دفاع پرس بررسی می کند؛

درخشش شیر زنان گيلان در مبارزات انقلابی

يکی از مهم‌ترين فعاليت‌های زنان در راه مبارزه با گروه‌های ضدانقلاب، شرکت در مناظره‌های خياباني بود. زنان شجاع گيلاني بدون ترس از هرگونه مشکلي که ممکن بود، در آينده برايشان از جانب گروه‌هاي ضدانقلاب به وجود آيد، در بحث‌های خيابانی شرکت مي‌کردند و با دادن پاسخ‌های محکم و مستدل فريب‌خوردگان گروهک ها نقشه آنان را نقش بر آب مي‌کردند.
کد خبر: ۲۲۴۷۰۵
تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۲:۰۰ - 10February 2017
شیر زنان گيلان در مبارزات پيش و پس از پیروزی  انقلاب اسلامي ایران خوش درخشیدندبه گزارش خبرنگار دفاع پرس از رشت، انقلاب اسلامی ایران در بيست و دوم بهمن 1357 به ثمر نشست. اين انقلاب، به زعم انديشمندان سياسي يکي از بزرگ‌ترين و بي-نظيرترين انقلاب‌هاي جهان به شمار مي رود. انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) و با الهام از نهضت حسيني و با الگو گيري از آن قيام الهي توانست تحولي عظيم در جامعه ايران و حتي در جهان اسلام به وجود آورد. نخستين گام حرکت انقلابي مردم سرنگوني نظام سلطنتي بود. بسياري از آموزه هاي صدر اسلام در انقلاب اسلامي تجلي يافت، زنان که تا پيش از ظهور اسلام ديده نمي شدند و به‌عنوان کالاي پشت پرده شمرده مي شدند، در صحنه هاي تصميم گيري حضور يافتند و عزت يافتند، آنان قدم به قدم مانند مردان بلکه جلوتر از آنان درصحنه‌هاي مختلف سياسي اسلام حضور فعال يافتند. با نگاهي به سابقه اين حضور در صدر اسلام نشان مي دهد که تأثير حضور آگاهانه زنان در صدر اسلام در پيشبرد اهداف اين آيين نوپاي ابراهيمي بسيار چشمگير بوده است.

خديجه کبري (ع) بانوي بزرگ اسلام تمام اموال و دارايي‌هايش را براي پيشبرد اهداف اسلام گذاشت و مصداق آيه شريفه «فَضَّلَ اللهُ المُجاهِدينَ بِأموالِهِم وَ أنفُسِهِم عَلَي القَاعِدينَ أجراً عَظِيماً» شد(آيه 95 سوره نساء). زنان ايران نيز با اقتدا به زنان صدر اسلام سبب تحولاتي عظيم در کشور شدند آنان با الگوگيري از زنان صدر اسلام از جان و مال و فرزندانشان درراه انقلاب و اسلام گذشتند و صحنه هايي درخشان از ايثار و معنويت پديد آوردند.

ديدار امام (ره)

وقتي حضرت امام از فرانسه به ايران بازگشت اندکي بعد به قم تشريف بردند منصوره نيکخو(نوبخت) هم به همراه خانواده از گيلان براي ديدار با امام به قم رفتند و در مدرسه فيضيه با رهبر انقلاب ديدار کردند. ايشان هر دو پسرش را در ازدحام جمعيت گم کرد، دو روز آنجا ماندند. اين خانواده گيلاني آن دو روز را در کنار خيابان و حسينيه به سر بردند، او با بچه کوچکي که همراهش بود، خسته شده بودند و دوست داشت، به رشت برگردند، همسرشان گفت: «هرچقدر هم که امام را مي‌بينم، سير نمي‌شوم». درنهايت او بدون همسرش با همسايه‌ها برگشت (نيکخو ،1393).

سزاي بد طينتان

در اولين روزهاي پيروزي انقلاب، مردم درصدد تصرف مراکزي بر آمدند که در دست عوامل رژيم شاهنشاهي بود. انقلابيون که در دوران شاه شکنجه‌هاي وحشتناکي توسط ساواک مي‌شدند پس از پيروزي، بيشترين نفرتشان از آن‌ها بود و به فکر انتقام بودند. لذا به اداره ساواک که در کنار پارک شهر رشت مستقر بود هجوم بردند، بااينکه درها قفل بود، مردم با مواد منفجره ديوار را خراب کردند و به داخل حمله‌ور شدند. رئيس ساواک استان گيلان براي اينکه به دست انقلابي‌ها نيفتد با خوردن قرص سيانور خودکشي کرد، ولي انقلابيون بقيه ساواکي‌ها را دستگير و آن‌ها را به‌صورت خودجوش در پارک شهر اعدام کردند و جنازه‌هايشان درملأعام به درخت آويزان کردند. (جوان زيبا طلب: 1390همچنين،بابا هادي:1391). مردم به اشکال گوناگون عصبانيت و نفرتشان را از اين‌ها نشان مي‌دادند. عده‌اي آب دهان به سمت آن‌ها مي‌ريختند، عده‌اي آن‌ها را کتک مي‌زدند، بعضي‌ها هم فحش و ناسزا مي‌دادند. يکي از شاهدان عيني اين واقعه نقل مي‌کند: «حتي به خاطر دارم خواهري آمده بود و يک ميل کاموابافي را در بدن يکي از ساواکي‌هايي که دستگيرشده و آنجا آويزان بود، فروکرد. دليل را که سؤال کردند، گفت: مرا دستگير کرده بودند و بسيار وحشيانه شکنجه دادند. ميل کاموا را در بدنم فرومي‌کردند و بي‌رحمانه مرا شکنجه مي‌دادند. حالا آن‌ها را اين‌گونه مي‌بينم که جناياتشان بي‌جواب نمانده، بسيار خوشحال هستم. مردم که مبارزاتشان به نتيجه رسيده بود و به عمر رژيم شاهنشاهي پهلوي خاتمه داده بودند خوشحال و شادمان در خيابان راديو را در دستشان گرفته بودند و سرودهاي انقلابي گوش مي‌دادند (بابا هادي:1391).

روز يازدهم فروردين روز رفراندوم به‌نظام جمهوري اسلامي بود تا شکل حکومت را مشخص کنند، در امريکا مسئول اطلاع‌رساني اخبار صندوق‌هاي رأي ايران به خبرگزاري‌هاي امريکا و بالعکس حميده دانش کاظمي بود. در امريکا دفتري بود به نام «دفتر زرد» که شهيد علي انصاري شماره تلفن و آدرس منزلشان را در آن نوشته بود و هر ايراني که وارد امريکا مي‌شد زبان آنجا را بلد نبود يا دچار مشکل مي‌شد با منزل آقاي انصاري تماس مي‌گرفت و شهيد انصاري براي کمک پيش آن‌ها مي‌رفت (سالمي نژاد، 1391: 123). در زمان انتخابات جمهوري اسلامي نيز خبرنگاران براي انعکاس اخبار مربوط به انتخابات ايران در منزل شهيد علي انصاري بودند و همسر ايشان هم مرتب به تلفن‌ها و سؤالات خبرنگاران پاسخ مي‌داد «آن روز توي منزل آن‌قدر دوروبرم خبرنگار بود و آن‌قدر به تلفن‌هاي متعدد جواب مي‌دادم و لحظه‌به‌لحظه آن‌ها را در جريان اخباري که از ايران مي‌رسيد قرار مي‌دادم که متأسفانه نتوانستم خود را به دانشگاه، محل برگزاري انتخابات برسانم که از اين بابت خيلي متأثر شدم. اخبار بعضي از صندوق‌هاي انتخابات در امريکا را نيز من به مسئولان مربوط در ايران مي‌دادم» (همان:119).

حجاب و مبارزه

انقلاب اسلامي به زن نگاهي خلاف نگاه زن مدل پهلوي داشت. انقلاب اسلامي براي زنان در سايه عفاف و حجاب کرامت و عزت قائل شد. زنان بامطالعه کتاب‌هاي متفکرين اسلامي، چادر را به‌عنوان پوشش برتر در خارج از خانه انتخاب کردند. يکي از زنان انقلابي بيان مي‌کند: «در آن ايام من و دوستانم چادري شده بوديم. البته نه اين چادر مشکي‌هاي امروزي، از چادرهاي نخي استفاده مي‌کرديم... من و دوستانم کتاب‌هاي استاد مطهري، خصوصاً کتاب حجابش را بيشتر مي‌خوانديم و به ديگراني که چادر و مقنعه ما را مورد تمسخر قرار مي‌دادند مي‌فهمانديم که فوايد حجاب چيست و چرا يک دختر مسلمان بايد چادر سر کند». (فتحي مقدم:1390). يکي از زنان فعال در مبارزات انقلاب در مصاحبه‌اش عنوان کرد: بعد از پيروزي انقلاب برادرش او را تشويق به رعايت حجاب و پوشيدن چادر و رعايت حدود شرعي محرم و نامحرم کرد (جوان زيبا طلب:1390).

شما اخراج شديد!

حميده دانش کاظمي از دانشجويان زن ايراني بود که در امريکا تحصيل مي‌کرد. وي در خصوص اخراجش از دانشگاه پس از ماجراي تسخير لانه جاسوسي در سيزدهم آبان 58 به دست دانشجويان پيرو خط امام مي‌گويد: در دورة پهلوي براي ورود به دانشگاه علاوه بر قبولي در آزمون کتبي بايد در مصاحبه هم پذيرفته مي‌شديم. وي که در کنکور کارشناسي دانشگاه ملي (شهيد بهشتي فعلي) قبول مي‌شود. روز مصاحبه او را به دليل پوشش چادر با تمسخر و توهين از اتاق آزمون بيرون مي‌کنند. با محدوديت شرايط تحصيلي ايران در آن زمان با همسرش به توافق مي‌رسند که به امريکا بروند (سالمي نژاد،1391: 71). مهندس انصاري دانشجوي ((F1 به‌حساب مي‌آمد و همسرش حميده هم چون به تبعيت همسرش براي تحصيل رفته بود، دانشجوي همراه و(F2)محسوب مي‌شد. ايشان همزمان در دو رشته رياضي و مهندسي راه و ساختمان در دو دانشگاه مختلف درس مي‌خواند. پس از پيروزي انقلاب حسن غفوري فرد با شهيد انصاري تماس مي گيرد که براي قبول مسئوليت استانداري خراسان به ايران بيايد. علي اخوين انصاري که هنوز از رساله دکترايش دفاع نکرده بود، درس را رها مي‌کند و بدون خانواده اش به ايران برمي‌گردد. همسرش که يک‌ترم به پايان تحصيلش باقي‌مانده بود در امريکا ماند. پس از تسخير سفارت امريکا در ايران توسط دانشجويان پيرو خط امام و در پي درخواست‌هاي مکرر امريکا براي آزادي گروگان‌ها، مسئولان ايراني اهميتي به درخواست‌ها و فشارهاي سياسي آن‌ها نمي دهند. يک روز استاد به خاطر اين قضيه در کلاس به رهبر انقلاب توهين مي کند که «خميني مي‌خواهد همه گروگان ها را لب جوي بگذارد و سر بِبُرد». حميده دانش کاظمي هم با عصبانيت جواب او را مي دهد، بحثشان بالا گرفت؛ استاد با پرخاشگري او را خطاب قرار مي دهد، اما اين زن انقلابي در برابر استاد خود با پاسخي سخت او را مجبور به سکوت مي کند. بعد از اين اتفاق کميته انضباطي دانشگاه ايشان را احضار کرد و کارت دانشجويي‌اش را به خاطر بي‌احترامي به استاد گرفت. دادگاه او و حدود دوازده، سيزده نفر از دانشجوياني که اتفاقي مثل اتفاق او برايشان افتاده بود را خواست. البته جرم همسر شهيد انصاري ظاهراً در دادگاه به خاطر درگيري با استاد نبود بلکه به دليل اينکه او همزمان در دو رشته در دو دانشگاه متفاوت درس مي‌خواند محکوم شد که گفته شد: اين خلاف مقررات آموزشي است. البته اين قانون شامل دانشجويان اف يک (F1)مي‌شد. ايشان که دانشجوي اف دو (F2)بود مي‌توانست در دو رشته تا سقف 11 واحد درس بردارد. درنتيجه با رأي دادگاه، دانشگاه او را اخراج کرد و به ايران آمد (همان، 133-132).

تداوم نهضت

شهيد مطهري معتقد است به وجود آوردن انقلاب از حفظ و نگهداري آن آسان‌تر است (مطهري، 29:1364). چون بعد از انقلاب افراد فرصت‌طلب به دنبال تسخير انقلاب هستند تا آن را از محتوا تهي کنند و به ميل خودشان درآورند. بنابراين بعد از پيروزي انقلاب، زنان گيلان دوشادوش ساير زنان ايران اسلامي در هرجايي که کشور نياز به سازندگي داشت حضور پيدا کردند. با پيروزي انقلاب اسلامي زنان انقلابي گيلان سعي کردند با تلاش و همت کشور را بسازند. بنابراين از طرف جهاد داوطلبانه براي کارهاي کشاورزي، بهداشت و ... به کمک روستائيان مي‌رفتند و کلاس‌هاي سوادآموزي و آموزش قرآن برگزار مي‌کردند. همچنين در زندان‌هاي منافقين زن که زير نظر سپاه بود به‌عنوان نگهبان همکاري مي‌کردند. براي اين بانوان که خودشان را وقف آرمان‌هاي انقلاب کرده بودند ديگر زمان مطرح نبود و حقوقي هم دريافت نمي‌کردند (ر.ک: صلواتي: 1387؛ فتحي مقدم: 1390؛ حسني: 1389).

روزنامه اطلاعات در شماره 15914 مورخ پنج‌شنبه چهارم مرداد ماه 1358 طي گزارشي به معرفي کارهاي جهادي خودجوش جوانان در سراسر کشور مي پردازد . در اين گزارش آمده است مردم ايران از همة قشرها براي سازندگي و بازسازي ويرانه هاي جامعة انقلابي خود به اقصي نقاط کشور رهسپار شده اند و با تلاش خستگي ناپذير به ياري روستائيان زحمتکش شتافته اند. در اين گزارش آمده است جوانان گيلان نيز در قالب چهار بخش پزشکي و پرستاري، کشاورزي خدمات فني و سازندگي به فعاليت مي پردازد . ( اطلاعات، 5:1358) .از خردادماه سال 1358 جوانان شهر رشت در چهارراه قدس(ميکائيل) حضور مي يافتند و هر روز صبح براي جهاد سازندگي و فعاليت هاي فرهنگي به روستاهاي اطراف مي رفتند . خواهران کلاس هاي قرآن و سوادآموزي برپا مي کردند تا روستائيان را با معارف انقلاب اسلامي آشنا نمايند .

مبارزه زنان با گروهک‌هاي ضدانقلاب

پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي در بهمن‌ماه 1357، گروهک‌ها و دسته‌هايي که بعضاً در جريان مبارزات پيش از انقلاب نقش داشتند، با روشن‌تر شدن و تثبيت هويت اسلامي انقلاب با رأي بيش از 98 درصدي مردم در دوازده فروردين 1358 و تأکيد حضرت امام خميني به تشکيل حکومت بر اساس مباني ديني و اسلامي، رفته ‌رفته ماهيت خود را آشکار نموده و به مبارزه با حکومت نوپاي جمهوري اسلامي پرداختند. اوضاع سياسي گيلان در آن برهه زماني به دليل فعاليت گروهک‌هاي مختلف و نفوذ افراد برخي گروهک ها به درون اداره‌ها بسيار آشفته بود.

در دوران حبيب‌الله داوران، اولين استاندار گيلان افراد غير متعهد جذب ارگان‌ها شدند. به‌عنوان نمونه رئيس آموزش‌ و پرورش استان گيلان از اعضاي باتجربه حزب توده بود (سالمي نژاد،1391: 178). گروهک‌ها نيز در سايه حمايت آن‌ها روز به‌ روز بر قدرتشان افزوده مي‌شد و نيروهاي ارزشي و انقلابي را در همه‌جا طرد کرده بودند. گردهمايي‌ها، تظاهرات، تحصن، پخش شب‌نامه، ترور انقلابيون ازجمله اقدامات آن‌ها در گيلان بود. در اين ميان به دليل اهميت گيلان سرکرده‌هاي گروهک‌ها در نقاط مختلف استان تجمع و سخنراني داشتند (همان: 179). با نصب پرچم‌هاي سرخ و سفيد شامل پرچم هايي از مجاهدين خلق، کمونيست‌ها، کومله، حزب توده و ... فضاي شهر را تغيير داده بودند به‌گونه‌اي که پرچم جمهوري اسلامي در سطح شهرهاي استان ديده نمي‌شد. در شهرها هر گروهي براي خود کيوسک تبليغي داشت و علناً به فعاليت‌هاي تبليغاتي مي‌پرداخت نفوذ اين گروهک‌ها چنان بود که حتي گروهک‌ها به درون سپاه شرق استان گيلان نيز نفوذ کرده بودند.

با ارسال نشريه امت ارگان جنبش مسلمانان مبارز از تهران به سپاه لاهيجان، برخي اعضاي حاضر در سپاه با مطالعه آن نشريه خط فکري‌شان عوض شد و در روستاها و شهرها در بين مردم بر اساس تحليلي که از آن نشريه به دست مي‌آوردند عليه روحانيت سخن مي‌گفتند تا جايي که به تخريب شخصيت ها و عناصر اصلي انقلاب اسلامي پرداختند. ضمناً نشريه امت را نيز در مناطق شرق استان گيلان پخش مي‌کردند. محمد ربيعي، فرمانده وقت سپاه گيلان مي‌گويد: «... خاطرم هست سپاه لاهيجان کاملاً در دست منافقين و امتي ها افتاده بود» (همان: 190). بنابراين گروهي جديد در بين نيروهاي پاسدار و مذهبي استان گيلان تشکيل شد با عنوان «امتي‌ها» اگرچه شيوه و عملکردشان متفاوت با سازمان مجاهدين خلق و کمونيست‌ها بود امّا در مقابل اصول و اهداف انقلاب که حضرت امام (ره) مطرح کرده بود قد علم کردند و به مخالفت برخاستند (همان: 189- 188).

درزماني که حبيب‌الله داوران استاندار گيلان بود گروهک‌هاي ضدانقلاب به بهانه ماهي گيري صيادان به سپاه شهرستان بندرانزلي حمله کردند، آنجا را به آتش کشيدند و در اين درگيري تعدادي از پاسداران و افراد انقلابي به شهادت رسيدند. گروهک‌ها افراد داراي محاسن و حزب‌اللهي را در هر جا مي‌ديدند مورد ضرب و شتم قرار مي‌دادند. درنهايت با تصميم استاندار، آقاي لاهوتي امام‌جمعه رشت و تيمسار مدني فرمانده نيروي دريايي مسئوليت امنيت شهر را از دوش سپاه برداشتند و به نيروي دريايي دادند و براي مدت کوتاهي سپاه را از شهر خارج کردند.

نفوذ گروهک‌ها آن‌چنان بود که هرچه از مرکز استان به سمت شرق کشيده مي شد به ‌غير از آستانه‌اشرفيه که سازمان مجاهدين خلق به‌ندرت فعاليت داشتند -در بقيه نقاط شرق استان به‌ويژه رامسر -اگرچه جزو استان مازندران محسوب مي‌شد- عناصر ضدانقلاب حضوري چشمگير و گسترده داشتند. منافقين ديگر استان‌ها نيز براي شرکت در تظاهرات و تجمع‌هاي گروهک‌ها خودشان را به استان گيلان مي‌رساندند و تعدادشان به چندين هزار نفر مي‌رسيد (همان: 192-190).

پس از آشکار شدن ماهيت اين گروهک‌ها و اقدامات ضدانقلابي آن‌ها، مردم ايران اسلامي با رهبري امام امت به مبارزه با اين گروه‌ها پرداختند. زنان گيلان نيز به سهم خود وارد عرصه دفاع از انقلاب شدند زيرا حمايت و حفاظت از انقلاب، زن و مرد نمي‌شناسد. منصوره نيکخو(نوبخت) در خاطراتش ذکر مي کند که او و همسرش براي مبارزه با منافقين مدام در بيرون خانه بودند. منصوره به همراه زنان ديگر کفن‌پوش مي‌شد و پرچم در دست مي‌گرفت و به مبارزه با ضدانقلاب‌ها مي‌پرداخت. بعد از شهادت فرزندش که در اوايل جنگ تحميلي دعوت حق را لبيک گفت و همسرش که توسط منافقين در رشت به شهادت رسيده بود همين کار را ادامه داد و قدمي به عقب نکشيد. چون حاج منصوره قدبلندي داشت تمام پوسترها، پرده‌ها و اعلامية گروهک‌ها را که بر روي ديوارها و کيوسک هاي آنان بود. پاره مي‌کرد البته چندين بار هم با او درگير شدند و خيلي هم کتک خورد به صورتي که در بيمارستان بستري شد و به اتاق عمل رفت (نيکخو«نوبخت»: 1393).

مجاهدين خلق در ماه رمضان بازارچه خمام را به آتش کشيده بودند شهيد رمضان نوبخت به همراه تعدادي از مردها براي کمک به آنجا مي‌روند. همسرش هم با سه، چهار نفر از خواهرها اعلاميه‌هاي منافقين را از ديوارهاي زير شهرداري رشت که محل تجمع گروهک ها بود، پاره مي‌کنند. در همين لحظه منافقين از پشت سر به او حمله مي‌کنند و حاجيه منصوره با زبان روزه زير مشت و لگد منافقين قرار مي گيرد و به‌شدت مجروح مي شود . او که مدت‌زمان اندکي از شهادت فرزندش مي گذشت، به بيمارستان دکتر حشمت منتقل مي شود و دو روز در آنجا بستري مي شود. البته چند نفر از اين منافقين که اهل شهرستان فومن بودند را دستگير کردند و بعضي‌هايشان هم فرار کردند. (همان). آن‌ها به خيال باطلشان فکر مي‌کردند با حمله و تهديد مي‌توانند جلوي بانوان را بگيرند ولي حاج منصوره بعد از بهبودي حالش دوباره به مبارزه ادامه داد. مادر شهيدان نهي قناد در خاطراتش اذعان مي‌کند: براي مبارزه با گروهک‌هاي منافق به همراه خواهر نصيري، -اولين مسئول بسيج خواهران استان گيلان- خواهر مهرورز، خواهر نوبخت و خواهران بسيجي ديگر به آتشگاه واقع در جاده فومن رفتند و تا يک هفته آنجا مستقر شدند (شاد سعادت:1393).

تبيين معارف انقلاب

يکي از مهم‌ترين فعاليت‌هاي زنان در راه مبارزه با گروه‌هاي ضدانقلاب، شرکت در مناظره‌هاي خياباني بود. زنان شجاع گيلاني بدون ترس از هرگونه مشکلي که ممکن بود، در آينده برايشان از جانب گروه‌هاي ضدانقلاب به وجود آيد، در بحث‌هاي خياباني شرکت مي‌کردند و با دادن پاسخ‌هاي محکم و مستدل فريب‌خوردگان گروهک ها نقشه آنان را نقش بر آب مي‌کردند. يکي از همين بانوان تعريف مي کند که هرروز عصر به شهرداري رشت محل تجمع گروهک ها مي‌رفت عده‌اي از جاهاي مختلف مي‌آمدند و در همان پايين شهرداري مي‌نشستند و پيرامون انقلاب به مباحثه و مناظره مي‌پرداختند (نيکخو: 1393). منافقين نزد ‌حاج خانم نهي قناد مي‌آمدند و سؤال مي‌کردند، او هم جوابشان را مي‌داد و بحث مي‌کردند، وقتي مي‌ديدند چيزي براي گفتن ندارند زود از معرکه مي‌گريختند (شاد سعادت:1393).

زنان با آگاهي سياسي که خصوصاً بعد از انقلاب يافته بودند به مبارزه با ضدانقلاب پرداختند، آن‌ها با تهيه تومار، سخنراني و ... ماهيت نيروهاي ضدانقلاب را نشان مي‌دادند. وقتي‌ مي‌خواستند حکم قصاص را براي منافقين معاند که مردم کوچه و بازار را ترور مي‌کردند اجرا نمايند، حاج‌خانم شاد سعادت(نهي قناد) از جمله کساني بود که قبل از اعدام شروع به سخنراني مي‌کرد. ايشان چون مطالعة خوبي داشت کتاب‌هاي ديني زيادي را هم مطالعه مي‌کرد، مباحث آموزنده آن را به مردم انتقال مي‌داد. «اي مردم ببينيد کار بد کردن عاقبت اين [است]. بياييد راه راست را برويد. بياييد حرف امام [خميني (ره)] را گوش بکنيد. بياييد ببينيد خدا چي گفته؟ [حضرت] رسول (ص) چي گفته؟ به اين‌ها (منافقين)مي‌گفتم ببينيد ما هرچقدر زنده باشيم عاقبت مرگ به سراغ ما مي آيد. چرا ما راه راست را بگذاريم راه چپ را برويم. ايمان شياطين را نداشته باشيد. ايمان الهي داشته باشيد. خودتان را درست کنيد اي جوان‌ها. به همه مي‌گفتم، مي‌گفتم: کارهاي خلاف نکنيد. اي مادرها، اي پدرها مواظب بچه‌هايتان باشيد. نگذاريد [از] راه منحرف بشوند. نگذاريد راه بد بروند. من هَمَش نصيحت مي‌کردم به همة اين‌ها» (شاد سعادت: 1393).

ترورهاي کور

زنان گيلان دوشادوش مردان به مبارزه با گروهک هاي معاند مي‌پرداختند. در مقابل، از سوي گروهک‌هاي ضد انقلاب نيز مورد اذيّت و آزار و تهديد قرار مي‌گرفتند.در خاطرات خواهر نيکخواه آمده است که در داخل حياط منزل آن‌ها نامه و کاغذ مي‌انداختند که «دست از مبارزه برداريد و با ما همکاري کنيد». پشت در منزلشان شعار مي‌نوشتند و او و همسرش را تهديد مي‌کردند ولي اهميتي به آن‌ها نمي‌دادند(نيکخو: 1393). در خاطرات يکي ديگر از بانوان گيلان دربارة تهديد منافقين آمده است که: با منزلشان تماس مي‌گرفتند و پشت‌گوشي مي‌گفتند: «تو در بين عموم مردم خيلي صحبت و سخنراني مي‌کني، اگر به اين کارت ادامه دهي، سرنوشت بدي برايت رقم مي‌خورد». وي هم چيزي نمي‌گفت و هر بار پس از تهديد آنان تلفن را قطع مي‌کرد. با اين کارهايشان او بيشتر عزمش را براي مبارزه با آن‌ها جزم مي‌کرد (شاد سعادت:1393).

منافقين، شهيد علي مرادي پور را بارها تهديد کردند تا از فعاليت‌هاي مذهبي و انقلابي‌اش دست بردارد ولي ايشان اعتنايي نکرد. يک‌شب که او در پايگاه بسيج آستانه‌اشرفيه کشيک بود، منافقين خانه پدري‌اش را که مادر و خواهرها و برادرهايش هم در آن خوابيده بودند آتش زدند و با همه وسايل زندگي‌شان سوزاندند (غلامي کفترودي، 1383: 254).

همسر شهيد انصاري يک‌بار مورد سوءقصد منافقين قرار گرفت. عمليات ترور ناموفق بود در خاطرات ايشان آمده است که بر روي کمد کتاب‌خانه‌شان يک‌کاسه گِلي که مادر شوهرش آن را به آن‌ها داده بود قرار داشت مي خواست آن را بردارد ولي دستش نرسيد. وقتي همسرش رفت آن را بگيرد، رگبار گلوله بود که به سمت آن‌ها ‌باريد، ولي تيري به آن‌ها اصابت نکرد و از بالاي سرشان به ديوار و کتاب‌ها ‌خورد. همسرش، وي را نشاند و خودش هم لحظاتي زمين گير شد. سپس شهيد انصاري به‌طرف در رفت و آيه «إنَّ الَّذيِنَ قالوا ربُّنَا اللّه ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلَئِکَه ألَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالجَنَّه الَّتي کُنتُم تُوعَدُون» را با صداي بلند خواند و گفت: «اي بي‌عرضه‌ها، اي بي‌شرافت‌ها شما که آمده‌اي مرا بکشيد، چرا جرأت نداريد رودررو شويد، چرا در تاريکي پنهان‌شده‌ايد؟!» (سالمي نژاد، 1391: 249- 248).

مدتي بعد خانمي مدام به همسر شهيد انصاري زنگ مي‌زد و پشت تلفن تهديد مي‌کرد که به همسرش بگويد استانداري را رها کند، گيلان را ترک کند، آن‌ها او را مي‌کشند. آخرين تهديدش هم يک روز قبل از شهادت همسرش بود. آن زن منافق، با ايشان تماس گرفت که اگر همسرت از استانداري استعفا ندهد و به تهران نرود -تأکيد کرد که- او را قطعاً ترور مي‌کنند. خانم انصاري هم در پاسخ به او گفت: «شهادت مبارکش باشد» (سالمي نژاد، 1391: 253).

زناني هم بودند که در حين ترور همسران، پدران و فرزندانشان به آن‌ها آسيب جسمي و روحي وارد شد. منافقين قصد ترور سيّد محمدتقي مخزن موسوي در شهرستان رودبار را داشتند. شب 18 بهمن سال 61 که او در بسترش کنار فرزند و همسرش خوابيده بود، تروريست‌ها وارد اتاقش مي‌شوند و با تفنگ ژ3 هفت گلوله به سمت او شليک مي‌کنند. که وي درجا شهيد مي‌شود و همسر و نوزاد شش‌ماهه‌اش براثر اصابت تير مجروح مي‌شوند (غلامي کفترودي، 1383: 249).

دختر شهيد تقي تقي زاده در حادثه ترور پدرش در رشت حضور داشت. او هفت‌ساله بود، که تلفن مغازه‌شان زنگ مي خورد دختر گوشي را برمي دارد يک شخص غريبه‌اي بود پرسيد: «بابايت هست؟ گفتم: بله گفت: برادر بزرگترت چه؟ گفتم: خير».

دخترک منتظر بود تا آن مرد اسمش را بگويد اما گوشي را گذاشت. چند دقيقه بعد يک ماشين پيکان قرمز رنگ جلوي مغازه ايستاد. شخصي داخل مغازه آمد، تخم‌مرغ و کمپوت خواست. در همين لحظه که پدرش قصد داشت از قفسه کمپوت را بردارد، تروريست کُلت و صدا خفه کن را آماده کرد و بلافاصله به سمت پدر دخترک شليک کرد. اولين تير به مچ و ساعتش خورد. پدر سريع او و برادرش را به پشت يخچال فرستاد. منافق چند تير به سمت سر پدرش زد که پدر نقش بر زمين شد. در آخر هم به پشت يخچال آمد و تير خلاص را به مغز شهيد تقي زاده شليک کرد. سيل خون بود که از سر شهيد جاري ‌شد. دختر شهيد چسب زخمي را از درون قفسه برداشت و سر پدرش را در آغوش گرفت تا چسب بزند، تمام لباس او و برادرش خوني شده بود جيغ و شيون مي‌کشيدند تا کسي به آن‌ها کمک کند قبل از فرار تروريست. مادربزرگش به مغازه رسيده بود پاي ضارب را گرفت تا مانع رفتنش شود سه نفر از آن‌ها آن‌قدر به او لگد زدند که رمقي براي پيرزن نماند، سپس در کمال خونسردي با ماشين گريختند (ر.ک :غلامي کفترودي، 1383: 116-115).

بخش اعظم مبارزات بانوان گيلان با افکار منحرف گروه‌هاي منافق در زندان زنان بود. زنان انقلابي در زندان‌ها به نگهباني، بازرسي، همکاري اطلاعاتي با سپاه و انجام فعاليت‌هاي فرهنگي و عقيدتي براي زناني که عضو گروهک‌ها بودند، مشغول مي‌شدند.

خواهر شاد سعادت (نهي قناد) که در ماه رمضان به‌عنوان پيش‌نماز زندان زنان شهر رشت تعيين‌شده بود در خاطراتش بيان مي‌کند اولين روزي که وارد جمع آن‌ها شد، وحشت کرد و خيلي ترسيد چون جمعيت شان زياد بود و قيافه‌هايشان برايش ترسناک. بعضي از اين زنان به دليل دخيل بودن در نقشه ترور انقلابيون، در مجموعه مقر نيروي دريايي اعدام شدند. زندان منافقين که در سپاه مستقر بود روزهاي پنج‌شنبه را روز ملاقات گذاشته بودند.خانواده‌ها که براي زنداني‌شان وسيله مي‌آوردند، مي بايست از سوي نگهبانان مورد بررسي و بازرسي قرار گيرند نگهبان آنجا وسايل آن‌ها نام و نام خانوادگي و اقلامشان را در دفتر ثبت مي‌کردند. حاج‌خانم نهي قناد يک‌بار از داخل انار، نامه پيدا کرد سر انار را بازکرده بودند، داخلش کاغذ را به‌صورت لوله جاسازي کردند بعد سر انار را چسب زدند. داخل کاغذ خطاب به دخترش نوشته بود «تو آن کاغذ را کجا گذاشتي؟ به من بگو». ايشان آن را برداشت و پيش مسئول زندان رفت وقتي گزارش را به او داد و برگه را ديد، شهيد سرپناه تعجب کرد و متحير مانده بود که چه بگويد. مي‌گفت: «من نمي‌دانم به شما چه بگويم آخه خدا شما را به ما عطا کرده وقتي اينجا مي آيي دلم روشن مي-شود.» (شاد سعادت:1393).

زنان و پاک‌سازي دانشگاه

در دوره رياست جمهوري بني‌صدر، گروهک‌ها علاوه بر تسخير استانداري و نقاط مهم استان، دانشگاه گيلان را نيز در اختيار گرفتند. بااينکه انقلاب فرهنگي در دانشگاه‌هاي مطرح کشور اجرا شد ولي در دانشگاه گيلان گروهک‌ها مانع برگزاري آن مي‌شدند، لذا اين دانشگاه ازنظر فکري، آموزشي و فرهنگي در شرايط خيلي بدي به سر مي‌برد. «کمونيست‌ها و منافقين که همه‌جا در حال عقب‌نشيني بودند اعلام کردند که اگر همه‌جا را از دست بدهند، دانشگاه گيلان را از دست نخواهند داد» (شعباني نژاد، 1388: 29). بنابراين هرروز در اين دانشگاه تحصن و نشست‌هاي سياسي برقرار بود و کمتر کلاس تشکيل مي‌شد. سرکردگان گروه‌هاي معاند به سخنراني در اين تجمع‌ها مي‌پرداختند و با پافشاري بر روي درخواست‌هاي غيرقانوني‌شان معترضان را به ادامه تحصن و درگيري تشويق مي‌کردند. مسعود رجوي، سرکرده منافقين هر هفته در تجمع‌ها و ميتينگ‌هاي سراسر گيلان شرکت مي‌کرد تا بتواند با تسلط بر گيلان به انقلاب ضربه بزند (سالمي نژاد، 1391: 198). بصيرت و حضور به‌موقع مردم درصحنه سبب خنثي شدن نقشه‌هاي منافقين، فدايي خلق، حزب توده، کمونيست‌ها، کومله و غيره شد.

خواهر بابا هادي در خصوص غائله دانشگاه گيلان بيان مي‌کند: قرار شد مردم خودشان منافقين را از دانشگاه بيرون بيندازند، بنابراين با گروهي از نيروهاي مردمي به سمت دانشگاه حرکت کردند که قصد هيچ‌گونه زدوخوردي را نداشتند. «به سالن شهيد عضدي که نزديک دانشگاه بود، رسيديم که مورد هدف سنگ‌هاي منافقين قرار گرفتيم. آقاي آخوندزاده- که يکي از نيروهاي انقلابي بود- با دوچرخه تا نزديک دانشگاه رفت و ديد پشت نرده‌هاي دانشگاه خيلي سنگ ريختند و چوب و وسايل درگيري هم آماده کرده‌اند، برگشت و به افراد اطلاع داد. نيروهاي مردمي وضعيت را که ديدند، تعدادي بالاي درخت رفتند، شاخه و چوب درخت‌ها را شکستند تا براي دفاع استفاده کنند که سنگ به سمت نيروهاي مردمي پرتاب ‌شد عده‌اي از اعضاي گروهک‌هاي ضدانقلاب هم به‌طور ناشناس در بين آن‌ها نفوذ کردند و با چاقو نيروهاي انقلابي را زخمي کردند. با تلاش فراوان نيروهاي انقلابي به داخل دانشگاه رفتند، تعداد زيادي را دستگير کردند، سه شبانه‌روز در دانشگاه ماندند غذايشان هم کنسرو بود تا توانستند دانشگاه را از وجود گروهک‌ها پاک کنند (باباهادي : 1391).خواهر يوسف زاده کارمند جهاد سازندگي نيز که در جريان دانشگاه گيلان حضور داشت به ياد مي آورد که آن‌ها هم از طرف جهاد استان براي مبارزه با گروه‌هاي ضدانقلاب چند شب را در دانشگاه ماندند تا توانستند مانع بازگشت اعضاي سازمان منافقين شوند. خيلي از زنان استان براي دفاع از انقلاب در اين دانشگاه چند شبانه‌روز حضور داشتند (يوسف زاده، 1393).

يکي از شاهدان عيني واقعه پيرامون حفاظت از دانشگاه مي‌گويد: «... در دانشگاه احتمال حمله آن‌ها با استفاده از تاريکي شب براي بازپس‌گيري دانشگاه داده مي‌شد، به اين خاطر تا صبح به‌نوبت در اطراف دانشگاه نگهباني مي‌داديم و سرماي شب‌هاي ارديبهشت‌ماه را هم با سوزاندن اقلام تبليغاتي آن‌ها، از ‌جمله پرده نوشته‌ها و عکس‌هاي لنين، استالين، مسعود رجوي و ... از سر گذرانديم. فرداي آن روز، مردم که به طرق مختلف از ماجرا مطلع شده بودند، به کمک ما آمدند و در نگهباني و کارهاي حفاظتي با ما شريک شدند ...» (شعباني نژاد، 1388: 33).

کساني که تحت تعقيب و سوءقصد منافقين بودند، خود را براي مدتي درجايي پنهان حبس و از چشم آن‌ها دور نگه مي‌داشتند. زنان گيلان هم در اين راه با فرزندان و مردان مبارزشان همراهي مي‌کردند. خواهر نهي قناد در مصاحبه‌اش اظهار مي‌کند: پسرش مهدي و شهيد داوود حق ورديان براي اينکه دست منافقين به آن‌ها نرسد سه ماه در سراوان مخفيانه زندگي کردند. او که متوجه شد اين فرزندان انقلابي در آنجا چيزي براي خوردن ندارند، تصميم گرفت برايشان ناهار و شام آماده کند و به دستشان برساند.از آنجا که خوف داشتند مورد تعقيب منافقين قرار گيرند شهيد مهدي به يکي از درخت‌ها چيزي وصل مي‌کرد تا آن نشان باشد و مادرش غذا را آنجا بگذارد. حاج‌خانم هم براي اينکه شناسايي نشود تا نيمه‌راه که مي‌رسيد به راننده مي‌گفت: همان‌جا پياده مي‌شود بعد چادرش را عوض مي‌کرد، بقيه مسير را پياده مي‌رفت. هميشه دو چادر همراه خودش داشت حتي از چادر رنگي استفاده مي‌کرد تا به او شک نکنند. «من آن‌ها را به ياد مي‌آورم و مي‌گويم چقدر اين بچه سختي کشيد امّا خوشحالم که خداوند او [مهدي] را قبول کرد» (شاد سعادت: 1388).

حضور در جنگ، پيش از جنگ!

در سال 1358 که گروهک‌هاي کومله و دمکرات پاوه را اشغال کرده و ادعاي خودمختاري داشتند. گروهي از زنان براي امدادرساني به مجروحين به پاوه رفتند. خواهر شفيع پور يکي از همين بانوان است وي در خاطرات خود بيان داشته است که در آن زمان 17 سال سن داشت که در کلاس‌هاي امدادگري در تهران شرکت ‌کرد، او متوجه مي شود که براي درگيري‌هاي کردستان نيرو مي‌خواهند. بنابراين در هلال‌احمر ثبت‌نام مي کند و از طرف هلال‌احمر تهران با گروه اول به بهداري باختران بعد ازآنجا به سمت پاوه حرکت مي کند. در باختران به آن‌ها اسلحه مي دهند و مي-گويند: در مسير پاوه اسلحه‌تان را به حالت گَلَنگَدَن کشيده آماده نگه‌داريد چون احتمال حمله نيروهاي کومله و دمکرات زياد است و آن‌ها معمولاً در گردنه‌ها کمين مي‌زنند. الحمدلله هيچ حادثه‌اي پيش نيامد و آن‌ها به بيمارستان پاوه رسيدند، شهيد همت که يک تفنگ ژ3 همراهش بود به استقبال آن‌ها آمد و آن‌ها را به سمت بيمارستان راهنمايي کرد. چون شب قبل بيمارستان در دست گروهک کومله و دمکرات بود، بيمارستان را غارت کردند و وسايلي را هم که نمي‌توانستند با خودشان ببرند همه را خراب کردند. تشک‌ها را پاره کردند، تخت‌ها و تجهيزات پزشکي مثل دستگاه اتوکلاو که براي ضدعفوني وسايل پزشکي بود را شکستند. بيمارستان دوباره در محاصره گروهک‌ها قرار گرفت و لحظه‌به‌لحظه بر تعداد زخمي‌ها افزوده مي‌شد. شهيد چمران از دولت مي‌خواست حداقل يک بالگرد بفرستند تا مجروحين را به تهران انتقال دهند از اين هم خودداري مي‌کردند تا بالاخره با سماجت و پيگيري ايشان يک فروند بالگرد فرستاده شد.

به دليل حملات شديد و تيراندازي گروهک‌ها بالگرد نمي‌توانست بنشيند، زخمي‌ها را داخل برانکارد مي‌گذاشتند و بالا مي‌کشيدند. سرانجام بالگرد مورد اصابت تير قرار گرفت و منفجر شد. يکي از پرستاران که به راهرو بيمارستان رفت تا يکي از مجروح‌ها را مداوا کند تير به پهلويش خورد و به دليل نبود امکانات ساعتي بعد به شهادت رسيد. آن‌ها سه شب در محاصره کومله و دمکرات بودند تمام اين مدت آتش دشمن قطع نمي‌شد. آن‌ها که مرگ را جلوي چشمشان مي‌ديدند، فقط از خدا مي‌خواستند زنده به دست گروهک‌ها نيفتند. باوجود پيگيري‌ها و تماس‌هاي شهيد چمران براي کمک به مردم پاوه، هيچ حمايتي از آن‌ها نشد.دکتر چمران شب آخر از تجربه‌اش در جنگ‌هاي چريکي لبنان استفاده کرد و به رهبر گروهک‌ها اعلام کرد «ما که در محاصره شما هستيم و بالاخره اينجا به دست شما مي‌افتد حداقل امشب به ما فرصت نيايش و عبادت بدهيد». سپس دکتر چمران که بي‌سيمش خراب‌شده بود را درست کرد و توانست با امام‌جمعه اروميه تماس بگيرد گفت: «من چمرانم، ما اينجا توي محاصره‌ايم هيچ‌کس هم به ما کمک نمي‌کند فقط صداي من را به امام [خميني] برسانيد». امام‌جمعه پيغام شهيد چمران را به حضرت امام مي‌رساند. شهيد چمران و برادرهاي ديگر هميشه راديو همراهشان بود از راديو شنيدند که مي‌گويد «خبر فوري» که دستور امام خميني (ره) براي آزادسازي پاوه ساعت 10 صبح روز 27 مرداد 1358 اعلام شد (شفيع پور: 1393). اين خبر آن‌قدر درخشان بود که خواهر شفيع پور آن را به‌عنوان پيام رهايي پاوه براي ما خواند:

«بسم‌الله الرحمن الرحيم

از اطراف ايران، گروه‌هاي مختلف ارتش و پاسداران و مردم غيرتمند تقاضا کرده‌اند که من دستور بدهم به‌سوي پاوه رفته و غائله را ختم کنند. من از آنان تشکر مي‌کنم و به دولت و ارتش و ژاندارمري اخطار مي‌کنم اگر با توپ‌ها و تانک‌ها و قواي مجهز تا 24 ساعت ديگر حرکت به‌سوي پاوه نشود، من همه را مسئول مي‌دانم. من به‌عنوان رياست کل قوا به رياست ستاد ارتش دستور مي‌دهم که فوراً با تجهيز کامل عازم منطقه شوند و به تمام پادگان‌هاي ارتش و ژاندارمري دستور مي‌دهم که بي انتظار دستور ديگر و بدون فوت وقت با تمام تجهيزات به‌سوي پاوه حرکت کنند و به دولت دستور مي‌دهم وسايل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کنند. تا دستور ثانوي، من مسئول اين کشتار وحشيانه را قواي انتظامي مي‌دانم و درصورتي‌که تخلف از اين دستور نمايند، با آنان عمل انقلابي مي‌کنم. مکرر از منطقه اطلاع مي‌دهند که دولت و ارتش کاري انجام نداده‌اند. من اگر تا 24 ساعت ديگر عمل مثبت انجام نگيرد، سران ارتش و ژاندارمري را مسئول مي‌دانم. والسلام.

روح‌الله موسوي الخميني

24 شهر رمضان 99/ 27 مرداد 58». (امام خميني،ج9، 1379: 258).

خواهر شفيع پور با يادآوري خاطرات آن دوران درحالي‌که اشک از چشمانش جاري مي‌شود اين صحنه را تصويري از برپا شدن قيامت ترسيم مي کند. دشمن که خود را برنده مي‌دانست و شب قبل جشن پيروزي گرفته بودند و محاصره‌شدگان که اميد نجات از اين معرکه را نداشتند با شنيدن صداي حضرت امام روحيه پيدا کردند. بعد از فرمان رهبر انقلاب هواپيماها و نيروهاي خودي به پاوه آمدند و گروهک‌ها را ازآنجا بيرون کردند. وقتي شهيد چمران به همراه افرادي که چند شبانه‌روز در محاصره بودند به فرمانداري پاوه رفت و چشمش به‌عکس امام افتاد دوزانو نشست با صداي بلند گريه ‌کرد و قطرات اشک از گونه‌هايش سرازير ‌شد. شهيد چمران، پاسداران و همه امدادگران زن اين نصرت و پيروزي‌شان مديون عنايت الهي و تدبير حضرت امام خميني (ره) مي دانند (شفيع پور: 1393).

مقاله از سمیه اقدامی

انتهای پیام/


نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار