با آسمانی‌های ارتش/ 11

دشمن آرزوی فروختن دینم را به گور خواهد برد

شهید احمدی بیغش در وصیتنامه خود می‌نویسد: با خدای خودم عهد بستم و بارها گفتم خدايا به تو عشق می‌ورزم، بارها به خودم و خدا قول دادم که اگر گلوله‌های دشمن قلبم را سوراخ سوراخ کنند، آرزوی فروختن دين و مملکت و شرفم را به گور خواهند برد.
کد خبر: ۲۳۵۸۶۹
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۸ - 18April 2017

شهید احمدی بیغش:اگر گلوله های دشمن قلبم را سوراخ کند آرزوی فروختن دینم را به گور خواهد بردبه گزارش دفاع پرس از استان مرکزی، شهید داود احمدی بیغش یکی از 1400 شهید جان بر کف استان مرکزی و از نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران است، که در دوران جنگ تحمیلی خالصانه در میدان جهاد و پیکار حضور یافت و به رهبر زمانه خود لبیک گفت.

شهید داود احمدی بیغش در تاریخ یک خرداد 1342 در روستای توره از توابع استان مرکزی دیده به جهان گشود و همراه با آموزش قرآن کریم قبل از رفتن به دبستان دوران ابتدایی و راهنمایی خود را تا سال 1356 در روستای زنگنه گذراند و پس از آن برای کسب مدارج بالاتر تحصیلی و حضور در دوره دبیرستان به اراک عزیمت کرد.

به سبب فقر مالی، برای تأمین مخارج تحصیل روزهای تعطیل را به کارگری و انجام کارهای ساختمانی می پرداخت که در این دوران تحصیل او مصادف با سال های اوج گیری نهضت مردم ایران علیه رژیم پهلوی بود.

با سن کمی که داشت در دوران مبارزات انقلاب اعلامیه های امام خمینی (ره) را پخش می کرد و در مبارزات واعتراضهای خیابانی حضوری فعال داشت.

همزمان با دوره پایان تحصیل وی جنگ تحمیلی نیز آغاز گردید که سرانجام این شهید با اخذ مدرک دیپلم در 15 آبان ماه سال 60 وارد دانشگاه افسری ارتش شد.

در سال 1362 برای گذراندن دوره مخصوص آموزش تکاوری به شیراز اعزام شد ودر همان سال به درجه ستوان دومی مفتخر و از آن تاریخ به منطقه عملیاتی جنوب عزیمت کرد که در بدو ورود نیز به عنوان فرمانده گروهان یکم گردان قدس در لشگر 58ذوالفقارمنصوب شد.

در 18 دی 1363 دوره آموزشی سه ماه جنگ در کوهستان، عملیات آبی ـ خاکی و زندگی در شرایط کویری را طی نمود و به عنوان نفر اول دوره برگزیده و در دوم تیر ماه 1364 به اهواز منتقل و به سبب بروز لیاقت، شجاعت، رشادت و کاردانی در دوره آموزش؛ به عنوان فرمانده گردان ویژه شناسایی لشکر 58 تکاور ذوالفقار منصوب گردید..

15 شهریور 1364 همراه با گردان تحت فرماندهی اش به منطقه چنگوله اعزام شد. او پس از ورود به منطقه نگهبانی خود ضمن حفظ خطوط پدافندی و شناسایی منطقه، بخشی از یگان تحت اختیار خود را که یگانی تقویت شده و مستقل بود به حفاظت شبانه خودروهای نظامی در محور جاده مهران ـ دهلران اختصاص داد.

در انجام مأموریت‌های شناسایی روزانه یا شبانه غالباً فرماندهی گشت ها را برعهده داشت و در حین انجام شناسایی، درگیری های شدیدی میان آن ها و گشتی های بعثی و یا اعضای سازمان منافقین ایجاد می شد.

که بارها در این درگیری ها مجروح می شد و در 16 فروردین 1365 و بیست اردیبهشت همان سال، در مقابل دو حمله شدید نیروهای بعثی عراق به همراه یگان تحت امرش مقاومت نمود، و ضمن نجات منطقه عملیاتی از سقوط، تقویت روحیه نیروهای خودی را موجب شد..

به پاس این رشادت ها در 15 آبان 1365 به درجه ستوان یکمی مفتخر شد. همچنین در دهم بهمن 1365، به عنوان فرمانده گردان ویژه شناسایی لشگر 58 ذوالفقار همراه یگان تحت فرماندهی خود، در عملیات کربلای شش شرکت نمود که در این عملیات مجروح شد اما پس از مداوا مجدداً به جبهه بازگشت.

در دوازدهم آذر 1366 هنگام شناسایی خطوط دشمن، وارد منطقه تحت کنترل ارتش عراق شد و به اتفاق تعدادی از نیروهای گردان شناسایی به محاصره کامل دشمن درآمد.

در حین تلاش برای شکستن حلقه محاصره، از ناحیه پای چپ به شدت مجروح گردید و به تهران اعزام شد، پس از مرخص شدن از بیمارستان و علی رغم این که پزشک چند روز برای او استراحت تجویز کرده بود، اما بلافاصله به منطقه جنوب بازگشت و از طرف فرماندهی وقت نیروی زمینی ارتش به یک سال ارشدیت در دریافت درجه تشویق گردید.

در بهمن ماه سال 66 داود به دوران تجرد خود خاتمه داد و با خبر ازدواجش دوباره به جبهه بازگشت و این بار که در اسفند ماه همان سال بود آخرین دیدار وی با خانواده بود.

او به جبهه سومار رفت وچند روز بعد,پس از شناسایی منطقه دشت سومار، طی چند مرحله به همراه فرمانده قرارگاه و فرمانده لشگر ذوالفقار برای بررسی نهایی جوانب مختلف انجام یک عملیات، در 15 اسفند 1366 عازم منطقه مذکور شدند، اما در حین شناسایی، جمع چند نفری آن ها مورد حمله خمپاره دشمن قرار گرفت و به سبب اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر، داود احمدی به شهادت رسید.

پیکر شهید احمدی بیغش در 16 اسفند 1366 به شهر اراک منتقل و در 17 اسفند 1366 در زادگاهش ,روستای توره به خاک سپرده شد و روح اهوارایی اش را برای همیشه آسمانی کرد.

چند خطی از وصیتنامه شهید:

به نام خداوند و با ستایش بی‌کران از محبوبی که نعمت اسلام را به ما ارزانی داشت و با درود بر رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص) که با ابلاغ رسالت، بشریت را از جهل و گمراهی رها ساخت و با درود بر دوازده اختر تابناک آسمان امامت و ولایت از حضرت علی (ع) تا حضرت مهدی (عج) که با ظهور خویش جهان را مخزن عدالت خواهد ساخت. درود بر حضرت زهرا (س) که الگوی زنان مسلمان گردید و درود بر شهدای راه دین از صدر اسلام تا کربلای حسین (ع) و درود بر گلگون کفنان و لاله های دشت های گرم و کوه های سر به فلک کشیده ایران اسلامی که با قطعه قطعه شدن بدن و ایثار جان، ننگ و ذلت را از دامان ملت اسلام پاک کردند و با بیرون راندن دشمنان شکست خورده اسلام فتح و پیروزی را برای ملت قهرمان و مسلمان خویش به ارمغان آوردند.

به فرموده امام عزیز: همه چیز ما در گرو جنگ است، عزت و شرف ما در گرو همین جنگ است و هرچه در توان داریم باید صرف جبهه کنیم و هم اکنون این وظیفه را اسلام مشخص کرده که در مقابل کفر و استکبار دنیا، باید شجاعت نشان دادونباید گذاشت مناطق جنگی آرام بماند.

بایدعمل کرد و اکتفا به حرف نشود خصوصاً این که من نظامی هستم و نامی این چنین مقدس بر من گذاشته اند.

چون نظامی‌گری نامی مقدس است و حتماً وظیفه دارم شبانه روز بدوم و یک لحظه از حرکت ایستادن خیانت است.

شبانه روز باید در راه حراست و تداوم خون اباعبدالله (ع) و شهدای پیرو او بکوشم. اکنون چشم و دل بگشایید و بشنوید ندای هل من ناصر حسین (ع) و آن چه در حرف می گفتید به آن عمل کنید. یا ایها الذین آمنو لم تقولون مالاتفعلون..

عزیزان نکند در سوگم ناراحت باشید و بگویید بیچاره رفت، چرا که این بهترین صورتی است که می توان دنیای فانی را ترک نمود. همه می روند و هرکس به راهی و این افضل و اکمل راههاست. انشاءالله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه وذالک هوالغفور العظیم.

پدر و مادر عزیزم. سلام دست شما را می بوسم و زحمات شما را فراموش نمی کنم. شما زحمات زیادی برای من کشیدید و من فرزند خوبی برای شما نبوده ام از شما می خواهم که مرا حلال کنید چون شما خیلی حق گردن من دارید ومن نتوانستم جبران زحمات شما را بکنم و اگر جهادم در راه خداوند مورد قبول واقع گردید و لیاقت شهید شدن داشتم خداوند اجر عظیم و پاداشی بزرگ به شما خواهد داد. از شما انتظار دارم نمونه کامل صبر و استقامت باشید. چون این راه را خودم انتخاب کرده ام و با خدای خودم عهد بستم و بارها گفتم خدایا به تو عشق می ورزم و در این راه از قطعه قطعه شدن، مفقود شدن و یا اسارت هراسی ندارم و هم چنین بارها به خودم و خدا قول دادم که اگر گلوله‌های دشمن قلبم را سوراخ سوراخ کند، آرزوی فروختن دین و مملکت و شرفم را به گور خواهند برد. زیرا تنها وسیله ای که من را به معشوق می رساند شهادت در راه خداست.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها