معرفی کتاب؛

روایت زندگی برادران شهید نوعی‌اقدم در «دو طبیب عاشق»

كتاب «دو طبيب عاشق» نگاهی گذرا به زندگی «شهیدان سلیم و سلمان نوعی‌اقدم» دارد که توسط انتشارات خط هشت به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۲۳۹۰۵۵
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۲ - 13May 2017
نگاهی به زندگی دو برادر شهید با « دو طبیب عاشق»////معرفی کتاب

 به گزارش دفاع پرس از اردبیل، كتاب «دو طبيب عاشق» گوشه‌ای از میراث تسلی‌بخش پزشکان دانشگاه کربلا، «شهیدان سلیم و سلمان نوعی‌اقدم» می‌باشد که به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اردبیل و با کوشش سید سعید اطهرنیاری و محسن نوعی‌اقدم تهیه و توسط انتشارات خط هشت به چاپ رسیده است.

این کتاب در 188 صفحه به انضمام عکس‌ها و اسناد مرتبط با برادران شهید نوعی‌اقدم است و زندگی این شهیدان را از ابتدای زندگی تا حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی علیه ایران تا شهادت در عملیات کربلای 5 روایت می‌کند.

ضمن روایت خاطرات توسط خانواده، دوستان، معلمان و همرزمان شهیدان، قسمتی از کتاب به دلنوشته‌ها و نامه‌های این شهیدان اختصاص دارد.

قسمتی از متن کتاب:

داخل کانال، منتظر فرمان حمله و شنیدن رمز عملیات بودیم و زمان وصال نزدیک بود. بچّه‌ها روحیه بالا و قابل ستایشی داشتند تا با فرمان حمله، سینه خصم دون را بشکافند و دل‌های لبریز خون مادران مفقودالاثر عملیات کربلای 4 را با به دست آوردن مناطق و رسیدن به پیکر پاک شهدا، شاد کنند.

بچّه‌ها از هم حلالیت می‌خواستند و همدیگر را در بغل می‌گرفتند و غرق بوسه می‌کردند. صحنه‌های زیبا و تکرار نشدنی که همچون تابلویی همیشه مقابل چشمانم هست.

با بچّه‌ها روبوسی می‌کردیم و طلب شهادت و شفاعت داشتیم که چشمم به جمال نورانی برادران نوعی‌اقدم روش شد. سلمان با روحیه شادی که داشت اسلحه‌اش را مانند تبر به دوش گذاشته بود و با دیدن من گفت: دیدارمان در شهر بصره؛ و با خنده ادامه داد: در بازار زرگری بصره می‌بینمتان. با سلمان روبوسی کردیم و آرام در گوشش گفتم: شفاعت یادتان نرود. خندید و همدیگر را در آغوش گرفتیم.

سلیم به من نزدیک شد و مرا در آغوش گرفت و گفت: دیدارمان اگر خدا خواست سرِ پل صراط. نمی‌دانم از خوشحالی بود یا غم؛ اشک از چشمانم سرازیر شد. با دست‌های گرم و پر محبّت‌اش اشک از گونه‌هایم پاک کرد؛ بغض گلویم را گرفته بود؛ انگار داشتم خفه می‌شدم؛ دیگر هیچ کلامی بین ما رد و بدل نشد و از هم جدا شدیم.

همرزمان عزیزم؛ آن شب حضور خدا را درک کرده بودند و دلاورانه و با ایمان قوی می‌جنگیدند. سلیم با شهادت فرمانده گروهان و معاونش از پشت بی‌سیم به فرماندهی گفته بود: نگران گروهان جندالله نباشید. رزمندگان با جان و دل دفاع می‌کنند و به قلب دشمن زده‌ایم.

سلیم در ساعت 5 صبح و سلمان در ساعت 10صبح به آرزوی دیرینه‌شان که شهادت بود؛ رسیدند.

انتهای پیام/

 

نظر شما
پربیننده ها