دیده در‌حالی‌که مصدومی را بر دوش داشته و قصد بیرون آمدن از ساختمان را داشته است که با فروریختن آوار دیگر دیده نشده بود.

وی در توصیف خصوصیات برادرش ادامه می‌دهد: خیلی مهربان و با احترام بود. عاشق خانواده‌اش بود و خیلی برای زندگی‌اش زحمت کشید. خداوند برای هرکس روزی قرار داده است. دعا کردم که شهید شوم؛ اما شهادت قسمت برادرم شد.

انتهای پیام/ 141
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار