به مناسبت سالروز عملیات «روح الله»؛

عملیاتی که روحیه مقاومت را به رزمندگان بازگرداند/ ماجرای تغییر چهره‌ فرمانده‌ای که روحانیان را هم به شک انداخت

شهید بروجردی حضور ناصر کاظمی را در نوسود اینگونه روایت کرده است: «در ابتدا ریش خود را به صورت پروفسوری تراشید، تا ضدانقلابیون شک نکنند. وی در آنجا به گونه‌ای رفتار کرد که حتی برخی از روحانیان هم گمان می‌کردند که او از افراد دموکرات است.»
کد خبر: ۲۴۵۸۵۲
تاریخ انتشار: ۱۱ تير ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۷ - 02July 2017

عملیاتی که روحیه مقاومت را به رزمندگان بازگرداند/ تغییر چهره‌ فرمانده‌ای که روحانیان را هم به شک انداختبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، فرماندهان سپاه اسلام از جمله ناصر کاظمی، محمدابراهیم همت، احمد متوسلیان، مصطفی چمران و محمد بروجردی در کنار رزمندگان بومی منطقه نوسود، هر یک به سهم خود نقش ارزشمندی در اعتلای آن خطه مظلوم و مقاوم داشته‌اند؛ اما بدون تردید، شهید ناصر کاظمی در مواجهه با ضدانقلابیون و نیز بعثی‌های متجاوز مستقر در نوسود، یکی از افراد برجسته‌ و از موثرترین نیروها در این منطقه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا پایان سال اول جنگ بوده است.

شهید محمد بروجردی، درباره حضور ناصر کاظمی در کردستان و نقش وی در نوسود چنین گفته است: «اولین بار که به غرب آمد، قرار شد فرمانده پاوه شود. برای خود او هم یک مقدار مشکل بود که این مسئولیت را قبول کند. می‌گفت: من کاری نکرده‌ام و معلوم نیست در آن جا موفق شوم.»

در ابتدا ریش خود را به صورت پروفسوری تراشید تا ضدانقلابیون شک نکنند. از تشخیص هویت وی وحشت داشتیم زیرا اگر راز او کشف می‌شد، شاید او را شهید می‌کردند. در آنجا به گونه‌ای رفتار کرد که حتی برخی از روحانیان هم گمان می‌کردند که او از افراد دموکرات است.

رضا محمدی‌نیا، از پاسداران سپاه جوانرود، هم از این واقعه می‌گوید: «در پاوه بودیم که خبر دادند ناصر کاظمی به سمت نودشه و نوسود حرکت کرده است. در سال 58، مفهوم حرکت به سمت نودشه و نوسود، مانند این بود که مثلا حضرت ابراهیم را بیندازند در کوهی از آتش؛ طوری که هر کسی از دور نگاه کند، یقین پیدا می‌کند در سوختن و خاکستر شدن او. آن زمان، منطقه در دست ضدانقلاب بود و آن‌ها وقتی یکی از افراد ما را می‌گرفتند، تکه تکه می‌کردند. ضدانقلاب که بعدها تسلیم شد، اعتراف کرد که نمی‌دانیم چطور شد که رفتیم و خودمان حفاظت مسجد را به عهده گرفتیم. در اطراف و پشت بام مسجد نیرو گذاشتند؛ برای این که فرمانده تهدید نشود. او با جسارت تمام سخنرانی، و اهداف جمهوری اسلامی را بیان کرد.»

شهید علی صیاد شیرازی از مجروحیت ناصر کاظمی در ارتفاع نان‌ویژه جبهه نوسود، چنین سخن گفته است: «رفتیم روی ارتفاعی به نام نان‌ویژه. منطقه عملیاتی را خوب می‌دیدم. عملیات شروع شد. به برادر کاظمی اصرار کردم: شما خودت جلو نرو، به عنوان یکی از فرماندهان عملیات این جا حضور داشته باش و از این جا هدایت کن. گفت: نه، من با معلم‌ها پیمانی بسته‌ام و باید این پیمان را حفظ کنم. به آن‌ها گفته‌ام همه جا با شما هستم. باید با آن‌ها بروم.»

40 تا 50 نفر از معلم‌ها که مسلح بودند، متشکل از سازمان رزمی، از رودخانه به ارتفاعات و به طرف دهی به نام شرکا، و از شرکا به طرف ده بالا به نام شمشیر رفتند. از شمشیر هم می‌خواستند به دره نودشه سرازیر شوند و از روی پل و جاده به طرف آبشار و بعد از آبشار، به طرف نوسود بروند.

محور پایین و محور بالا را به نیروهای ارتش داده بودیم. فرمانده آن یک افسر بسیار انقلابی و متعهد از لرستان به نام شهید نقدی بود. او از پایین به طرف نوسود رفت. شهید کاظمی هم از محور سمت راست، از روی ارتفاعات به طرف نودشه حرکت کرد.

پیشروی تا صبح جالب بود. تعدادی نیروهای برادر کاظمی خیلی کم شده بود، جاده هم بمباران شد و ریزش کرد. با اصرار زیاد، به صورت دستوری به شهید کاظمی گفتم: «تو دیگر حق نداری بروی.»

با کد دستور دادم که برگردد. فهمید و به پایین آمد. در کنار رودخانه نفوذی‌ها بودند و به طرف او شلیک کردند. سه چهار تا تیر به ریه و شکمش اصابت کرد. برادر کاظمی آن قدر از نظر روحی و جسمی با قدرت بود که از رودخانه عبور کرد. رودخانه هم آب داشت. آب برای زخم و جراحت خطرناک است. از رودخانه که عبور می‌کند، به حالت اغما در می‌آید. نگران بودیم شهید یا اسیر شده باشد. به سرهنگ رامتین گفتم: «باید برادر کاظمی را پیدا کنیم. برای ما ضربه بزرگی است که ایشان اسیر شود یا به شهادت برسد. می‌دانیم که از دره بیرون نرفته است. بنابراین، یک گروه بفرست تا ایشان را پیدا کنند.

گروه را فرستاد و خودش هم نظارت داشت. یک دفعه متوجه شد که برادر کاظمی پایین دره است و نمی‌تواند به بالا بیاید. آن موقع وسایل و امکانات نداشتیم. یک نیروی مخصوص همراه با پتو برانکاردی که درست کردند، فرستادند تا برادر کاظمی را به عقب برگردانند. چون صعب العبور بود، وی را با هلی کوپتر به عقب آوردند.»

ناصر کاظمی به بیمارستان منتقل شد. وی آن لحظه‌ها را چنین روایت کرده است: «به هوش بودم، اما چون چشم‌هایم بسته بود، یکی از کسانی که مرا می‌شناخت، با دیدن من گفت این آقای کاظمی است. خدا بیامرزدش، چه آدم خوبی بود. حتی این را هم شنیدم. به اتاق عمل منتقل شدم. حدود 48 ساعت بی‌هوش بودم. به هوش که آمدم، لوله‌ای در بینی‌ام گذاشته بودند.»

مردم به بیمارستان می‌آمدند و می‌گفتند ما برای سلامتی آقای فرماندار روزه گرفته‌ایم یا مرغ و خروس نذر کرده‌ایم.

از هنگام اشغال نوسود توسط متجاوزین بعثی در شهریور 59، تا تیر 1360 را می‌توان مهم‌ترین و حساس ترین دوران منطقه نوسود در هشت سال دفاع مقدس معرفی کرد.

این منطقه مرزی، اگر چه از هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، توسط عوامل ضدانقلاب ناامن شد، اما در همان مقطع و تا قبل از آغاز رسمی تجاوز ارتش صدام، نیروهای انقلاب توانستند طی نبردهایی کوچک و محدود، با آشوب گران مقابله کنند. این نبردها پس از اشغال نوسود هم ادامه یافت و در نهایت، در تیر 1360، با انجام عملیات «روح الله، خمینی کبیر» به ثمر نشست و علی رغم شرایط حاد کشور در تابستان آن سال، نیروهای اسلام قدرت خود را به دشمنان نشان دادند.

مجید حامدیان مسئول بهداری سپاه در غرب کشور، در تشریح وقایع پس از این عملیات اظهار داشت: «در پی برکناری ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی کل قوا، از یک سو فضای سیاسی کشور متلاطم شد و از سوی دیگر برای تضعیف روحیه رزمندگان و ایجاد تردید، پیش‌بینی‌هایی منتشر می‌شد مبنی براین که با عزل بنی صدر، جبهه‌ها از تحرک خواهد افتاد و آبادان که در محاصره عراقی‌هاست، به طور کامل اشغال خواهد شد. در این شرایط، فرماندهان سپاه در پاوه که تصمیمی برای آزادی نوسود نداشتند، از اواخر خرداد 1360 برای اثبات تداوم روح مقاومت در جبهه‌ها، عملیات آزادسازی نوسود را طراحی و اجرا کردند. انتخاب نام «روح الله» برای این عملیات گویای اهداف سیاسی و تبلیغاتی آن بود.

از آن‌جایی که نیروهای بعثی تجهیزات بسیاری برای مقابله با رزمندگان داشتند، اگر نیروها از مقابل با آن‌ها درگیر می‌شدند، تلفات سنگینی را متحمل می‌شدند. به همین جهت یک گروه 30 نفره از نیروهای خمین به فرماندهی حسین شمسی به عنوان طعمه در این عملیات برای تصرف قله شمشیر شرکت کردند. در این گروه هشت نفر شهید شده و ما بقی مجروح شدند و تنها سه یا چهار نفر توانستند خود را به قله برسانند. این مجروحین اعلام کردند که تا جراحات بهبود نیافته در کنار قله شمشیر می‌مانند. آن‌ها در یک مسجد اسکان یافتند و من به همراهی یک گروه پزشکی هر روز پانسمان آن‌ها تعویض می‌کردیم.

به همراه چند تن از همرزمان برای حضور در مراسم چهلم شهدای این عملیات به خمین، اصفهان و اردکان رفتیم. در آن‌جا خدمت آیت الله صدوقی و آیت الله خاتمی که آن زمان امام جمعه اردکان بودند، نیز مشرف شدیم و به همراه آن‌ها به خانواده شهدا سرکشی کردیم.»

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار