شهیدی که طناب به گردن یکی از مجسمه‌های شاه انداخت

برادر شهید «محمدرضا ترابیان» گفت: برادر مرحومم در آخرین روزهای حکومت پهلوی طناب به گردن یکی از مجسمه‌های شاه انداخت و در ۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۶۳ در درگیری با نیروهای ضدانقلاب به شهادت رسید.
کد خبر: ۲۳۹۴۰۲
تاریخ انتشار: ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۷:۳۹ - 14May 2017
به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، یکی از راه‌های تکریم خانواده‌های شهدا و ایثارگران «شناساندن شهدا» به نسل امروز است و ادامه راه شهدا از راه‌هایی است که نظام مقدس جمهوری اسلامی را بیمه کرده و راه دستیابی به آرمان‌ها و اهداف امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب را تسهیل و تضمین می‌کند.

شناساندن رشادت‌ها، ایثار و فداکاری‌های شهیدان به جامعه و نسل جوان امروزی یکی رسالت است و از آنجا که خانواده‌های شهدا، گنجینه‌های بی‌بدیل نظام اسلامی هستند نباید هیچ‌گاه از آنان غفلت کنیم چراکه خانواده شهدا؛ امانت شهدا بوده که به دست ما سپرده‌اند و وظیفه ماست که حرمت آن‌ها را گرامی داریم.

یکی از شهدای خطه کردستان شهید «ترابیان» است که در این گزارش سعی می‌کنیم رشادت‌ها و فداکاری‌های این شهید گرانقدر را بیشتر به مردم و جوانان کردستانی معرفی کنیم.

شهید «محمدرضا ترابیان» در سال 1339 در شهرستان «بیجار» به دنیا آمد و در مقطع راهنمایی درس می‌خواند که با شور انقلاب همراه شد و برای تحقق آن از هر تلاشی دریغ نکرد و در آخرین روزهای عمر منفور پهلوی در‌حالی که فریاد  دشمن شکن «الله‌اکبر خمینی رهبر» را سر می‌داد، مجسمه ننگین شاه را بر زمین انداخت و بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایست‌های بازرسی به فعالیت پرداخت و پس از چندی مسئولیت گشت شبانه را برعهده گرفت و در شهریور ماه سال 1361 نیز موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته خدمات اداری و بازرگانی شد.


شهید «ترابیان» در سال 1359 به عنوان پاسدار ذخیره همکاری خود را با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان «بیجار» آغاز کرد و در سال 1361 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان «سقز» در آمد و در واحد عملیات آنجا مشغول به کار شد و به دلیل «شجاعت و کاردانی» شایسته‌ای که از خود نشان داد به عنوان یکی از استوانه‌های عملیاتی سپاه سقز معرفی شد به طوری که در همان راستا مورد تشویق مسئولین قرار گرفت و به سوریه اعزام شد.


سردار شهید «ترابیان» در شهریور ماه سال 1362 جانشین فرمانده گردان «جندالله تیپ سقز» شد و در اسفند ماه همان سال فرماندهی گردان مذکور را پذیرفت و در 12 فروردین ماه سال 1363 طی یک درگیری شجاعانه با نیروهای ضدانقلاب از ناحیه گوش راست مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید و از وی دو نسخه وصیت‌نامه به‌جا مانده است.

فرازی از وصیت‌نامه اول شهید ترابیان:

از روزی که وارد سپاه شدم هدفم یاری دین خدا بوده و همیشه از خدا می‌‌‌خواستم که شهادت در راه خودش را نصیب من گرداند؛ از برادران می‌خواهم که نماز و دعا را فراموش نکنند و همیشه در اول وقت نماز را برپا دارند و نماز خود را پاکیزه بخوانند.

نزد برادر شهید «ترابیان» رفتیم تا صحبت‌ها و درد‌ودل‌های خانواده آنان را نیز انعکاس بدهیم.

«غلامرضا تربیان» در گفت‌وگویی در مورد شخصیت این شهید اظهار داشت: شهید «محمدرضا ترابیان» فرزند «محمد ابراهیم» و «صدیقه» در سال 1339 در شهرستان بیجار از استان کردستان به دنیا آمد و از همان کودکی در عین اینکه آرام بود، شجاعت و دلیری خاصی داشت و در هر کاری به نظر بزرگترها احترام می‌گذاشت اما در دوره کودکی پر جنب و جوش بود و با همه می‌جوشید و از کار و تلاش خسته نمی‌شد.

وی گفت: دوره ابتدایی را در مدرسه رضا شاه در شهرستان بیجار گذراند و در هنگام تحصیل دوره ابتدایی وقتی از مدرسه به خانه می‌آمد ابتدا نمازش را می‌خواند و بعد به تکالیف و دیگر کارها می‌پرداخت و دوره راهنمایی را در مدرسه فاضل شهرستان «بیجار» گذراند و در تنظیم وقت خیلی دقیق بود و در کنار درس و تحصیل ساعتی از وقتش را به مطالعه کتب غیردرسی و قرائت قرآن می‌گذراند و در کارها به پدر و مادرم کمک می‌کرد.

برادر شهید «ترابیان» تصریح کرد: برادرم در کنار درس و انجام تکالیف مدرسه کار هم می‌کرد و استعداد خاصی در یادگیری داشت به طوریکه در رشته‌های جوشکاری، برق و سیم‌کشی مهارت خاصی پیدا کرده بود و کار را عیب و عار نمی‌ندانست و به هر رشته و هنری که علاقه پیدا می‌کرد سعی می‌کرد آن را یاد بگیرد.

وی گفت: شهید «ترابیان» به مطالعه کتاب‌های مذهبی و سیاسی علاقه فراوانی داشت و با همکاری برادران یک کتابخانه بزرگ درست کردند و همچنین به صله ارحام و روابط با همه خویشاوندان اهمیت می‌داد و اگر مشکلی پیدا می‌کردند در حد توان خود کمک می‌کرد و برای همه احترام قائل بود و با همه رابطه‌ای دوستانه و محبت‌آمیز داشت.

«غلامرضا تربیان» از دیگر خصوصیات شهید به محبت، خونگرمی، پشتکار در کارها و صبور بودن شهید اشاره کرد و افزود: از آنجا که برادرم انسان دلسوز، مهربان و بسیار خیرخواه بودند و به همه عطوفت و مهربانی روا می‌داشت اهل علم و عبادت هم او را دوست داشتند و به او دلبستگی پیدا می‌کردند.

وی اظهار کرد: با توجه به اینکه برادرم از خانواده‌ای مذهبی بود علاقه زیادی به مسایل معنوی داشتند و در مساجد و دعاها شرکت و حضور فعال پیدا می‌کردند و به افراد مومن و متدین علاقه‌مند بود و از غیبت کردن خودداری می‌کرد و اگر کسی هم مرتکب آن می‌شد با ناراحی آنجا را ترک می‌کرد و با افراد بی‌تفاوت ارتباطی برقرار نمی‌کرد.

برادر شهید «ترابیان» گفت: برادر شهیدم در برابر مشکلات صبور بود و مشکلات خود را بازگو نمی‌کرد و سعی داشت که خودش مشکلاتش را حل کند و در مورد مشکلات دیگران نیز تا حد توان خود سعی می‌کرد مشکل را برطرف کند.

وی گفت: شهید «ترابیان» طرز تفکر خاصی داشت و هر چیز را بعد از تفکر و تحقیق قبول و عقایدش را با آگاهی و بینش انتخاب می‌کرد.

برادر شهید «ترابیان» خاطر نشان کرد: دوره دبیرستان شهید مصادف با اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بود و وی در همان زمان در خدمت انقلاب قرار گرفت و در تمام راهپیمایی‌های انقلاب شرکت می‌کرد و اعلامیه‌های امام راحل(ره) را پخش می‌کرد و در آخرین روزهای حکومت پهلوی طناب به گردن یکی از مجسمه‌های شاه انداخت و با فریادهای " الله‌اکبر خمینی رهبر" و با کمک مردم آن را پایین کشید.

وی گفت: شهید «ترابیان» راهنمای جوانان در امور انقلاب و به‌صورت شبانه‌روزی در خدمت انقلاب بود و علاقه زیادی به امام خمینی(ره) داشت و به ایشان عشق می‌ورزید و با دوستانش اعلامیه چاپ و امکانات صوتی و تصویری را فراهم می‌کردند و چاپ و توزیع شب‌نامه داشتند و همیشه برنامه‌ریزی داشتند که برای راهپیمایی‌ها چه شعاری بدهند و چگونه افراد بی‌تفاوت را جذب انقلاب کنند و احتمال برخورد ساواک را نیز بررسی و در نظر می‌گرفتند.

«غلامرضا تربیان» در مورد فعالیت شهید «ترابیان» در سپاه پاسداران بیان کرد: فعالیت برادرم در سپاه پاسداران از دوران دبیرستان به عنوان پاسدار ذخیره آغاز شد و پس از گرفتن دیپلم وارد سپاه شد، ابتدا به عنوان جانشین فرمانده گردان و پس از مدتی در 4 اسفند ماه سال 62 به عنوان فرمانده گردان جندالله تیپ شهرستان سقز انتخاب شد.

وی اظهار کرد: شهید «ترابیان» به سپاه و پاسدار بودن علاقه زیادی داشت چراکه آن را پاسداری از ارزش‌های اسلام می‌دانست و به لباس پاسداری افتخار می‌کرد و در مورد جنگ می‌گفت «این جنگ به ما تحمیل شده و تا خدا قدرت و توانایی به ما داده، اگر مسلمان و پیرو خط امام باشیم باید بجنگیم».

وی در ادامه گفت: در آن زمان شهید مطالعاتش در مورد بررسی گروهک‌ها و مسائل روز و مطالعه جزوه‌های سپاه و کتاب‌های استاد مطهری و بهشتی بیشتر بود.

وی از خاطرات شهید در مقابله با گروهک‌های ضدانقلاب گفت: برادرم وقتی متوجه شد که ضد انقلاب در کردستان دست به توطئه خواهد زد خود را برای مبارزه با آنها آماده کرد و در جواب خواهرم که از وی پرسیده بود: " چرا به جبهه جنوب نمی‌روی؟ شهید جواب داد: امام فرموده است که منافقین از کفار بدتر هستند و من جنگ با منافقین را ترجیح می‌دهم.

برادر شهید «ترابیان» اضافه کرد: در آن زمان شهید ابتدا در شهرستان بیجار فعالیت کرد و وقتی که در بیجار امنیت برقرار شد به سقز رفت و در قلب درگیری با گروهک‌ها مبارزه کرد و چون او مشتاق شهادت بود از خطر هیچ‌گونه واهمه‌ای نداشت و مسئولیت‌های مختلفی را به عهده گرفت و همواره سربلند و موفق از عملیات‌ها بیرون می‌آمد؛ وی نفوذ کلامی در بین نیروها داشت و در هر عملیاتی که حضور داشتند موجب تقویت نیروهای سپاه می‌شد.

وی خاطره‌ای از برادر شهیدش از زبان همرزمانش نقل کرد گفت: «شهید محمدرضا ترابیان» یک بار در یکی از مناطق جنگی کردستان برای صرف چای در یک قهوه خانه بین راهی توقف می‌کند و یک نفر از گروهک‌ها چند تا عکس به او نشان می‌دهد و از وی می‌پرسد اینها را می‌شناسید که در آن لحظه عکس خودش و عکس شهید سیدمنصور بیاتیان و شهید جمال صالحی را در دستان آن فرد می‌بیند در حالیکه با خودش آیت‌الکرسی را زمزمه می‌کند در جواب به آنها گفت: خیر این عکس‌ها را نمی‌شناسم و به کمک خداوند آن فرد موفق به شناختن برادرم نشده بود.

غلامرضا افزود: شهید در مدت حضور خود در سپاه پاسداران و جبهه هرگز کسی او را ندیده که لباس سپاه بپوشد بلکه همیشه لباسش همرنگ بسیجیان بود و در هنگام عروجش و زمانی که می‌خواست به دیدار حق برود و به شهادت برسد لباس فرم سپاهی را پوشیده بود.
 
وی اظهار کرد: هیچ‌گاه مسئولیتش او را در موضع قدرت قرار نداد و همیشه تواضع و فروتنی خاصی از خود نشان می‌داد و یکی از مخلص‌ترین و متواضع‌ترین افراد سپاه بود.

برادر شهید «ترابیان» از پیش‌قدم بودن شهید گفت: در تمام کارها برادرم پیش‌قدم بود و یکی از کارهایی که به رزمندگان پیشنهاد می‌کرد و خودش هم در انجام آن پیشقدم بود این بود که افراد را سازماندهی می‌کرد تا به خانواده شهدا سر بزنند و به سرکشی از خانواده شهدا اهمیت می‌دادند.

وی گفت: شهید همواره به فکر نابودی گروهک‌های ضد انقلاب بود و در این مورد پیشنهاد می‌کرد سپاه پاسداران با ارتش بیشتر همکاری کند و از آنها اسلحه سنگین بگیرد تا راحت تر گروهک‌ها سرکوب شوند.

برادر شهید «ترابیان» تصریح کرد: برادرم شهید «محمدرضا ترابیان» آرزوی نابودی همه گروهک‌های ضد انقلاب و تحکیم و حفظ انقلاب را داشت و بزرگ‌ترین آرزویش شهادت بود.

وی به اعتقادات برادر شهیدش در مورد حجاب و عفاف و توصیه‌های وی اشاره کرد و گفت: شهید «ترابیان» در مورد حجاب بسیار توصیه می‌کرد و همواره این شعر را می‌خواند:

ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است                    ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است

غلامرضا افزود: شهید «ترابیان» همچنین به خواهرم توصیه می‌کرد «در همه حال حجاب خود را حفظ کنید تا دستاوردهای این انقلاب به جهانیان ثابت شود».

وی با اشاره به دیگر توصیه‌های شهید در مورد اهمیت نماز اظهار کرد: از دیگر توصیه‌های برادرم اهمیت نماز و به موقع خواندن آن و حفظ راه شهدا و امام(ره) بود و در آن زمان برادران سپاهی مورد انواع تهمت‌ها قرار می‌گرفتند و آنها را مرتجع و عقب مانده می‌خواندند اما وی به آنها توصیه می‌کرد که به این حرف‌ها اهمیت ندهید و نماز و دعا را فراموش نکنید.

برادر شهید گفت: برادرم دو وصیت نامه داشتند که یکی از این وصیت‌نامه‌ها خانوادگی بوده و در آن نوشته و قید کرده است: "من هیچ دارایی ندارم و هر چیزی داشته‌ام مربوط به سپاه پاسداران است و یک ریال پس‌انداز ندارم" و وصیت نامه دوم "شهید ترابیان " مربوط به چند روز قبل از شهادتش بوده و در آن نوشته شده که دوست داشتم این وصیت‌نامه را بنویسم.

شهید «ترابیان» در وصیت نامه‌اش نوشته است: برادران امام را تنها نگذارید، هرگز امام را در دعاهایتان فراموش نکنید؛ از امت شهادت طلب ایران می‌خواهم که جبهه‌ها را همچنان پر نگه دارید و افرادی که با جمهوری اسلامی سر ناسازگاری دارند و خون هزاران شهید و معلول را پایمال کرده‌اند نباید در تشییع جنازه‌ام حضور داشته باشند، هدفم از سپاهی شدن و نبرد با منافقان «خدمت در راه خدا و شهادت» بوده است.

متن وصیت نامه شهید «محمدرضا ترابیان» که خانوادگی بوده و در ساعت 10 شب در تاریخ 7 فروردین ماه سال 61 نوشته اینگونه بیان شده است:

بسمه‌تعالی

با ظلمت و سیاهی تاریخ مسلسل خون گرفته سرخ و سفید برخاست و شراره‌های جان در رگ تاریخ غنچه گل لاله رویانده در کمرکش تباهی و فسادپرستی از آستین آل نبی و حلقوم شب سیاه را با پنجه ایمان فشرد با نثار جان جوش و خروش خلق را در متن هستی فزونی بخشید و در اوج تاریکی شب غاسق افق سرخ راهیان ره گشت.

باری برادرم و مادرم و پدرم! من در تاریخ 7 فروردین ماه سال 61 که این وصیت نامه برای ابنکه شرع خدا و پیامبر خدا را انجام داده باشم این چند سطر را برای شما می‌نویسم و از برادران می‌خواهم که نماز و دعا را فراموش نکنند و همیشه در اول وقت نماز را برپا دارند و نماز خود را پاکیزه بخوانند.

مادر جان! مرا حلال کن زیرا تمام زحمت‌های من در دوران زندگی بر دوش شما بوده است و این حقیر نمی‌داند چگونه از شما حلیت بخواهد، پدر جان خداوند به شما توفیق دهد تا بتوانید دیگر برادران مرا چون من تربیت کنید.

برادرم ابول جان خود می‌دانید که من چقدر تو را دوست می‌دارم از زحماتی که در طول زندگی برای من کشیده‌اید سپاسگذاری می‌کنم.

در پایان چند کلمه برای دوستان و آشنایان می‌نویسم برادران ما! شما راه حق و اسلام واقعی را درست شناخته‌اید و همانطور که تا من زنده بودم امام را تنها نگذاشته‌اید و گوش به فرمان او بوده‌اید، باشید و گوش به حرف افرادی که شما را به عناوین مختلف محکوم می‌کردند ندهید؛ همانطوری که خود می‌دانید امام عزیز در فرمان 8 ماده اخیر فرمان دادند و دیدید که شما هم آن چیز را می‌خواهید که امام عزیزمان می‌خواهد.

در پایان از تمام برادران سپاه که در این مدت 4 سال با هم بوده و شب و روزها را با هم سپری کرده معذرت می‌خواهم که نتوانستم برادر خوبی برای یکایک آنها باشم در انتهای این نامه از تمام برادران همشهری که مرا می‌شناسند طلب بخشش کرده و توفیق آنها را از خداوند رحمان و جبار خواستارم.

برادر یادتان باشد که هرگز امام را در دعاهایتان فراموش نکنید و تمام دوستانی که مرا می‌شناسند دو رکعت نماز برایم بخوانند بیشتر از این مزاحم وقت شریف شما نمی‌شوم خداوند یار و نگهدار امام عزیز و کبیر و شما برادران باشد.

الاحقر محمدرضا ترابیان

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

منبع: شهید خبر


نظر شما
پربیننده ها