مدیر مجتمع آموزشی رزمندگان کرج در گفت‌وگو با دفاع پرس:

مادران دانش‌آموزان برای اعزام فرزندشان به جبهه التماس می‌کردند

«حمید رضا ابوالحسنی» مدیر مجتمع آموزشی رزمندگان در مورد فعالیت‌های آموزشی در زمان جنگ، تحصیل دانش آموزان در شرایط سخت جنگی و از چگونگی راه‌اندازی مجتمع آموزشی رزمندگان می‌گوید.
کد خبر: ۲۳۲۰۳۴
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۳:۰۰ - 03April 2017

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از البرز، آلبوم تصاویر لشگر 10 سیدالشهدا علیه السلام را که نگاه می کردم، به تصاویر جالبی از امتحان دادن دانش آموزان رزمنده در منطقه عملیاتی برخورد کردم، که حسابی کنجکاوی ام را تحریک کرد.

پیدا کردن مدیر سابق مجتمع آموزشی رزمندگان کرج کار سختی نبود؛ اما به این علت که ایشان در حال حاضر عضو شورای اسلامی شهر کرج و شخص پرمشغله ای هستند، وقت ملاقات گرفتن از ایشان برای یک گفتگوی نسبتا طولانی، کار سختی بود.

بالاخره با هماهنگی مدیرکل اداره حفظ آثار استان موفق به ملاقات با ایشان شدم؛ البته خوشبختانه این ملاقات با استقبال این معلم قدیمی مواجه شد.

مادران دانش آموزان برای اعزامشان به جبهه التماس می کردند

از آقای حمیدرضا ابوالحسنی می خواهم در مورد فعالیت های آموزشی خودشان در زمان جنگ، تحصیل دانش آموزان در شرایط سخت جنگی و چگونگی راه اندازی مجتمع آموزشی رزمندگان صحبت کند.

آقای ابوالحسنی با یاد و نام خدا سخنان خود را آغاز می کند:

« زمانی که جنگ شروع شد معلم حق التدریس بودم. به عنوان اولین فرمانده پایگاه بسیج شرق کرج از سردار شهید آقا مهدی شرع پسند حکم گرفتم و همزمان با کار تدریس در بسیج مشغول به فعالیت شدم. گاهی هم به جبهه سر می زدم. آن زمان در دبستان شهید آشتیانی منطقه کلاک معلم بودم.

بعد از مدتی در واحد گزینش اداره آموزش و پرورش مشغول شدم.

در آن جا در زمینه جمع آوری کمک های مردمی و دانش آموزی، تفکیک، بسته بندی و ارسال به جبهه ها همکاری می کردم. شرمنده دانش آموزان بی بضاعت می شدیم که گاهی چند عدد نان می آوردند همراه با نامه ای که در آن از شرمندگی خود و خانواده شان از کمی کمک هایشان نوشته بودند. خاطرم هست کمک های دانش آموزی که از کرج به سمت جبهه ها می رفت در یک نوبت تا 50 کامیون هم می رسید.

هم زمان مسئول اعزام دانش آموزان داوطلب به جبهه ها و معرفی دانش آموزان رزمنده به مدارسشان بعد از بازگشت از منطقه نیز بودم.

بعد از مدتی مسئول پشتیبانی جنگ آموزش و پرورش غرب استان تهران (کرج) شدم.

مادران دانش آموزان برای اعزامشان به جبهه التماس می کردند

حضرت امام خمینی (ره) در سال های اول جنگ پیامی به رزمندگان دادند که همه را برای درس خواندن تشویق و ترغیب کرد. حضرت امام فرمودند: «درس خواندن در جبهه ها در اوقات فراغت بُعدی از جهاد است.»

ایشان یک نماینده را مکلف به پیگیری این مساله در شورای عالی آموزش و پرورش کردند تا بحث ادامه تحصیل رزمندگان بعد از بازگشت از جبهه ها تصویب و اجرایی گردد. پس از آن ستاد پشتیبانی جنگ آموزش و پرورش به نوعی شد مدافع تحصیل رزمندگان.

ما همزمان با اعزام دانش آموزان، معلم های داوطلب را هم شناسایی و اعزام می کردیم. همچنین کتاب و لوازم التحریر تهیه و برای دانش آموزان رزمنده به جبهه ها ارسال می کردیم.

یکی دیگر از فعالیت های ما تبلیغ در مدارس به جهت جمع آوری کمک های مردمی از طریق دانش آموزان و تحویل به ستاد پشتیبانی سپاه بود.

در آن زمان همه سرگرم دفاع از اسلام و وطن بودند. درس خواندن و امتحان دادن در آن شرایط برای دانش آموزان سخت بود. می گفتند ما می خواهیم شهید بشویم و همیشه ما با مهربانی پاسخ می دادیم اگر با دیپلم شهید شوید خیلی بهتر است!

مادران دانش آموزان برای اعزامشان به جبهه التماس می کردند

معلم های ما سنگر به سنگر همراه دانش آموزان بودند و تلاش همه ما این بود که فرمایش حضرت امام خمینی (ره) زمین نماند. مطمئنا حضرت امام این روزها را می دیدند، که بعد از جنگ نیاز به آبادانی و افراد متخصص و دلسوز داریم. پس چه کسی بهتر از همین رزمندگان جان بر کف که با نهایت از خودگذشتگی در حال مبارزه با دشمنان این سرزمین بودند.

در آن زمان موفق شدیم ساختمانی را جهت افتتاح مجتمع آموزشی از اداره آموزش و پرورش تحویل بگیریم. یک مرکز آموزشی مختص رزمندگانی که از جبهه برگشته اند و از فضای تحصیلی فاصله گرفته اند، تا بتوانند به راحتی ادامه تحصیل بدهند و راهی دانشگاه شوند. خوشبختانه اکثر مسئولان در این زمینه همکاری خوبی داشتند.

خاطرم هست تا 2000 نفر دانش آموز به مناطق عملیاتی اعزام کردیم. بعضی از دانش آموزان که سنشان مناسب اعزام به جبهه نبود، در شناسنامه هایشان دست می بردند یا این که در صف ثبت نام، قوطی زیر پاهایشان می گذاشتند تا بلندتر دیده شوند.

اما بالاخره باید از مراحل گزینش ما عبور می کردند و اگر از طرف ما فرم آن ها تایید می شد، دیگر گزینش سپاه هم با اعزام آن ها مشکلی نداشت.

مادران دانش آموزان برای اعزامشان به جبهه التماس می کردند

صحنه هایی در ذهنم نقش بسته که هرگز پاک نخواهد شد. تصویر حضور مادرانی با چشم گریان جهت ثبت نام فرزندان کم سنشان برای اعزام به جبهه. التماس می کردند که فرم بچه هایشان را تایید کنیم. می گفتند: «اگر جنگ تمام شود و بچه های ما در جهاد شرکت نکرده باشند، ما چطور جواب شهدای کربلا را بدهیم؟ چه جوابی داریم برای حضرت زهرا سلام الله علیها؟»

ما موفق شدیم مجتمع آموزشی کرج را در سال 64 مستقل کنیم و در ساختمانی جدید به نام «راهیان کربلا» آن را افتتاح کردیم.

یک واحد سیار هم در لشگر 10 سید الشهدا علیه السلام داشتیم. هرجا که لشگر مستقر می شد، واحد سیار هم جهت پوشش مسائل آموزشی در همان جا استقرار می یافت. در تمام تیپ ها، گردان ها و یگان ها هم چادر آموزشی داشتیم. معلم ها دائم در منطقه حضور داشتند. دانش آموزان جهت آموزش و رفع اشکال مراجعه می کردند و در زمان امتحانات آزمون ها در همین چادرها برگزار می شد.

در مدارس جنگی 4 نوبت امتحان برگزار می کردیم و دروس را مرحله ای ارائه می دادیم تا دانش آموزان از هم دوره ای های خود در شهرها عقب نمانند و در حین جنگیدن بتوانند به نوبت از پس یادگیری کتاب ها بربیایند.

مادران دانش آموزان برای اعزامشان به جبهه التماس می کردند

خاطرم هست دانش آموزان موقع اعزام به عملیات، قبل از هرچیز کتاب هایشان را برمی داشتند تا در لحظاتی که فرصت مطالعه پیدا می کنند، از درس خواندن عقب نمانند.

با 4 نوبت آزمون، کار تصحیح و ارائه کارنامه برای ما سخت می شد، اما برای دانش آموزان رزمنده خیلی خوب بود. امتحانات حتی در حین عملیات ها یا در خاک عراق به صورت جدی برگزار می شد که البته گاهی با اعتراض بچه ها مواجه می شدیم.

برای مثال یادم هست در جزیره مجنون دانش آموزی فریاد می زد و می گفت: «این جا هم دست از سر ما برنمی دارید؟ من می خواهم شهید بشوم. شما زیر این آتش دشمن می خواهید از من امتحان بگیرید!»

تا سال 1367 که قطعنامه 598 امضا شد، فعالیت آموزشی ما ادامه داشت. رزمندگان لشگر 10 سیدالشهدا (ع) تا سال 1370 جهت تثبیت قاطع منطقه در مرزها مستقر بودند. مجتمع رزمندگان هم، همزمان با فعالیت در مجتمع ثابت کرج، در منطقه مرزی دایر بود و همچنان مسئولیت تحصیل و امتحانات دانش آموزان لشگر 10 سیدالشهدا (ع) را برعهده داشت.

بعد از سال 1370 مدیر مجتمع آموزشی رزمندگان راهیان کربلا شدم و تا سال 1386 در خدمت تحصیل و رشد علمی رزمندگان بودم.

مادران دانش آموزان برای اعزامشان به جبهه التماس می کردند

یادم هست در سال 1369 تعدادی از همسران شهدا به ما مراجعه کردند و گفتند علاقه به تحصیل دارند. با هماهنگی هایی که انجام شد، حدود هشتاد نفر از همسران شهدا را به مجتمع آموزشی رزمندگان جهت ادامه تحصیل معرفی کردیم. آن زمان وظیفه داشتیم امید به آینده، اطلاعات علمی و فرهنگی همسران شهدا را برای تربیت بهتر فرزندان شهدا بالا می بردیم. این کار ما مقدمه ای شد برای افتتاح مجتمع آموزشی رزمندگان خواهران برای اولین بار در کل کشور. نام این مجتمع ویژه خواهران را «رهروان حضرت زینب (س)» گذاشتیم و الگویی شدیم برای سایر استان ها.

جزوات علمی – آموزشی رزمندگان توسط تیم آموزشی ما جهت کمک به محصلین مجتمع آموزشی تالیف شد. عکس جانباز لشگر 10 سیدالشهدا (ع)، دانش آموز مقطع راهنمایی «حسین فلاح» به عنوان طرح جلد دائمی برای جزوات انتخاب شد.

بعد از آن وزارت آموزش و پرورش از ما خواست که این جزوات برای تمام مجتمع ها به صورت کشوری استفاده شود و با موافقت تیم مولف ما، این کار انجام شد. خیلی از رزمندگان که از درس ها عقب مانده یا مطالب را فراموش کرده بودند، با استفاده از این جزوات آماده حضور در کنکور سراسری می شدند.

سطح علمی بچه هایمان خیلی خوب بود و اکثر دانش آموزان ما در مقاطع سنی مختلف با موفقیت در کنکور وارد دانشگاه های مطرح کشور شدند.

مادران دانش آموزان برای اعزامشان به جبهه التماس می کردند

بعد از دهه هفتاد همچنان بچه های لشگر 10 سیدالشهدا (ع) در مجتمع رزمندگان کرج به تحصیل خود ادامه دادند.

بعدها فرزندان شهدا هم به محصلین این مجتمع اضافه شدند و در کنار همرزمان پدرانشان به تحصیل ادامه دادند.

همیشه سعی می کردیم فضای مجتمع حال و هوای جبهه ها را داشته باشد. نماز اول وقت به جماعت همیشه برگزار می شد و دانش آموزان با شور و حال در نماز جماعت و سایر برنامه های فرهنگی مثل افطاری شرکت می کردند.

دوستان همیشه از من می پرسیدند شما چه کار می کنید که این رزمندگان با وجود اختلاف سنی زیادی که با هم دارند در یک کلاس می نشینند و حاضر نیستند از این مجتمع دست بکشند؟  پاسخ ما همیشه این بود: فقط تقدیم محبت و حضور در کنار معلم ها و همکلاسی هایی که سال ها با هم همرزم بودند و خاطرات مشترک زیادی از سال های خون و حماسه دارند.

ما حتی برای جانبازانی که توانایی خروج از منزل را نداشتند، ولی علاقمند به تحصیل بودند، معلم اعزام می کردیم.

خاطرم هست دانش آموز جانبازی داشتیم که حتی توانایی نگهداشتن سرش را نداشت. اما همیشه به اصرار می خواست که به درسش ادامه دهد. معلم هایی که به منزل او اعزام می شدند از دیدن درد کشیدن و همت والای این رزمنده جانباز، با چشم گریان از آن خانه خارج می شدند. 

مادران دانش آموزان برای اعزامشان به جبهه التماس می کردند

حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) هم بعد از رحلت حضرت امام (ره) نسبت به مجتمع آموزشی رزمندگان نظر ویژه و مساعدی داشتند و همیشه پشتیبان تحصیل و رشد علمی رزمندگان بودند.

می پرسم: « از بین محصلین مجتمع آیا هنوز هم کسی به دیدن شما می آید؟»

می خندد و می گوید: «خیلی از دکترها، مهندسین و مسئولین عالی رتبه شهر که زمانی محصل من بودند الان هم با من در تماس هستند. در شورای شهر به دیدنم می آیند و تکیه کلام همیشگی من را تکرار کرده وحسابی شوخی می کنند.»

می گویم: « تکیه کلامتان چه بوده که هنوز هم در خاطر این اشخاص باقی مانده ؟»

با صدا می خندد و می گوید: « پدرصلواتی! » 
مادران دانش آموزان برای اعزامشان به جبهه التماس می کردند

موقع خداحافظی، مثل تمام معلم ها از ما می خواهد که قدر لحظات جوانی مان را بدانیم و از تمام دقایق آن در جهت رشد خودمان و اطرافیانمان استفاده کنیم.

گفتگو: معصومه سادات توفیق فر

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها