شهيد «باقر سليمانی» شکافنده صفوف دشمن

شور و شوق خدمت به جمهوری اسلامي باقر را لحظه‌ای به خود وا نگذاشت و علاوه بر انقلاب برونی يک انقلاب درونی وی را فرا گرفت تا در او تحولی عظيم در حرکت به سوی وصال خويش آغاز شد.
کد خبر: ۲۳۱۵۸۹
تاریخ انتشار: ۰۶ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۰ - 26March 2017
شهيد «باقر سليمانی» شکافنده صفوف دشمن به گزارش دفاع پرس از شیراز، در دی ماه سال 1337 شمسی هنگامي که ابرهای تيره ضلالت و گمراهی سراسر فضای کشور بزرگ ايران را فراگرفته بود و مانع تابش نور هدايت می گشت در خانواده ای مذهبی و متدين در خشت فرزندی متولد شد که نامش را باقر نهادند و چه اسم با مسمائی (شکافنده) شايد در آن روز پدر و مادر نمی دانستند که يک روز باقرشان شکافننده صفوف دشمنان اسلام خواهد شد.

باقر در دامان مادر مهربان و پدر دلسوزش تربيت و پرورش يافت، در سن 6 سالگي وارد دبستان شد تا به سلاح علم مسلح شود.

پس از اتمام تحصيلات ابتدایی دوران راهنمایی را در شهرهاي کازرون و شيراز ادامه داد و در زماني که مبارزات ملت غيور مسلمان پايه هاي رژيم طاغوت شاهنشاهي را لرزان کرده بود و امت اسلامي به نداي حق طلبانه امام لبيک گفته وارد ميدان مبارزه شده بودند تحصيلات متوسطه را با اخذ ديپلم طبيعي به پايان رسانيد و براي انجام خدمت سربازي وارد سربازخانه کرج شد و به عنوان سپاهي ترويج خدمت را شروع کرد.

در اين زمان بود که طنين فرياد جان بخش امام و رهبر خويش حضرت آيت الله العظمي امام خميني را شنيد که فرموده سربازان از سربازخانه ها فرار کنند.

باقر به اين ندا لبيک گفت. با ديگر ياران خود از سربازخانه فرار کرده و زير بار ننگ خدمت به طاغوت نرفت و عازم ديار خويش گردید و از آن زمان به بعد نهاد پاک باقر تجلي گاه فطرت پاک انساني شد و شور شوق ياري دين خدا و رهبر امت اسلام در سينه خروشانش جاي گرفت.

با مشاهده بلال هاي زمان در زير شکنجه و جعفرابن ابي طالب ها در تبعيد دريافت که بايد پتک برداشت و ابراهيم وار سراغ طواغيت رفت. لذا باقر در تشکل و بسيج حرکت هاي مردمي اسلامي عليه رژيم ستم شاهي نقش موثري را ايفاء نمود. تا اين که خداوند نعمت پيروزي را نصيب ملت ايران کرد. باقر به امر امام خويش به پادگان آموزشي کرج برگشت و با شور و شوق وارد پادگان شده و خدمت سربازي را در کنار ياران باوفائي چون شهيد عبدالنبي صالحي در دامغان به اتمام رساند.

شور و شوق خدمت به جمهوري اسلامي باقر را لحظه اي به خود وانگذاشت و علاوه بر انقلاب بروني يک انقلاب دروني وي را فراگرفت در او تحولي عظيم در حرکت به سوي وصال خويش آغاز شد . هر جا که حضور در صحنه لازم مي شد باقر حاضر بود قبل از شروع جنگ تحميلي بلافاصله دوره آموزش را همراه عده اي از دوستان در کازرون تحت مربي گري شهيد علي اکبر پيرويان سپري نمود و با شروع جنگ همراه اولين گروه اعزامي از کازورن رهسپار جبهه هاي حق عليه باطل شد و وارد صحنه نبرد با دشمن اسلام گرديد .
 
در جريان محاصره سوسنگرد که خود جزء محاصره شدگان بود و دلاوريهاي چشم گيري از خود نشان داد که زبانزد همرزمان شد. پس از شکستن محاصره سوسنگرد به دست شهيد دکتر چمران باقر رشادتها و شجاعتهايش را در زمين سوسنگرد و هويزه به ثبت رساند و جهت مرخصي چند روزه راهي ديار خود گشت پس از اتمام مرخصي قصد بازگشت به جبهه را داشت که با صدور حکمي از فرمانده سپاه پاسداران کازرون مامور تشکيل و راه اندازي بسيج نوپاي منطقه خشت و کمارج شد و مدت شش ماه با کمترين امکانات با کمک تني چند از دوستان به آموزش و بسيج نيروهاي مردمي پرداخت که در اين ايام تيري به کتفش اصابت کرد که چند روزي بستري و مورد معالجه قرار گرفت.

با تشکيل گردان رزمي سپاه در شيراز به عضويت اين گردان درآمد و پس از گذراندن دوره آموزشي در عمليات ثامن الائمه براي شکستن حصر آبادان شرکت کرد و مردانه جنگيد تا از ناحيه چشم و دست مجروح گرديد و در تهران چند روزي بستري شد. پس از معالجه مختصري دوباره آهنگ نبرد کرد و به جبهه بازگشت. و در عمليات غرورآفرين طريق القدس با سمت معاونت گردان شرکت نمود.

پس از پيروزي رزمندگان در اين عمليات با اصرار دوستان به سپاه کازرون مراجعت و فرماندهي سپاه پاسداران قائميه را به عهده گرفت. ضمن خدمت خالصانه به مردم محروم اين منطقه با خوانين و زالوصفتان آن ديار درگيري فراوان داشت و بدين ترتيب مهر و علاقه اي خاص در دل مردم شهيد پرور قائميه پيدا کرد.

 در اين ايام برادر بزرگوارش اصغر در عمليات بيت المقدس مفقودالجسد گرديد. باقر با شنيدن خبر اصغر در جنگ با کفر مصمم تر شد و عازم جبهه شد و فرماندهي عمليات يکي از گردانها را به عهده گرفت و با تشکيل تيپ فاطمه الزهراء (س) وارد اين تيپ شد و در واحد طرح و عمليات آن تيپ به عنوان فرمانده عمليات گردان و مدتي نيز به عنوان معاون اطلاعات و عمليات تيپ مذکور مشغول خدمت شد و مدتي هم در پاسگاه زيد فرمانده خط و مسئول محور بود . علاوه بر شرکت در عمليات پيروزمندانه محرم ـ والفجر مقدماتي ـ والفجر يک ـ يک شب که در دهلران در جلسه فرماندهي تيپ و گردانها شرکت داشت مورد سوء قصد منافقين کوردل قرار گرفت که در اين جريان يکي از همرزمانش شهيد ماندني پور فرمانده گردان امام حسين (ع) به درجه رفيع شهادت نائل و باقر از ناحيه زانو مجروح شد.
 
با ادغام تيپ فاطمه الزهرا(س) در لشکر 19 فجر جهت آموزش و دوره فرماندهي طرح شهيد باقري به تهران اعزام و بعد از گذراندن 5 ماه دوره آموزش به عنوان مربي آموزش فرماندهان گردانها طرح لبيک يا خميني منطقه چهار سپاه مشهد به نيشابور عزيمت نمود و در جريان عمليات خيبر به جبهه بازگشت و به سمت فرماندهي گردان حضرت زينب کبري (س) منصوب شد و همراه گردانش مدتي مسئول حافظت از جزيره آزاده شده مجنون بود.
 
 باقر در اين مدت همواره لباس رزم بر تن داشت و لحظه اي خستگي در چهره اش ظاهر نمي شد و همواره آرزوي شهادت در راه خدا را داشت و نمي گذاشت پرچمي که برادرش اصغر برداشته بود بر زمين افتد و خون و روح اصغر در کالبدش دميده شده بود . قصاص خونهاي ريخته شده بر زمين را از بعثيون کافر بگيرد سرانجام آماده شرکت در عمليات والفجر 8 شد و با روحيه اي سرشار از عشق به خدا در عمليات دليرانه شرکت کرد . او مي دانست که اجر زحماتش شهادت است لذا چند روز قبل از عمليات جهت خداحافظي با خانواده و همسر و فرزند تازه متولد شده اش به خانه آمد و يک شب را در کنار آنها بود و با هم خداحافظي کردند.

همه در چهره باقر اين دليرمرد دشمن شکن و اين شير صحنه هاي نبرد و زاهد و عارف شب انساني متقي و مخلص به انقلاب اسلامي و تلاشگر مي ديدند و براي همه الگو بود. باقر در عمليات والفجر 8 دو شبانه روز مردانه جنگيد و با فرماندهي گردانش، بعثيون مزدور آمريکائي را به خاک ذلت نشاند. تا اين که در طلوع يوم الله 22 بهمن پس از شکافتن صفوف دشمن در صحنه نبرد ساعت 5/8 صبح در تسخير مقر فرماندهي دشمن غدار از ناحيه سينه و پهلو هدف قرار گرفته و به آرزوي ديرينش يعني شهادت رسيد. شايد رمز عمليات يا زهراء بوده اين کافران هم پهلوي دوست داران زهرا (س) را هدف قرار دادند.

 باقر نه تنها در بعد شجاعت و مبارزه و جهاد اصغر با دشمنان اسلام به درجه عالي رسيده بود بلکه در بعد جهاد اکبر جهاد با نفس توفيق شاياني يافته بود به طوري که رفتار و اخلاقش با همرزمان و دوستان براي ديگران الگويي شده بود و تقوا و زهدش زبانزد گرديده. ناله هاي شبانه اش در نماز شبها و دعاي کميل ها يادآور ناله هاي شبانه رهبر و امامش بود چرا که پرورش يافته مکتب شيعه حضرت علي (ع) بود. يادداشتهاي باقي مانده از او نمايانگر تکامل عرفاني اوست که کمي از حالات دروني بوجود آمده در خودش را به رشته تحرير درآورده و بدين ترتيب بازماندگان و رهروان راه اسلام را بي نصيب از حالات خود نگذاشته است. شهادت باقر نه تنها منطقه و شهرستان و استان بلکه رزمندگان اسلام و ياران او در سپاه پاسداران و لشکر 19 فجر را عزادار کرده باشد تا همانطوري که خون اصغرها باعث به وجود آمدن باقرها شد خون باقرها هم سازنده زاهدان و عارفان و شجاعان بزرگي چون فرمانده رشيد و شجاع و با تقواي گردان حضرت زينب (س) برادر شهيد پاسدار قرآن باقر سليماني گردد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها