یک نکته از هزاران (4)؛

با دیده‌ای اشک‌بار پیکرهایشان را جابجا کردیم

پیکر دو تا از شهدای ما آنجا روی زمین افتاده بودند. گروهبان عراقی به ما گفت: «آن‌ها را بیندازیم داخل ماشین آیفا.» سر و صورتشان گلوله خورده بود. چون گروهبان عراقی خودش به جنازه‌ها نزدیک نشد و در فاصله‌ی 200 متری ایستاد. ما اشک ریزان و گریه‌کنان آن دو شهید بزرگوار را داخل ماشین گذاشتیم...
کد خبر: ۲۴۴۰۳۶
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰ - 20June 2017
گل‌های پژمردهبه گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، کتاب «یک نکته از هزاران» مشتمل بر خاطرات جمعی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است.

خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «محمد فتحی» از پیشکسوتان و فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه است.

... در عملیات مرصاد همراه چند نفر دیگر اسیر شدم. حدود یک هفته‌ ما را در سوله‌ای در پادگان نگه‌داشتند. یک روز یک گروهبان عراقی آمد و چند نفر از جمله من و آقای عبدالحسین میری که از بچه‌های آموزش و پرورش بود و آقای اشرف، فرمانده‌ی گردان تیپ قائم(عج) گیلانغرب‌ را با خود به پشت دستشویی‌های پادگان برد.

پیکر دو تا از شهدای ما آن‌جا روی زمین افتاده بودند. به ما گفت: «آن‌ها را بیندازیم داخل ماشین آیفا.» سر و صورتشان گلوله خورده بود. معلوم بود که آن‌ها را در ابتدا اسیر کرده‌اند؛ حالا یا از بچه‌های اطلاعات بودند یا جای دیگری نمی‌دانم. با دیدن آن‌ها به یاد شهید حسین نانکلی افتادم که داخل پادگان ابوذر به این شیوه به شهادت رسیده بود.

معلوم بود جنازه‌ها مدّت زیادی آن‌جا مانده بودند. چون گروهبان عراقی خودش به جنازه‌ها نزدیک نشد و در فاصله‌ی 200 متری ایستاد. ما اشک ریزان و گریه‌کنان آن دو شهید بزرگوار را داخل ماشین گذاشتیم. وقتی برگشتیم گروهبان عراقی با دیدن چهره‌ی گریان ما، با ناسزا گفتن و شلاق زدن ما را از آن‌جا دور کرد. عراقی‌ها پیکر شهدا را بردند ولی معلوم نبود به کجا؟ ما هم به سوله برگشتیم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار