به بهانه سالروز شهادت قهرمان ایران زمین شهید املاکی:

حسین عاشورایی به دنیا آمد

همه ساله با آغاز سال نو و بهاری دیگر، شهرستان لنگرود در نهم فروردین ماه حال و هوایی دیگر به خود می گیرد و خیل مشتاقان و دوستداران فرهنگ ایثار و شهادت از سراسر استان و چه بسا از برخی شهرهای دیگر کشور خود را به مراسم سالگرد شهادت سردار همیشه قهرمان گیلان پاسدار جاویدالاثر حسین املاکی فرمانده لشکر 16 قدس سپاه گیلان می رسانند.
کد خبر: ۲۳۳۳۲۶
تاریخ انتشار: ۰۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۳ - 27March 2017
حسین عاشورایی به دنیا آمدبه گزارش دفاع پرس از رشت، همه ساله با آغاز سال نو و بهاری دیگر، شهرستان لنگرود در نهم فروردین ماه حال و هوایی دیگر به خود می گیرد و خیل مشتاقان و دوستداران فرهنگ ایثار و شهادت از سراسر استان و چه بسا از برخی شهرهای دیگر کشور خود را به مراسم سالگرد شهادت سردار همیشه قهرمان گیلان پاسدار جاویدالاثر حسین املاکی فرمانده لشکر 16 قدس سپاه گیلان می رسانند تا ره توشه ایی از زندگانی این سردار قهرمان بگیرند و سال شهدایی خود را با عهد و پیمان با آرمانهای این شهید عزیز آغاز نمایند، ما هم در این مجال کوتاه تا رسیدن به سالروز شهادتش تاریخچه زندگانی و خاطرات او را بار دیگر ورق می زنیم تا شاید با یادآوری آن روزها ،خود را با یاد آن سردار قهرمان مأنوس نمائیم باشد که شفاعتش شامل حال ما گردد. به همین مناسبت  از امروز تا  نهم فروردین ماه که سالروز ملکوتی این انسان وارسته  است، هر روز خاطره ایی از کتاب «اینجا چراغی روشن است» به نویسندگی حسن قاسم نژاد  تقدیم خوانندگان خبرگزاری می نماییم.

عاشورای آن سال در خانه مشهدی رحمت املاکی مسافری در راه بود. ششمین فرزند خانواده در ایام محرم سال ۱۳۴۰ هجری شمسی پا به عرصه وجود می گذاشت. قابله محلی گفته بود حال مینا خانم خوب نیست و نباید تنها بماند. مشهدی رحمت خیلی دلهره داشت، زیر درختان پرتقال قدم می زد و گاهی برگ درختان را می کند. فرزند اولشان نوزادی از دست رفته بود ولی خدا محمدعلی، فاطمه، محمدرضا و ایران را به آنها داده بود و حال نوبت به فرزند دیگری رسیده بود. صدای نوزاد نوید سلامت و پایان دلهره بود. خانواده مشهدی رحمت کشاورز بودند، حتی مینا خانم تا آخرین روزهای بارداریش پا به پای مشهدی رحمت در لابه لای بوته های چای و درختان پرتقال بود. مشهدی رحمت به حرمت امام حسین(علیه السلام)، نام فرزندش را حسین گذاشت .

بعد از نماز مغرب و عشا، مشهدی رحمت و محمدعلی به مسجد رفتند و در مراسم شب عاشورا شرکت کردند.مشهدی رحمت تمام شبهای محرم را با هم محلی ها به عزاداری می پرداخت. او از اهالی خرشتم از توابع املش بود اما سالیانی بود که در روستای «کولاک محله ی» لنگرود ساکن شده بود .

حسین آرام آرام سر سفره پدر، بزرگ می شد. فصل ها پشت سر هم می گذشتند و کودکان خانه ی مشهدی رحمت با بازی و سرگرمی های کودکانه روز به روز بزرگ تر می شدند. محمدرضا گاهی همراه پدر به باغ می رفت و با شیرین زبانی از خستگی پدر می کاست. فصل زمستان زمان چین پرتقال بود و بهار که می رسید باغ چای جوانه می زد و آماده ی  ۵ چین می شد. تابستان با تعطیلی مدارس مشهدی رحمت میزبان آقای عباس ادیبی می شد تا به فرزندانش و سایر کودکان روستا قرآن بیاموزد. آقای ادیبی از اواخر خرداد می آمد و به مردم روستا قرآن، احادیث و شعر می آموخت. با سه ساله شدن حسین، حسن و چند سال بعد کلثوم هم به دنیا آمدند .

کم کم فرزندان مشهدی رحمت بزرگ و بزرگتر شدند و یاور پدر و مادرشان در سختی های کار کشاورزی بودند. حسین هم بزرگ شده بود. حسین پس از دوره‌ی راهنمایی در رشته ی بهداشت دبیرستان خدمات لنگرود ثبت نام کرد. هر روز مسافت طولانی را طی می کرد تا به مدرسه برسد. با آغاز دوره دبیرستان، رشد ناگهانی در او پدیدار شد و قدرت بدنی بالایی به دست آورد. او همزمان در کلاس بدنسازی، کشتی و کاراته ثبت نام کرد و چند قهرمانی استان در کشتی را در کارنامه ی خود به ثبت رساند.

در دبیرستان، با آغاز نهضت امام خمینی(رحمه الله) و بیداری مردم، حسین هم به درس کم توجه شده بود و فقط به اندازه ی قبولی درس می خواند. در فصل برداشت مرکبات به کمک پدر می شتافت، صندوق ها را سه تایی جابه جا می کرد، خستگی را نمی فهمید. پس از کار طاقت فرسا تازه شروع به ورزش می کرد. سه تا از فرزندان مشهدی رحمت ازدواج کرده بودند و ایران هم در شرف ازدواج بود. چند وقتی بود که اوضاع مدارس خوب نبود. شاه ایران رفته بود و همه جای کشور و شهر و محله صحبت های سیاسی بود، حکومت نظامی اعلام شده بود. در این میان حسین و دوستانش اعلامیه های امام را پخش می کردند .

حسین برای پیوستن به گروههای خودجوش شب و روز نمی شناخت. در شهرهایی مانند رودسر و تنکابن این گروه ها با افکار مختلف و مختلط تشکیل می شد ولی در لنگرود تفکر یکدست بود. پس از مدتی با ورود امام به کشور، شور و حال عجیبی ایجاد شد. مردم، از جمله مشهدی رحمت گوسفند قربانی می کردند.

با استقرار جمهوری اسلامی و پس از تغییر و تحولات در صدر حکومت، دکتر علی اخوین انصاری استاندار شد و ابوالحسن کریمی فرماندار لاهیجان شد. در این زمان حسین سال چهارم دبیرستان بود و با جدیت ورزش می کرد. حسین از بدو تشکیل سپاه، همکاری خود را با سپاه لنگرود آغاز کرده بود و با همکاری محمد اصغریخواه یک گردان از بچه ها آماده کرده بودند و هر روز صبح ورزش صبگاهی سنگینی انجام می دادند. جاذبه ی زیاد حسین، روز به روز وظیفه ی او را در سپاه لنگرود سنگین تر می کرد. او کم کم مسئول تربیت بدنی سپاه لنگرود شد. نا آرامی های مرزی، به خصوص ماجرای سر پل ذهاب مقدمه ای شد تا حسین رسما لباس سبز پاسداری بر تن کند...ادامه دارد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار