یادداشت/ سرهنگ خلبان بهمن ایمانی؛

پرنده آهنین من!

«باز هم من و توئیم که بر فراز آسمان، آبادی و آزادی میهن پر افتخارمان را با غرور نظاره می‌کنیم. چقدر اوج گرفتن و از زمین دور شدن لذت بخش و دوست داشتنی است...»
کد خبر: ۲۳۶۰۲۵
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۸ - 18April 2017
پرنده آهنین من...گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس- سرهنگ دوم خلبان «بهمن ایمانی» مدیر گروه معارف جنگ پایگاه چهارم هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران به مناسبت روز ارتش جمهوری اسلامی ایران، در قالب یادداشتی با پرنده آهنین خود سخنانی گفته که در اختیار خبرگزاری دفاع مقدس قرار داده است. این یادداشت در ادامه می‌خوانید:
 
29 فروردین ماه 1396، روز گرامیداشت ارتش و یک بار دیگر پرواز بر فراز آسمان میهنم و بیعتی دیگر با کشورم، با رهبرم و با مردم سرزمینم.

پرنده آهنین من!
باز هم من و توئیم که بر فراز آسمان، آبادی و آزادی میهن پر افتخارمان را با غرور نظاره می‌کنیم. چقدر اوج گرفتن و از زمین دور شدن لذت بخش و دوست داشتنی است. تو بگو از اشتیاقی که من از بیان و وصف آن عاجز و ناتوانم.
 
تنها تو صلابت گام‌هایم را وقتی به سویت مشتاقانه می‌آیم، برق نگاهم را وقتی مغرور و عزتمند چشم در چشمت می‌دوزم و لبخند پر امیدم را، وقتی طنین صدایت در گوشم آهنگ خوش همراهی می‌نوازد، دیده‌ای.
 
تنها تو عشق مرا وقتی دست نوازش بر تن خسته‌ات می‌کشم‌، زمانی که دستم بر فرامین، از قلبم فرمان می‌گیرند و آنگاه که فشار پایم بر پدال تعصب و غیرت را تجلی می‌سازد، لمس کرده‌ای.

مرکب آهنین من، اما تو هم از نجواهای عاشقانه من با خدایم در سکوت و خلوت آسمان بی خبری. تو هم نمی‌دانی پایم که از زمین کنده می‌شود، در دلم غوغایی برپا می‌شود. شوق و اشتیاق من نه به خاطر پرواز و اوج است، که البته این‌ها شوق انگیز و زیباست، اما اشتیاق من فراتر از اینهاست. اشتیاق من ریشه در نگاه معصومانه و پر امید فرزندان کوچک سرزمینم دارد. اشتیاق من ریشه در ورد زیرلب و دستان دعای مادران میهنم و قامت ایستاده و پر غرور و عزت پدران آب و خاکم دارد.
 
وقتی پژواک صدای امیدبخش تو در کوه و دشت می‌پیچد، چه قلب‌ها که تپش را امیدوارانه از سر می‌گیرند، چه دل‌ها که یٲس را به دست باد می‌سپرند، چه چشم‌ها که اشک شوق می‌ریزند و چه لب‌ها که در اوج دلتنگی و خستگی، به خنده می‌نشینند.
 
حس زیبای من با حس غریب این مردم درهم آمیخته و تنیده است و چه قرابتی دارد نجوای عاشقانه من با نجوای غریبانه آن‌ها.
 
پرنده آهنین من، صدای رعب انگیزت برایم مقدس است. دوستت دارم. با من بمان و با من اوج بگیر. همراهم باش و دستم را بگیر و با من پرواز کن. می‌دانم که تنهایم نمیگذاری.

اما از تو می‌خواهم مرا رفیق نیمه راه نخوانی، اگر آرزوی ادامه پرواز تا جایی که بال‌های تو ناتوان از همراهی‌ام هستند را در سر دارم، بی وفایم نخوانی اگر روزی اوج گرفتن را بی تو تجربه کردم.

بدان اگر تداوم عزت دین و اقتدار میهنم در گرو جان شیرین من باشد بسیار مشتاقم که چون ققنوس در آتش عشقم بسوزم و خاکستر وجودم را در طبق اخلاص، تقدیم آزادی و شرف سرزمینم سازم.

چو ایران نباشد تن من مباد 
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها