آوینی نماد هنر انقلاب است

راز آنچه آوینی را نماد هنر انقلاب کرده است، بیش از آن که در قاب دوربین و فریم فیلم‌هایش قابل جستجو باشد، در اندیشه آوینی مستتر است.
کد خبر: ۲۳۵۶۳۰
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۲ - 16April 2017
آوینی نماد هنر انقلابی استبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، شهید مرتضی آوینی میان مردم بیشتر به عنوان یک هنرمند، فیلمساز و منتقد ادبی شناخته شده است. این وجه از فعالیت‌های آوینی البته به دلیل شاخص بودن و تراز مبنایی در کار هنر انقلاب، طبیعی است بیشتر برجسته شده باشد؛ اما راز آنچه آوینی را نماد هنر انقلاب کرده است، بیش از آن که در قاب دوربین و فریم فیلم‌هایش قابل جست و جو باشد، در اندیشه آوینی مستتر است.
 
نگاه آوینی در دهه 60 نسبت به پدیده انقلاب اسلامی و مواجهه آن با تمدن غرب و مظاهر آن، او را به شخصیتی بدل ساخته که به زعم بسیاری، حداقل دو دهه از زمان خود فراتر رفته است و در معرفی انقلاب اسلامی و فلسفه وجودی و غایت آن بسیار قابل تأمل سخن می‌گوید. بازخوانی بعضی نوشته‌های آوینی درخصوص مختصات انقلاب اسلامی، به ما نشان می‌دهد که چرا می‌توانیم از او به عنوان اولین روشنفکر انقلابی پس از 57 نام ببریم.

 غایت انقلاب اسلامی از نگاه آوینی

مرتضی آوینی در تحلیل غایت انقلاب، پیش از هرچیز میان هویت انقلاب اسلامی و همه تحرکات سیاسی ماقبل آن تفاوت قائل می‌شود. اساساً از نگاه آوینی انقلاب اسلامی مرحله‌ای ویژه در مسیر تکامل نوع بشر است.
 
او موجد این تفاوت انقلاب، با همه مدل‌های رایج سیاسی را در «مدل حاکمیت ولایت» می‌داند و معتقد است: «اگر علت موجد انقلاب اسلامی ایران هیچ یک از علت‌هایی نبوده است که انسان این دوره را به تحرک سیاسی و شکل‌دهی به انقلاب کشانده است، آیا قابل انتظار است که ثمره پیروزی انقلاب اسلامی یکی از حکومت‌های رایج دنیای مدرن باشد؟ طبیعتاً مرجع ما برای تشکیل حکومت هیچ یک از تجربیات تاریخی بشر، جز حکومت مدینه در صدر تاریخ هجری نیست؛ چراکه ایجاد‌کننده انقلاب اسلامی از حیث نظری، نظریه ولایت فقیه بود که بنیانگذار جمهوری اسلامی آن را در کتاب ولایت فقیه طرح و تفسیر کرده است.»
 
او با اشاره به سیطره تفکر غرب بر مناسبات جهان مادی، دنیا را در آستانه یک توبه تاریخی می‌داند که باید از لجنزار غرب رجعت کند و مجدداً به اصالت خویشتن بازگردد: «انقلاب اسلامی، رستاخیز تاریخی انسان است که بعد قرن‌ها هبوط اتفاق افتاد. انقلاب اسلامی توبه‌ای تاریخی است و غایت آن هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست. انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است آن هم در جهانی که به صورت یک دهکده جهانی آن هم با فرهنگی واحد (همان فرهنگ غرب)، در‌آمده است. فرهنگ غرب یعنی فرهنگ غربت انسان از حقیقت.»

انقلاب اسلامی؛ نه سکولار، نه دموکراتیک

مرتضی آوینی اولین گام برهم زننده نظم نوین جهانی را، محو انحصار اندیشه سکولاریته از مدل‌های رایج حکومتی می‌داند. او تأسیس حکومت ذیل پرچم اسلام را ذاتاً با عرفی‌گرایی معارض می‌داند و پیوند دو عنصر سیاست و معنویت را در انقلاب اسلامی متجلی می‌داند: «پذیرش شریعت اسلام، چه بدانند یا ندانند، ملازم با قبول این حکم است که شریعت اسلامی می‌تواند به تأسیس حکومت بپردازد. شریعت همچنان که دارای حیثیتی عبادی است، حیثیتی سیاسی نیز دارد. و این دو وجه خواه ناخواه ملازم با یکدیگر و انفکاک‌ناپذیرند.»

آوینی «ولایت فقیه» را مدل حکومتی بدیع می‌داند که سکولاریته را زیر پا می‌گذارد و به فطرت بشر نزدیک می‌شود. اساساً شکل حکومتی ولی فقیه از نظر آوینی مدلی است که تصورش موجب تصدیق است: «ولایت فقیه تنها صورتی است که حکومت اسلامی به خود می‌گیرد و این از حقایقی است که تصورش موجب تصدیق است. این ولایت تا قبل از مرحله تأسیس حکومت، خود به خود فعلیت و تحقق دارد و بحث تقلید در احکام شرع، کاملاً فطری است. در تأسیس حکومت هم، خواه ناخواه، موجبیت‌های فعلی و ضرورت‌های عقلی ما را ناگریز می‌کند که ولایت فقیه را در مقام ثبوت از گزند تکثر و تفرقی که به آن دچار است خارج کنیم و به آن صورتی واقعی و قابل حصول بدهیم.»

آوینی با تأثیرپذیری از نظریه ولایت فقیه امام خمینی، در خصوص اصل نقش مردم در حاکمیت نظر ویژه‌ای دارد که با نظر بسیاری از روشنفکران هم‌دوره‌اش متعارض است. بحثی که همین حالا نیز مورد مناقشه روشنفکران و تئوری‌پردازان نظریه ولایت فقیه است. او نقش مردم را مؤید تشکیل حکومت و نه مشروعیت‌بخش به آن می‌داند: «بیعت یا انتخاب مردمی اگرچه شرط لازم و مطلق احراز مقام ولایت نیست، اما شرطی است که ولایت یا حاکمیت را به فعلیت می‌رساند، چنان که تجربه تاریخی خلافت امیرالمؤمنین (ع) به آن اشاره دارد. بیعت مردم با او بعد از مرگ عثمان ولایتی را فعلیت بخشید که پیش از این، در غدیر خم و از جانب خدا و به دست رسول انتصاب یافته بود. یعنی احراز صلاحیت برای ولایت گرچه با بیعت یا انتخاب مردم به اثبات نمی‌رسد اما، این هست که تا اتفاق مردم جمهور نباشد، ولایت صورتی بالفعل نمی‌یابد.»

جمهوری اسلامی به معنای دموکراسی نیست

این برداشت آوینی از نقش مردم در شکل‌دهی به انقلاب، دقیقاً مقابل انگاشت دموکراتیک از ماهیت نقش مردم در حکومت قرار دارد. از این جانب آوینی، میان روشنفکران متهم به گریز از اصول دموکراسی است که البته آوینی از این مسئله استقبال می‌کند. او بین دموکراسی در آرا و نظریات غربی با آن چه در واقعیت تحقق یافته، تفاوت قائل است و دموکراسی محقق شده در جهان مدرن را همچون «علامه طباطبایی» مدلی از حکومت‌داری می‌داند که صرفاً کلاهی بر سر دیکتاتوری و توتالیتریسم گذاشته و غایت آن را با روش‌های تازه‌تر و با همان شدت بلکه بیشتر ادامه می‌دهد.
 
آوینی می‌نویسد: «حقیقت دموکراسی به صورتی که اکنون در غرب، تحقق یافته است، مقابل توتالیتریسم قرار ندارد بلکه صورت پیچیده‌تری از همان است که خود را بر توهمی از خواست همگانی استوار نموده است. انتخاب آزاد توهمی بیش نیست! بین این دو راه که آرای مردم را تحت سیطره یک اتمسفر رسانه‌ای به سمت مؤلفه‌های خاصی جهت دهند و این راه که با زور تهدید و تطمیع مردم را به جهت مطلوب خود برانند، تفاوتی نیست، جز اینکه مسیر اول فریبکارانه‌تر است. دموکراسی غربی گونه‌ای پیچیده از نظام‌های توتالیتر است... اگر دیکتاتورها با این استدلال که مردم خود قدرت تشخیص نیازهای واقعی خویش را ندارند، وجود خود را توجیه کرده‌اند، دموکراسی غربی نیز عرش دیکتاتوری خود را بر بنیان سخیف‌ترین نیازهای بشر امروز بنا کرده است.»

نرم‌افزار حاکم بر تمدن اسلامی

زمانی که آوینی ولایت فقیه را به عنوان رکن محوری تمدن‌سازی اسلامی برجسته می‌کند، در واقع نه فقط مدل سیاسی حکومت‌های رایج را نفی می‌کند، بلکه چندگام جلوتر از این می‌ایستد و به سراغ مبانی فلسفی آنان رفته و آن را به مبارزه می‌طلبد.
 
از نظر آوینی، نرم‌افزار بنیادینی که حکومت اسلامی و مدل ولایت فقیه بر پایه آن بنا نهاده می‌شود، نمی‌تواند «علم» به معنی رایج و غربی باشد: «بدون تردید ولایت علمی، ملازم با نفی ولایت فقهی است. ولایت علمی فقط به آن معنا نیست که متخصصان علوم تجربی بر سرکار باشند، بلکه به این معناست که غایات را نیز دربر بگیرد که چنین حکومتی به هیچ وجه اسلامی نخواهد بود. اگر شمولیت مدیریت علمی تعیین غایات را در‌بربگیرد، حکومت اسلامی و ولایت فقیه به صورت کامل نقض خواهد شد و نتیجه دولتی است تکنولوژیک که در آن مالکان کارخانجات و تکنوکرات‌ها حاکمیت مطلق خواهند داشت.»
 
او در تعریف معرفت، آن را به دو قسم دینی و غیردینی تقسیم می‌کند و معتقد است معرفت غیردینی با ابزار علوم تجربی هرگز نمی‌تواند ما را به حقیقت معرفت برساند: «معرفت دینی، معرفتی متافیزیکی است و کلی و مطلق؛ اما قوانین علمی غیرقابل تعمیم و اطلاق، اثبات‌ناپذیر و در عین حال ابطال‌پذیر، غیربرهانی و غیریقینی هستند. نباید انتظار داشت که علم بتواند ما را به معرفت حقیقت برساند و معرفت دینی در تقرب به حقیقت هرگز نیازمند به علوم تجربی یا انسانی نیست. این حکم البته با این واقعیت که حکومت اسلامی در حل مسائل جدید نیازمند به انسان هایی صاحب مهارت علمی است منافاتی ندارد.»

آوینی این نرم‌افزار را نه فقط به عنوان خوراک مصرفی حکومت اسلامی می‌داند، بلکه آن را ابزاری برای تحول دنیا و پیشنهاد یک تمدن جدید به بشریت مناسب می‌داند. تمدنی که در آن بار دیگر توجه بشر را که پس از موج مدرنیته به زمین دوخته شده، به آسمان متوجه خواهد ساخت: «انقلاب اسلامی ظرفیت ایجاد تحول در دنیا را دارد. یعنی می‌تواند بر مبنای فلسفه سیاسی خودش نرم‌افزار و سخت‌افزار جدید تولید کند که راه را برای یک تمدن و توسعه جدید پیش روی بشریت قرار بدهد... عالم درگیر حوادث عظیمی است که همه چیز را دگرگون می‌سازد. و این تحول خلاف دو قرن گذشته، نه از درون تکنولوژی که از عمق روح مجرد انسان برخاسته است. استمرار این تحول هرگز موکول به آن نیست که تجربه تشکیل نظام حکومتی اسلام در ایران به توفیق کامل بینجامد؛ این امری است که به مرزها محدود نمی‌ماند و اگر رنسانس توجه بشر را از آسمان به زمین برگرداند، این تحول بار دیگر بشر را متوجه آسمان خواهد نمود. چه بخواهیم و چه نخواهیم، لائیسم و اومانیسم محکوم به شکست هستند.»

روش درست تقابل تاریخی با غرب

بسیاری از معاصران آوینی و حتی روشنفکران کنونی، از غرب هیولایی دست نایافتنی ساخته‌اند که نفوذ به آن ناشدنی است و از تأثیرپذیری از مؤلفه‌های هژمون آن گریزی نیست چراکه به زعم آنان حتی اگر حرف ما درست و موجه باشد، اما قدرت رسانه‌ای و توان استیلا در جهان مدرن به گونه‌ای است که توان رویارویی با آن در انقلاب نوپای اسلامی وجود ندارد. اما آوینی این تقابل تاریخی را نقطه عطفی می‌داند که از قضا سبب رد تفکر دینی و کسب تجربه‌ای تاریخی باشد.
 
او معتقد است: «این تقابل که میان فرهنگ انقلاب اسلامی و فرهنگ غرب وجود دارد، در شرایط طبیعی می‌تواند اسباب شکوفایی و کمال تفکر دینی را فراهم آورد و عرصه‌ای باشد برای یک تجربه تاریخی که بعد از 14 قرن، یک‌بار دیگر- بعد از حکومت ده ساله مدینه- تکرار شود. مسلم است که علوم جدید نمی‌توانند ایجاباً به کمال معرفت دینی مددی برسانند اما این تقابل که از آن سخن رفت می‌تواند زمینه‌ای برای فعلیت یافتن و ظهور تام و تمام حقیقت دین فراهم کند. آن سان که شب در برابر ستارگان. این تقابل ما را ورزیده می‌کند و حقیقت دین را، چه در مقام نظر و چه در مقام عمل، به منصه ظهور نزول در عالم تفصیل می‌کشاند و نردبان تعالی فرهنگ اسلام واقع می‌شود.»

اصل نباید بر ممانعت باشد

اما آوینی مدلی که برای این تقابل تاریخی بیان می‌کند، مواجهه سلبی نیست. او هرچند همه حیثیت و مبانی غرب را به چالشی عظیم مقابل انقلاب اسلامی فرامی‌خواند، اما برای این چالش به دنبال ابزار و استدلال و بیان است.
 
او برخورد سلبی نسبت به مظاهر تمدن غرب را صرفاً سبب افزایش آسیب‌پذیری در جامعه می‌داند: «برای مواجهه با این پدیدار اصل را نباید بر ممانعت گذاشت چراکه اصلاً وجود این لوازم و گسترش آن‌ها در سراسر دنیا امری است به مقتضای تاریخ و خارج از اختیار. به عنوان مثال ممانعت از ویدئو خواستاران آن را حریص‌تر و ما را آسیب‌پذیرتر خواهد کرد.»
 
مدل آوینی در این تقابل تاریخی، هجوم و خط‌شکنی است. آثار هنری آوینی نیز به خوبی منعکس‌کننده این تقابل تاریخی هستند. او از روشنفکران می‌خواهد به جای عافیت‌طلبی، پا در گریزگاه پرخطر این تقابل گذاشته و خود را مسلح به ابزار مناسب برای این رویارویی عظیم نمایند: «ما عادت کرده‌ایم برای دور ماندن از خطرات، اصل را بر پرهیز بگذاریم. این واکنش تا آن جا کارساز است که بتوان از منطقه خطر فاصله گرفت. وقتی طوری در محاصره خطر واقع شویم که دیگر امکان فرار وجود نداشته باشد باید جنگید و محاصره را شکست. از همان ابتدا جامعه دیندار در برابر غرب و مظاهر آن همواره چاره را در آن می‌یافته که پیله‌ای امن برای خود دست و پا کند و به درون آن بخزد. در حالی که این مواجهه توفیقی است اجباری که به انکشاف حقیقت دین مدد خواهد رساند و نه فقط مددرسانی، که اصلاً در عالمی که حقایق به اضدادشان شناخته می‌شوند، این تنها راه ظهور و انکشاف حقیقت دین است. نیچه خطاب به فیلسوفان می‌گوید خانه هایتان را بر دامنه کوه‌های آتشفشان بنا کنید و من همه کسانی را که طالب حقیقت‌اند، مخاطب این سخن می‌یابم.»

فرجام سخن

سیدمرتضی آوینی غرب را خوانده است، آن را فهمیده است و بالاتر از همه، آن را زندگی کرده است. در روزگاری پیش از انقلاب، او با سبک زندگی غرب همساز بوده است و به واسطه علاقه‌اش به فلسفه غرب، تسلطی نسبی بر ابعاد جامعه‌شناسی مدرنیسم دارد. لذا آنچه آوینی می‌گوید یا می‌نویسد، فراتر از تکرار سخنان پایه گذاران انقلاب یا حتی سلسله جلسات و سخنرانی‌های احمدفردید است. او نفی غرب را از فردید توشه گرفته و انقلاب را با خمینی شناخته است. اما آنچه می‌نویسد، نهایتاً از یک عمق اعتقادی و شناخت عمیق نسبت به ماهیت انقلاب اسلامی برخاسته است که در نتیجه همین مجاورت او با مظاهر فرهنگ غرب (از رمان‌های غربی تا آثار نمایشی آن و...) بوده است.
 
برای همین شنیدن چارچوب اندیشه اسلامی از نگاه آوینی که تربیت‌کننده نسل دوم و سوم هنرمندان انقلاب است بسیار قابل تأمل است. شایسته آن است هنرمندانی که دم از آوینی و پیشگامی او و ارادت به وی می‌زنند، این چارچوب فکری را یک‌بار مرور کنند و هم به بازشناسی نظرات او در خصوص غرب (که در مبانی توسعه تمدن غرب به تفصیل تشریح نموده) و هم به وجوه اثباتی و اندیشه سیاسی او از تمدن اسلامی بپردازند چراکه این وجه آوینی (آوینی متفکر) حتی چه بسا از «آوینی هنرمند» یا «آوینی منتقد» بسیار مهم‌تر و پرمایه‌تر باشد.

منبع: روزنامه جوان
نظر شما
پربیننده ها