گفت و گو با مادر شهیدان حاتمی کاسوایی-بخش اول؛

توماری که موجب ترک تحصیل شد!/ شنوندگی را بر گویندگی ترجیح می داد

آنقدر عاشق امام روح الله بود که وقتی همکلاسی هایش در کلاس درس مشغول تهیه توماری امضا کرده علیه امام بودند راضی به امضا نشد و به همین دلیل ترک تحصیل کرد.
کد خبر: ۲۳۷۲
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۲ - ۰۹:۵۰ - 12October 2013

توماری که موجب ترک تحصیل شد!/ شنوندگی را بر گویندگی ترجیح می داد

خبرگزاری دفاع مقدس: وارد خیابان 16 متری امیری که می شوی ابتدای خیابان گلستانی مزین به نام شهیدان حاتمی کاسوایی است. خانواده ای که تنها دارو ندار خود از فرزندان ذکور را تقدیم میهن اسلامی کردند. پدر خانواده دارفانی را وداع گفته و هم اکنون "سید لیلا نورمحمدیان"، مادراین لاله های گلگون کفن در انتظار رسیدن خبری از غلامرضا فرزند بزرگش است. همان فرزندی که حضور در جبهه های جنگ را بر حضور در حجله دامادی ترجیح داد.

جای خالی امضا در تومار!

جاویدالاثرغلامرضا تا کلاس دوم ابتدایی در شهرستان کاسوا درس خواند و پس از آن به همراه خانواده به تهران آمد. دوران تحصیلات خود را تا مرحله دیپلم پشت سر گذاشت و بعد از آن به خدمت وظیفه سربازی رفت. در بیشتر تظاهرات های منتهی به دوران انقلاب حضور فعال داشت. آنقدر عاشق امام روح الله بود که وقتی همکلاسی هایش در کلاس درس مشغول تهیه توماری امضا کرده علیه امام بودند راضی به امضا نشد و به همین دلیل ترک تحصیل کرد.

روحیه خاص غلامرضا موجب شد تا با همه دوستان مانند برادر رفتار کند به گونه ای که حتی اگر یکی از دوستان دست به جیب او می برد ناراحت نمی شد و خم به ابرو نمی آورد.

لباس هایی که بوی فرزند می دهد

سید لیلا از غلامرضا چنین می گوید که: او با کسی درد و دل نمی کرد. بیشتر شنونده بود تا گوینده. هیچ گاه رفتاری از او ندیدم که موجب آزرده خاطری من شود. غلامرضا مانند دختر خانه کمک حالم بود از پختن غذا گرفته تا نظافت خانه در همه حال مرا همراهی می کرد.

به گفته مادر، غلامرضا به ورزش کاراته علاقه داشت. همچنین بازیکن ماهری در زمین فوتبال بود.  حالا که او نیست لباس های ورزشی اش برای مادر به یادگار مانده تا تسلای دل مادر شود.

اعلامیه هایی که با پوتین به جزیره کیش رفتند!

غلامرضا همچون دیگر برادران و خواهران دینی اش برای به ثمر نشاندن بذر انقلاب تلاش بسیار کرد. از جمله فعالیت های او می توان به پخش اعلامیه در جزیره کیش اشاره کرد. در دوران شکل گیری انقلاب غلامرضا برای خدمت وظیفه سربازی به این جزیره اعزام شد مادرش می گوید او وقت رفتن اعلامیه های امام روح الله را در داخل پوتین خود جاسازی کرد و به آن جزیره برد تا دیگر سربازان عاشق از کلام امام و رهنمود هایش بهره مند شوند.

نظم و مقررات در امور سرلوحه کارش بود این مورد را به گونه ای رعایت می کرد که پس از اتمام کشیک کاری وقتی یکی از افسران وقت به او دستور داد تا او را به محل مورد نظرش برساند زیر بار نرفت و گفت من وظیفه ام را انجام داده ام و الان ساعت کاری من نیست.

جهاد را بر ازدواج ترجیح داد

پس پیروزی انقلاب عازم جبهه های حق علیه باطل شد. قبل از رفتن سید لیلا برای بند کردن پایش در خانه همسری برای او انتخاب کرد و قرار بر این شد که پس از بازگشت غلامرضا مراسم عقد و عروسی برپا شود. در آن زمان 26 بهار از عمرش می گذشت اما غلامرضا به مادر گفت من جهاد را بر حضور در حجله دامادی ترجیح می دهم.

سید لیلا این بار از آن زمانی می گوید که جاوید الاثر غلامرضا به عملیات مسلم بن عقیل رفت و پس ازآن با اوتماس گرفت. مادر به او گفت: سرنوشت دختر مردم چه می شود و چنین پاسخ داد که اینجا برایم از عروسی بهتر است. اگر برگشتم چشم، اما اگر به فیض شهادت نایل شدم به آن دختر بگویید برود و با شخص دیگری ازدواج کند.

قبری که مخفی ماند

پشت تلفن از مادر حلالیت گرفت و خطاب به مادر گفت: عملیات دیگری در راه است. دلش می خواست مادر او را حلال کند. غلامرضا عازم سومار بود و می دانست که آنجا انتهای راه است و او آسمانی می شود. به مادر می گفت : دلم می خواهد همچون مادرم حضرت زهرا قبرم گمنام بماند و در نهایت به خواسته قلبی اش رسید.

او 6ماه بعد از شهادت برادرش ابراهیم جام شهادت نوشید. بعد از مراسم چهلم ابراهیم دیگر کسی از اهل خانه غلامرضا را در خانه ندید. در تمرین های رزمی حضور می یافت و همواره می گفت: من آرپیچی برادرم را بر روی زمین نمی گذارم.

ماشین من از آن پدر است

به گفته سید لیلا، زبان غلامرضا هیچ گاه به گلایه و شکایت باز نشد. به داشته های خود قانع بود و در دوران زندگی اش هیچ گاه سرتا پا لباس نو بر تن نکرد. غذای ساده را بر سفره رنگین ترجیح می داد و همواره زبانش به شکر باز بود. به رانندگی علاقه داشت از این رو پدر و مادر قبل از حضور غلامرضا در جبهه  های جنگ یک ماشین 40هزارتومانی برای او تهیه کردند. غلامرضا پس از رفتن به جبهه در وصیت نامه خود خطاب به پدرش نوشت که این ماشین را شما برای من خریده اید، پس حق شماست.

دست نوشته های ماندگار

جاویدالاثر غلامرضا در بخشی از وصیت نامه خود اینگونه نوشته است:

پدر و مادرم از خانواده های شهید داده سرمشق بگیرید و هرگز ناراحت نشوید. این راه باید ادامه پیدا کند تا اسلام پیروز شود.

اسلام دین خداست و این وعده پروردگار.

بیوگرافی شهید

نام:غلامرضا

نام خانوادگی:حاتمی کاسوایی

تاریخ تولد:1334

تاریخ شهادت:25/8/61

محل شهادت:سومار

وضعیت شهادت: مفقودالاثر

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار