هر گروهی با توجه به ملاک های فکری و منافع تشکیلاتی خویش، علتی را برجسته تر می نماید و سعی می کند سلسله علل را به آن علت اصلی برگرداند، با توجه به این مطلب است که تبیین زمینه ها و عوامل انقلاب اسلامی مبحث بنیادی و پر مجادله این نوشتار می باشد.
برای شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز علل زیادی ذکر می شود برخی آنرا عمدتا محصول شرایط بین المللی و خارجی می دانند، بعضی دیگر شرایط و عوامل داخلی و درونی را عمده می کنند، دسته ای بر عوامل سیاسی پای می فشارند، جمعی عوامل فرهنگی را مهم می دانند، گروهی عوامل اقتصادی را پیش می کشند؛ افزایش درآمد نفت، بهم ریختگی اقتصاد ایران، وابستگی شاه به سیاست ابر قدرت ها، رواج فساد، ظلم و دیکتاتوری و... نیز عواملی هستند که در کنار عوامل فوق مطرح باشند.
مهمترین علت برای ایجاد انقلاب اراده انسان می باشد. خداوند انسان را با اراده آزاد آفریده است. در نهایت این انسان است که با اختیار خود نظام زندگیش را سامان می دهد. در این راه به لحاظ قانونمندی های طبیعت و سنت های اجتماعی، انسان نمی تواند اراده و خواسته اش را در عمل صد در صد پیاده کند.
می توان عوامل انقلاب را به دو دسته کلی تقسیم نمود:
الف) علل و عوامل بشری (عادی و طبیعی)
ب) علل و عوامل فوق بشری (غیر عادی)
که ما در این یادداشت فقط به بررسی عوامل بشری می پردازیم:
الف) علل و عوامل بشری: بدون شک، انسان علت اساسی انقلاب ها و تحولات اجتماعی است و با اختیار و اراده خود خواهان براندازی نظم موجود غیر مطلوب و پدید آوردن نظم مطلوب غیر موجود می شود و به این منظور دست به انقلاب می زند. سایر علت های اجتماعی و محیطی زمینه را برای فعالیت فراهم کرده.
علل انسانی (بشری) بر چهار دسته علل فردی، علل اجتماعی، علل سیاسی و علل فرهنگی تقسیم می شوند:
1. علل فردی (نقش رهبری در انقلاب)
یکی از عوامل اصلی شکلگیری انقلاب اسلامی از دیدگاه رهبر انقلاب، رهبری انقلاب است که در وجود شخصیتی عظیم و بیمانند پس از انبیا و ائمه، یعنی امام خمینی (ره)، تجلی و تجسم پیدا کرد.
امام خمینی که طی 60 سال در محیط جامعه و حوزه علمیه مشغول تحصیل بود و در هر دو صحنه نظر و عمل به درجات عالی رسیده بود، در سال 41 طی برخورد با لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، در کنار مرجعیت به عنوان رهبر سیاسی جامعه در بین اقشار وسیع مردم و روحانیون متجلی شد. از آن به بعد تا زمان رحلتش بطور موازی در هر دو وادی نظر و عمل، انقلاب اسلامی را سکانداری کرد.
مردی در اوج اجتهاد و مرجعیت، مدرس فلسفه و دانا به علم کلام و اخلاق و...در عین حال مردی مبارز و واقف به اصول مخفی کاری و کار دست جمعی و...در گفته ها و نوشته هایش هندسه سیاسی اجتماعی اسلام را با زبانی بسیار همه فهم و در عین حال دقیق ترسیم می کند.
2. علل اجتماعی
جامعه، میدان و بستر اصلی انقلاب است. جامعه مجموعه روابط منظم و پایداری است که افراد عقلی و جبری برای رفع نیازها و تحقق اهدافشان در آن محصور می باشند.
عدم هماهنگی ارکان جامعه، خود زمینه ساز دگرگونی است. با توجه به استدلال فوق حال ببینیم هر یک از سازمان های فوق چگونه زمینه را برای تحول اجتماعی و انقلاب اسلامی ایران فراهم می آوردند.
3. علل سیاسی:
بیکفایتی و ناکارآمدی رژیم پهلوی از خصوصیاتی بود که باعث شد این رژیم جایگاه و مقبولیت خود را در بین افکار عمومی ملت ایران از دست بدهد؛ بهگونهای که تحمل آن برای افراد جامعه و طبقات مختلف ممکن نباشد. همین امر بهوجودآورندهی وضعیت انقلابی در ایران شد. رهبر انقلاب در تبیین این موضوع میفرمایند:
«آنها بیکفایت بودند. شما وضع کنونی کشور را مشاهده میکنید. شکی نیست که هرکسی در این کشور میداند (بهخصوص شما جوانان) که ما در میدانهای علمی دنیا و در میدان صنعت و فناوری و پیشرفتهای علمی و تحقیقات، جزء کشورهایی هستیم که سالها باید تلاش کنیم تا خودمان را به آن نقطهای که شایستهی ماست، برسانیم. این عقبافتادگی بر اثر پنجاه سال حکومت رژیم بیکفایتی است که نتوانست از ظرفیت عظیم این کشور و از استعداد خروشان این ملت استفاده کند... بعد از جنگ، یکی از بزرگترین کارهای ما، اصلاح ویرانیهای جنگ بود. میدیدیم که آنچه جنگ بر سر این ملت آورده، بهمراتب کمتر از آن چیزی است که حکومت سالهای متمادی خاندان پهلوی آورده بود!»
رهبر حکیم انقلاب، فساد حکومت پهلوی را از جمله علل اصلی شکلگیری انقلاب اسلامی میدانند و در توضیح این فساد و ابعاد آن میفرمایند: «آن حکومت، اولاً فاسد بود؛ فساد مالی داشتند؛ فساد اخلاقی داشتند؛ فساد اداری داشتند. در فساد مالیشان همین بس که خود شاه و خانوادهی او در بیشتر معاملات اقتصادی کلان این کشور داخل میشدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزء کسانی بودند که بیشترین ثروتاندوزی شخصی را کردند. از لحاظ اخلاقی هم فاسد بودند. باندهای تبهکار معاملات قاچاق، زیر دست برادران و خواهران این شخص قرار داشتند. از لحاظ مسائل اخلاقی و جنسی، چیزهایی هست که گفتن و شنیدنش عرق شرم بر پیشانی انسان میآورد... از لحاظ فساد اداری هم رو به تباهی بودند. در مدیریتها، صلاحیتها را رعایت نمیکردند؛ وابستگیهای به خودشان و دستورات سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی بیگانه را ملاک قرار میدادند و کسانی را سر کار میآوردند.»
یکی از علل و عوامل شکلگیری رخداد انقلاب اسلامی را باید در وابسته و غیرمردمی بودن رژیم پهلوی جستوجو کرد. رهبر انقلاب در تشریح این خصوصیت رژیم، که منجر به انقلاب مردم علیه آنها شد، میفرمایند: «آنها وابسته بودند. وابستگیشان بهخاطر این بود که از مردم بهکلی بریده بودند. برای حفظ حکومت خودشان، خود را ناچار میدانستند که به خارجیها متکی شوند. رضاخان را انگلیسیها سر کار آوردند که جزء تواریخ مشخص و مسلم و روشن است. محمدرضا را هم انگلیسیها تثبیت کردند. بعد از دورهی حکومت دکتر مصدق، کودتا را آمریکاییها به راه انداختند و البته از دست انگلیسیها ربودند و آنها خودشان تسلط پیدا کردند. اینها در اغلب امورِ این کشور، وابسته بودند.»
4.علل فرهنگی:
دین اسلام که عنصر اصلی فرهنگ ما بود آماج اصلی تهاجمات شاه قرار گرفت.بزرگترین و آشکارترین تجاوز او به فرهنگ اسلامی مردم ایران تغییر مبدا هجری تاریخ و تبدیل آن به مبدا شاهنشاهی بود.
در ارتباط با اصلاح و تغییر و تحول در ادبیات فارسی موضع اسلام زدائی داشت و تلاش می کرد آثار و علائم دینی و مذهبی را از درون آن محو کند و با ابزارها و روش های گوناگون، فرهنگ واقعی و اصیل، را می کوبید و در عوض فرهنگ باستانی و وارداتی را تحمیل می کرد.
بنا بر این نارضایتی مردم به این خاطر روز به روز تشدید می شد مثلا حجاب که یک قالب رفتاری اساسی در اسلام و ایران می باشد، در زمان رضا شاه با زور سرنیزه برداشته شد و در زمان محمد رضا شاه از طریق پخش فیلمهای سینمائی فاسد، داستانهای عشقی، تاسیس انواع و اقسام مراکز فساد و فحشاء برنامه های تلویزیونی و رادیوئی و غیره بی حجابی را تشویق و ترویج و زمینه برای گسترش روابط بی بند و بار دختران و پسران فراهم می شد.
مدلهای لباس، الگوی مصرف، رواج اشیاء لوکس، ادبیات و موسیقی مبتذل و بسیاری از مسائل دیگری که ترویج می شد چیزهایی نبود که با روح فرهنگی اصیل ما سازگار باشد و علیرغم اینکه طی این دوران، ظاهرا افراد و جامعه بطور دلخواه استعمار و استبداد، مسخ شده بود، روح فرهنگی ما در عمق وجدانها متراکم بود و بغض کرده بود.
هنگامی که در جشن شیراز در آبان 56 زمان را برای آخرین حمله مناسب می دیدند و به عنوان اوج هنر، نمایش آمیزش زن و مرد را در ملاعام روی صحنه آوردند و یا رقاصان زن آفریقائی را نیمه عریان در تلویزیون ظاهر کردند، انرژی سرکوب شده و متمرکز روح فرهنگ دینی منفجر شد و مردم آزادی و شخصیت پایمال شده را طلب کردند.
انتهای پیام/