یادداشت/ محسن مرادی

سبکی تابوت و سنگینی شرمندگی

وقتی الله اکبرگویان دست هایمان را زیر تابوتتان می گذاریم شاید وزن تابوت سبک باشد ولی سنگینی چیزی شانه هایمان را می لرزاند،....به خدا شرمنده شماییم، براستی چه کردید که خدابهترین هدیه خودش رو نصیب شما کرد؟
کد خبر: ۲۲۹۵۸۲
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۷ - 01March 2017

به گزارش دفاع پرس از لرستان، محسن مرادی مسئول خبرگزاری دفاع مقدس در استان لرستان همزمان با ورود پیکر پاک و مطهر شهدای گمنام به کشور یادداشتی را به رشته تحریر درآورد.

وی در یادداشت خود آورده:

آمده ایم تا زیارتتان کنیم، شهرچه شلوغ شده است، هرکسی را می بینی گلی در دست دارد؛ حتی کودکان محله ما که از زمین خاکی دور و برمان گل هایی که هیچ گل فروشی آنها را ندارد چیده اند و به استقبال آمده اند تا با سادگی نگاهشان به دوستان همکلاسی شان بگویند آرامش امروز مرهون ایثار و فداکاری شماهاست.

وقتی الله اکبرگویان دست هایمان را زیر تابوتتان می گذاریم شاید وزن تابوت سبک باشد ولی سنگینی چیزی شانه هایمان را می لرزاند،....به خدا شرمنده شماییم، براستی چه کردید که خدابهترین هدیه خودش رو نصیب شما کرد، البته مدتی است که جواب این سوال دارد از زبان دوستان بجای مانده شما برایم روشن می شود، اینکه تازه فهمیدم که شهید توکل مصطفی زاده از بدو ورودش به سپاه تا به حال «بعد از شهادتش» یکی از دوستانش ازطرف خود توکل حقوق دریافتی اش را خرج چندخانواده فقیر می کرده است...

تازه فهمیدم که شهید جمشید سلیمانی در شب های سرد زمستان در منطقه عملیاتی پتوهای سهم خود را هنگام خواب بر روی همرزمانش می کشیده و خود بیرون سنگر در سرمای «عشق درجه» می خوابید...

محسن مرادی/ یادداشتی به بهانه پرواز کبوتران خونین بال بر فراز آسمان لرستان 

تازه فهمیده ام که شهید علی کوشکی در یکی از عملیات ها به دوستش می گوید تو شهید می شوی، و بقیه از این حرف تعجب می کنند و فقط و فقط این است که «شهیدان را شهیدان می شناسند» که خود شهید علی بعد از چندی یک ساعت قبل ازشهادتش، غسل شهادت می کند و دعوت رب العالمین را لبیک می گوید...

تازه فهمیدم که شهید دکتر ایرج خسروی توی دلنوشته هایش به خدا نوشته بود؛ هیچ وقت لباس نو نمی پوشم تاغرور جوانی وجودم را فرا نگیرد و می ترسم از اینکه این غرور مرا از تو دور کند،...

تازه می فهمم که شهید هاشم پورزادی چطور ازیک ماه قبل از عاشورای حسینی سناریوی شهادتش را تقدیم خدا کرده بود و دوست داشت در روز عاشورا شهید و پیکرش برروی دست مردم تشییع تا بلکه مراسم عزاداری امام حسین(ع) را شوری داده باشد، و همینطور هم شد...

تازه فهمیدم شهید مدافع حرم رضا رستمی مقدم با اینکه جانباز 8 سال جنگ تحمیلی بود ولی چطور بی تابی می کرد تا اسمش را بعنوان مدافعان حرم بنویسند و لحظه شماری امانش را بریده بود تا اینکه قرعه به نامش می افتد و شیرینی بین اطرافیان پخش می‌کند «شیرینی شهادت»... تازه فهمیدم که شهید شاهمراد نقدی در لحظات آخر عمرش در حالیکه خون زیادی از بدنش رفته، کشان کشان و غلتان در خون خود را به گوشه ای می رساند تا جمله ای را به یادگار بر تارک تاریخ به ثبت برساند و با خون خود روی ماسه های آنجا مینویسد به خانواده ام و به سربازانم نگویید که من شهید شده ام ... و فقط فقط افق دیدش این بود که اطرافیان با شنیدن شهادت فرمانده از ادامه ماموریت مایوس نشوند... براستی افق دید من کجاست؟... شایدهم هنوز نفهمیده باشم چرا که اگر می فهمیدم....؟؟؟

خلاصه کلام، شهدا دستتان درد نکند که باریختن خون خودتون وجب به وجب خاک این سرزمین را آبیاری کردید و امروز دشمن از همین خون شما می ترسد که نمی تواند دست درازی کند، می دانم که آمدید در این دنیا که ما غرق مادیات و روزمرگی شدیم شرمنده مان کنید و سند آزادگی و «ما تا آخر ایستاده ایم» را به ما نشان دهید و ما قلم به دستان دفاع پرس و همه عاشقان و دلدادگان امروز به شما قول می دهیم «تاخون در رگ ماست سیدعلی رهبر ماست» ...

ختم کلام به مادر فاطمه زهرا (س) و ارباب بی کفن امام حسین (ع) و دیگر شهدا سلام برسانید و رهبرمان و تمام مسلمانان همیشه پیروز را دعا کنید، به امید دیدار... 

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار