برادر شهید «امیر ساریخانی» در گفت‌وگو با دفاع پرس:

شهدا پس از 30 سال با دعوت نامه آمدند/ بدون خداحافظی با فرزندان رفت تا مبادا قدم‌هایش سست شود

در آخرین اعزامش از همسرش خواست تا بدون حضور فرزندان به بدرقه‌اش بیاید تا مبادا با دیدن آن‌ها دلش بلرزد و پایش سست شود. وصیت‌ کرده بود که اگر به شهادت رسیدم به دنبالم نیایند؛‌ چرا که دوست داشت همچون حضرت فاطمه زهرا (س) گمنام بماند.
کد خبر: ۲۳۰۲۲۶
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۲ - 03March 2017
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: شهید «امیر ساریخانی» در سال 65 در سن 27 سالگی از سوی ارتش به منطقه عملیاتی حاج عمران اعزام شده و در این منطقه به زمره شهدای جاویدالاثر پیوست. هویت شهید ساریخانی از طریق پلاک شناسایی شد. از این شهید بزرگوار دو فرزند به یادگار مانده است. پیکرمطهر این شهید بزرگوار روز گذشته در قطعه 50 گلزار شهدای تهران به خاک سپرده شد.
 
حجت الله ساریخانی برادر شهید تازه شناسایی «امیر ساریخانی» در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس روزهای چشم انتظاری را اینگونه روایت کرد: 
 
دو برادر و یک خواهر بودیم. پدر و مادرمان را در سن کودکی از دست داده و با خاله‌ام زندگی می‌کردیم. در آن زمان با امیر در تظاهرات شرکت می‌کردیم. برادرم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت ارتش درآمده بود، سال 57 وارد ستاد جنگ های نامنظم شد و آموزش‌های نظامی را از شهید چمران فراگرفت. 
 
با آغاز جنگ تحمیلی خود را به مناطق عملیاتی جنوب رساند. با وجود اینکه دو فرزند 2 و 4 ساله داشت اما وی را از ادامه راهش باز نداشت. در آخرین اعزامش از همسرش خواست تا بدون حضور فرزندان به بدرقه‌اش بیاید تا مبادا با دیدن آن‌ها دلش بلرزد و پایش سست شود. وصیت‌نامه خود را به همسرش تحویل داده و گفته بود: «اگر به شهادت رسیدم به دنبالم نیایید. دوست دارم همچون حضرت فاطمه زهرا (س) گمنام بمانم.» 
شهدا پس از 30 سال با دعوت نامه آمدند/ بدون خداحافظی با فرزندان رفت تا مبادا قدم‌هایش سست شود
من نیز چند مرتبه به عنوان تعمیرکار و راننده به جبهه اعزام شدم ولی پشت خط مقدم بودم. امیر از سوی ارتش به منطقه حاج عمران اعزام شده و در آن عملیات مفقودالاثر می‌شود. با شنیدن مفقودی پیکر امیر به سراغش رفتم؛ اما هیچ کس شهادتش را ندیده بود. همرزمش بازویش که برادرم گاز گرفته بود نشانم داد و روایت کرد: «امیر آرپی‌جی زن بود. زمانی که تیر به پایش اصابت می‌کند، بلندش کردم و چند قدم به عقب برگشته بودیم که خواست وی را بر روی زمین بگذارم. من حرفش را گوش نکردم و به راهم ادامه داد. امیر بازویم را گاز گرفت و گفت: من می‌توانم به عقب برگردم. شما به سمت دشمن بروید تا پیشروی نکند.» 
 
زمانی‌که بیمارستان‌ها و معراج شهدا را گشتم و خبری از وی نیافتم، گمان کردم که امیر اسیر شده است. زمانی که اسرا آزاد می‌شدند به استقبالشمان می‌رفتم ولی برادرم در میان آن‌ها نبود. امیر به آخرین آرزوش که مفقودالاثری بود، رسید و قطعا با رضایت خودش برگشته است. 
در تمام طول سی و اندی سال چشم‌انتظاری مراسم یادبودی برایش برگزار نکردیم؛ زیرا شهادتش را باور نکرده و منتظر بازگشت پیکرش بودیم. در دوران چشم‌انتظاری مواقعی پیش می‌آمد که بسیار به حضورش نیاز داشتیم و صدایش می‌کردیم.  در مناطق عملیاتی شاهد رشادت‌ها و ایثارگری‌های رزمندگان بودم. «امیرها» به شهادت رسیدند تا این انقلاب باقی بماند و امروز در شرایط فعلی جامعه بازگشتند تا مردم را بار دیگر به روحیه بسیجی و شهادت طلبی دعوت کنند. 
 
انتهای پیام/ 131


نظر شما
پربیننده ها