گفت‌وگوی خبرنگار دفاع پرس با همسر شهید «محمد کیهانی»: (قسمت دوم)

سوریه نقطه پرواز و اوج گرفتن مؤمن است/ پیامکی که موجب شور و شعف همسرم شد

همسر شهید مدافع حرم «محمد کیهانی» گفت: در روز عید قربان به همسرم پیامکی دادم که خیلی خوشحال شد، این متن پیامک بود «اسماعیلم رابه قربانگاه فرستادم»
کد خبر: ۲۴۳۳۹۸
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۵:۰۰ - 20June 2017
به گزارش دفاع پرس از استان خوزستان، شهدای مدافع حرم عاشق و بی‌پروا به سوی قله انسانیت پرواز می‌کنند و ارزش‌ها را با خونشان تجلی و یادآوری می‌کنند، هدفشان حفظ دین و اسلام است و نجات مسلمانان و انسانیت سرلوحه کارشان است، عدالت، ولایت، حقیقت، حفظ حجاب و تبعیت بی چون چرای ولایت فقیه را یادآوری می‌کنند و چه زیبا و عاشقانه عروج به سوی معبود را به تمام زندگی دنیایی ترجیح می‌دهند و چگونه غبط و آه از نهاد انسان برمی‌آید که خدایا ما در کجای این دنیا سیر می‌کنیم و این انسان‌ها چگونه پرده و حجاب ظاهری برای‌شان برداشته شده است؟ اینجاست که به یاد این آیه «فتبارک الله احسن خالقین» می‌افتی و یادت می‌آید که خلقت زمین برای زندگی ائمه (ع) صلحا و شهدا است و الا انسان مادی که فقط به فکر خود است مورد خطاب این آیه و هدف خلقت نبوده است.
 
معیارهای تشکیل زندگی، تربیت دینی فرزندان و نحوه رفتار با آن‌ها، مسئولیت در شهرداری، پیوستن به جبهه مقاومت و  اعزام به سوریه و نیز ماجرای آخرین سفر با خانواده‌اش را در بخش اول گفت‌وگو با همسر شهید مدافع حرم «محمد کیهانی» خواندید، حال به بخش دوم این گفت‌وگو می‌پردازیم:
 
پیامکی موجب شور شعف محمد شد

گوسفندی برای عید قربان دوست داشتم قربانی کنم، فراهم نشد، به محمد پیامک دادم «ولی اسماعیلم را به قربانگاه فرستادم»، همسرم از نوشتن این مطلب خیلی خوشش آمد و مرتب پیام می‌داد و با هیجان و پشت سر هم پیام می‌داد و به شدت ابراز خوشحالی می‌کرد. محمد در جوابم نوشت:

«با این پیامت، پاهایم را استوارتر کردی. احسنت بر تو همسر مجاهدم ان‌شاءالله قربانیت مورد قبول خدا واقع شود.» «اللهم تقبل هذا قلیل»

دفاع پرس: در مورد پیامک‌ها و پیام‌هایی که همسرتان برای آماده شدن برای شهادتش می‌فرستاد برای ما بگویید:

توصیه‌های همسرم  به من برای «اقامه نماز شب بیشتر از سایر زمینه ها بود و برایم می گفت: نماز شب خیلی برکات دارد، مخصوصا نیم ساعت مانده به اذان صبح مانده  نمازشب را اقامه کنید».مرتب مباحث ارزشی رابرای من و فرزندان یادآوری می کردو من فرزندانم چون می دانستیم هیچ مسئله ای باعث خوشحالی و رضایت وی تا این حد از ما نمی شود همه نکات را با جزییات رعایت می کردیم وخودمان هم به آرامش می رسیدیم.

 
«همسر صبور و مهربانم که تواین سالها من راتحمل کردی از راه دور دستهای پرمهر و مهربانت را می بوسم .مرتب من را توصیه به صبر وبردباری می کرد و ابراز محبت می کرد و می گفت:صبور باشید عمری است با من زندگی می کنید بارها این کلمات تکرار شده وکاملا آشنایی دارید صبرت رابالا ببر وخودت رابرای روزهای سخت آماده کن.»
 
پیامکی که موجب شور و شعف همسرم شد اسماعیلم رابه قربانگاه فرستادم/ سوریه نقطه پروازواوج گرفتن  مومن است 

 اینجا نقطه رهایی به سوی خدا است، جایی برای کارها و فکرهای باطل نیست

«می‌دانم اذیت می‌شوی، ولی اجرش را می‌بری، اجر شما بیشتر از من است، شرمنده‌ات خیلی اذیت شدی، ان‌شاءالله ثواب مجاهدت نصیبت می‌شود، چون شما بیشتر از من از خود و از من گذشتگی و زجر کشیدی حلالم کن.»

در برابر حرف‌ها و مشکلات همیشه توکل به خدا و صبر را به من توصیه می‌کرد و می‌گفت: «اگر کسی حرفی می زند به دلیل اندیشه و عقیده باطل خودش است:حضور در جبهه مقاومت و سوریه مقدس است و هرکه صحبت و حرف دیگری مطرح می کند،اندیشه باطل خود آنهاست.»

 
دفاع پرس: به عنوان یک همسر شهید بگویید که شهدا چگونه انسان‌هایی بودند و افق فکری‌شان چگونه بود:

همیشه می‌گویم، مهربانی و محبت، اخلاق خوب و حسنه و گذشت و فداکاری است که شهدا را ازدیگران ممتاز می‌کند و الا هیچ فرق دیگری با سایر افراد ندارند، آن‌ها هم به خانوادهای‌شان تعلق خاطر دارند، اگر نگویم که از لحاظ عاطفی و محبت گوی سبقت از سایرین را ربوده‌اند چرا که دیدگاهشان وسیع‌تر از دیگران است، که فقط به خود و خانواده و یا محله و.... می‌اندیشند، این شهدا به دفاع از مظلوم به اعتلای دین خدا و اسلام و حفظ دین و ناموس و غیرت‌شان فراسوی کشورشان می‌اندیشند، مرزهای کشورهای اسلامی را حفاظت می‌کنند آیا به غیر از این است؟

همسرم ما را با خانواده شهدای حرم پیوند داد و راضی کرد که شرایط زندگی‌ام بهتر از آن‌ها است، برای رفتن و پیوستن به جبهه مقاومت با آشنایی خانوادهای مدافع حرم راضی شدم. همسرم آرام آرام ما را آماده شهادتش می‌کرد، هر وقت من فکر شهادت محمد را می‌کردم خیلی ناراحت می‌شدم، باحرف و منطق مرا آرام می‌کرد. زندگی‌نامه شهدا را برای ما می‌خواند. این انس و دیدن خانواده‌ی شهدا باعث شد، بیشتر بیاندیشم و به رفتنش با همه سختی‌ها و مشکلاتی که می‌دانستم راضی شوم.

محمد سعی کرد ما را مرحله به مرحله با شهدا نزدیک و مأنوس کند و با انواع به شهادت رسیدن‌ها آشنا کند، مثلا شهیدی که جنازه نداشت، یا فرزند خردسال داشت و شرایط سخت دیگر خانواده شهدا آشنا دوستان شهیدش برای ما ایجاد آمادگی می‌کرد که هر گونه که شهید شد ما آماده باشیم. همیشه همین طور بود، قدرت پیش بینی خوبی داشت و برای هر کاری مرحله به مرحله پیش می رفت و به ایجاد آمادگی لازم می‌پرداخت.

دفاع پرس: چرا نمی‌خواست دیگران بفمهند که وی روحانی است؟

همسرم می‌ترسید و نگران بود، به عنوان فردی مذهبی خطایی از وی سر بزند و به پای دین گذاشته شود. خیلی مسائل جزئی را رعایت می‌کرد تا به مقام شهادت دست یافت. به همین دلیل لباس روحانیت را نمی‌پوشید و همواره می‌گفت «من به این مقام نرسیده‌ام که بتوانم لباس بپوشم» و همیشه بیان می‌کرد که «زیر بار این مسئولیت کمرم خم می‌شود».

دفاع پرس: شما چه خواسته‌ای داشتید و شهید اجابت نکرد؟ با ذکر علتش بیان کنید:

من خودم به عنوان همسر محمد به وی می‌گفتم که شما طلبه هستید می‌توانید به عنوان پیش نماز و روحانی برای تدریس در حوزه و امام جماعت مسجد به اقامه نماز بپردازید. محمد این کار را انجام نداد. نمی‌خواست از طریق فعالیت دینی پولی بگیرد، اگر کاری در این عرصه انجام می‌داد برای رضای الهی بود.

دفاع پرس: چه آرزویی داشتید که بعد از شهادتش محقق شد؟

آرزو داشتم همسرم به عنوان پیش نماز بایستد و خانواده پشت سرش به اقامه نماز بپردازیم، ولی همسرم می‌گفت: هنوز به این مقام نرسیده‌ام.
 
ولی بعد ازشهادتش پسرش انجام این مهم را عهده گرفت و این آرزویم محقق شد، «کمیل» پسر بزرگم  می‌ایستد و بقیه اعضای خانواده پشت سرش به اقامه نمازجماعت می‌پردازیم. زمانی که پشت سر کمیل نماز می‌خوانم انگار پشت سر همسرم ایستاده‌ام. وقتی به وی اقتدا می‌کنم و نماز می‌خوانم، احساس آرامش می‌کنم.

پیامکی که موجب شور و شعف همسرم شد اسماعیلم رابه قربانگاه فرستادم/ سوریه نقطه پروازواوج گرفتن  مومن است

به بچه ها گفتم بلند شوید خانه را مرتب کنیم خیلی به هم ریخته است مردم بیایند آبروریزی است شب خوابیدند صبح بلند شدم و خانه راجاروبرقی کشیدم و مرتب کردم ولی استرس نداشتم .انگار به دلم الهام شده بود خبری است.

دفاع پرس: برخی افراد ناآگاه مسائلی را بیان می‌کنند که شما را ناراحت می کنند، برای ما بگویید:

 
عده‌ای ناآگاه حرف‌هایی می‌زنند که از فکر و اندیشه باطل‌ آن‌ها نشأت گرفته است، عده‌ای می‌گویند از بی‌علاقگی به خانواده و مشکلات رفتند. این افراد ذهنیت‌های مشکل داری دارند و فکر و اندیشه آن‌ها باطل است، نمی‌توانند مطلب و ادعایشان را ثابت کنند. چرا که شهدا را نمی‌شناسند. نمی‌دانند و نمی‌فهمند که وظیفه انسانی و حفظ کرامت‌های بالای انسانی هدف شهدا بوده است. حق و منطق همیشه روشن است و برای حقیقت طلبان و حق جویان همیشه مسیر شهادت و ایثار گشوده است.

هرکس شک کند باید به اعتقادات خودش شک کند

عده‌ای به من ایراد می‌گرفتند که چرا همسرت دائم سوریه است، مدافعان حرم معمولاً یک ماهه و 45 روزه می‌روند و برمی‌گردند، ولی همسر شما مرتب سوریه است.  محمد بیشتر می‌ماند و عده‌ای می‌گفتند «حاجی آن‌جا چه کار می‌کند؟» یک بار به محمد گفتم «حاجی، اطرافیان یک حرف‌هایی می‌زنند که ته دلم خالی می‌شود»، محمد به من گفت: «سوریه  نقطه پرواز و اوج گرفتن مؤمن است، هر کس شک کند باید به  فکر و اعتقاداتش شک کند». من قبول کردم و محمد ماند و 8 روز بعد شهید شد.

دفاع پرس: بعد از شهادت همسرتان چگونه بر شما گذشت؟

عنایت حضرت زینب (س) برتمام زندگی‌ام سایه افکنده است

همیشه به کوچکترین مسئله‌ای حالم دگرگون می‌شد و نمی‌توانستم تحمل کنم، ولی وقتی که خبر شهادت محمد را شنیدم، با کمک حضرت حق و با عنایت حضرت زینب (س) آن‌گونه که شهید خواسته بود بر من گذشت، آن قدر طولی نکشید که توانستم برای فرزند بزرگم اقدام به تشکیل خانواده کنم و مسیر زندگی را آن چنان که همسرم می‌خواست با عنایت خدا ادامه بدهم، حالا می‌فهم که چرا وقتی از حرم امام رضا (ع) می‌آمد، آن‌گونه گریه کرده بود که همه محاسنش خیس بود و یقین کردم شهادتش را از آقا گرفته و به محمد گفتم : «کار خودت را کردی یعنی برات شهادتت را گرفتی» همسرم می‌گفت: «جبران می‌کنم». در حقیقت این آرامش نیز اثر دعا و عنایت ائمه (ع) است. همسرم خانواده خود را به ائمه (ع) سپرد و رفت.

برای همین موضوع بود که با آسودگی و آرامش رفت، آن قدر که در خداحافظی آخر، محمد می دانست آخرین دیدار دنیایی ما است و دوباره برگشت و خداحافظی کرد و رفت و من آرام‌تر از همیشه بودم، خدا را شکر می‌کنم که مانع عروج همسرم و سد راه شهادتش نشدم و امیدوارم بتوانم به رسالت زینبی خود به خوبی عمل کنم.

همسرم، هشتمین روز از آبان 1395 در منطقه 3000 حلب توسط تک تیرانداز تکفیری‌ها به شهادت رسید و دعوت حق را لبیک گفت.
 
انتهای پیام /191
نظر شما
پربیننده ها