یادداشت/ رسول حسنی

عکس یادگاری رزمندگان، همه داشته‌های ما از دفاع مقدس نیست

«پچپچه‌های پشت خط نبرد» نمایشی درباره روزهای پایانی جنگ تحمیلی است که شخصیت‎‌های آن از فراموشی دفاع مقدس حرف می‌زنند؛ دردی که بخشی از جامعه امروز ما به آن مبتلا شده است.
کد خبر: ۲۴۶۳۸۹
تاریخ انتشار: ۱۴ تير ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۳ - 05July 2017

گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ تئاتر یکی از بهترین ابزار برای حفظ ارزش‌های دفاع مقدس است. در صحنه نمایش به دلیل ارتباط بی‌واسطه مخاطب با اثر هنری، انتقال مفاهیم مورد نظر هنرمند آسان‌تر صورت می‌گیرد. قضاوت درباره خوبی و بدی یک اثر هنری عادلانه‌تر است؛ چرا که موضوع اثر هنری، خالق و مخاطب آن انسان است، که مستقیم با هم در ارتباط هستند.

از این نظر است که گفته می‌شود روایت ارزش‌های دفاع مقدس بر صحنه نمایش تاثیرگذاری مانا و پویاتری دارد. نمایش «پچپچه‌های پشت خط نبرد» به همین منظور روی صحنه رفته تا حرف‌های تازه‌ای بزند و دریچه‌های نویی باز کند. این نمایش به نویسندگی «علیرضا نادری» و کارگردانی «محمدرضا ستاری» از ۳۱ خرداد در تالار حافظ اجرا شده که تا ۸ مرداد اجرای آن ادامه خواهد داشت.

درباره حقیقت‌گرایی و واقعیت‌گرایی

تئاتر دفاع مقدس بیشترین لطمه خود را از همین دو واژه واقعیت‌گرایی و حقیقت‌گرایی می‌خورد. برای هنرمند تئاتر و البته مخاطبان آن روشن نیست آن امر واقع شدنی در جبهه‌ها را باید مورد مطالعه و داوری قرار دهد یا معنای آن واقعیت را.

آنچه به عنوان «حفظ ارزش‌ها» از آن یاد می‌شود باید توسط هنرمند در صحنه نمایش اتفاق بیفتد یا بعد از اجرای آن توسط مخاطب؟ اگر واقعیت جنگ در صحنه به نمایش دربیاید ممکن است با دریافت‌های قبلی ما از مفهوم دفاع مقدس در تناقض باشد و به همین دلیل آن را اثری ضد ارزش بدانیم و اگر نمایشی خلاف وقایع جنگ ببینیم که دائما بر معنای «دفاع مقدس» تاکید کند آن را اثری شعاری می‌دانیم.

هیچ کس جز تماشاگر فعال نمایش حق این را ندارد تا درباره آنچه اثر نمایشی می‌خواهد بگوید، داوری کند؛ اینکه حق صحبت درباره اینکه زبان انتقال پیام نمایش درست انتخاب شده یا نه با منتقد اثر است، اما در نهایت این مخاطب است که تصمیم می‌گیرد اثر را دوست داشته باشد یا نه.

مواجهه با نمایش «پچپچه‌های پشت خط نبرد» در نظر اول کمی مشکل به نظر می‌رسد. از یک طرف ما به این عادت داده شده‌ایم که در آثار دفاع مقدسی دیالوگ‌های شعاری و آرمانی را در قالب داستانی کلیشه‌ای بشنویم. از یک طرف از دیدن آثار این چنینی اشباع شده‌ایم. ما نیازمند جریان‌های فکری تازه در موضوع جنگ تحمیلی هستیم تا زوایای پنهان آن را درک کنیم.

«پچپچه‌های پشت خط نبرد» این فرصت را در اختیار ما می‌گذارد تا واقعیات جنگ را ببینم. عده‌ای جوان با زاویه دید و ایدئولوژی مختلف اجبارا دور هم جمع شده‌اند. آتش بس اعلام شده و این جوان‌ها منتظرند تا دستور بعدی برسد. همه ماجرا همین انتظار و بلاتکلیفی است؛ از همین جهت نباید در این اثر نمایشی انتظار روایت داستانی داشت. داستان در این نمایش همین پچپچه‌ها است. به همین دلیل نه می‌توان آن را جدی گرفت و نه نسبت به آن بی‌تفاوت بود. درحالی که «پچپچه‌های پشت خط نبرد» حرف‌های مهمی می‌زند.

 از تقابل اندیشه‌های مبارزان انقلابی در دهه شصت تا فلسفه صهیونیزیم و اسلام‌گرایی و شناخت حقوق اقلیت‌ها، اما همه این موارد در سطح می‌مانند و قوام پیدا نمی‌کنند. این در سطح ماندن نه نقص نمایش که یکی از ویژگی‌های مثبت آن است. چرا که «پچپچه‌های پشت خط نبرد» در نهایت هجو ذات جنگ است. شاید این سوءتفاهم که این نمایش ضد دفاع مقدس است از همین جا نشات گرفته است.

 عکس یادگاری رزمندگان همه داشته‌های ما از دفاع مقدس نیست.

«پچپچه‌های پشت خط نبرد» هیچ نشانه‌ای دال بر این ندارد که دفاع مقدس را به تمسخر گرفته است. مرز باریک شناخت دفاع مقدس و جنگ در این اثر نمایشی نیز دیده می‌شود. نویسنده در وهله اول با عناصر آشنایی که از مفاهیم دفاع مقدس در ذهن داریم موضوع جنگ را به نقد کشیده است.

در شکل اجرا نیز همین هجو جنگ را می‌بینیم. هیچ یک از شخصیت‌های نمایش برای ما آشنا نیستند. چرا که «پچپچه‌های پشت خط نبرد» قرار است فضای تازه‌ای در برابر مخاطب باز کند، اگر نه امثال شخصیت‌هایی که در این نمایش می‌بینیم حضوری عینی در جبهه‌ها داشته‌اند چراکه هیچ کسی ادعا نکرده است همه کسانی که در جبهه‌ها حضور داشته‌اند وارسته و لایق شهادت بودند.

در این نمایش ساعات کسالت‌بار رزمندگانی را می‌بینیم که یا از سر تکلیف به جبهه آمده‌اند یا اجبار که حضور این دو قشر در کنار هم خود به خود دافعه انگیز است و ممکن است ذهنیت ما را نسبت آثار دفاع مقدسی که غالبا شخصیت‌های همگنی را روایت می‌کردند به هم بریزد. اولین چیزی که از این شخصیت‌ها به ذهن می‌رسد تصاویر آشنایی است که فراوان در اطرافمان می‌بینیم. حضور شخصیت یهودی که کتاب مقدس را در دست دارد می‌توانست جریانی راه بیاندازد تا نمایش را به سمت ممیزی و توقیف پیش ببرد اما چنین نشد. نمایش به همان اندازه از این یهودی بهره می‌گیرد که نیاز دارد، نه بیشتر و نه کمتر.

لطیفه‌ای که علی‌رضا در آخر نمایش تعریف می‌کند. در واقع چکیده همه آن چیزی است که در طول نمایش دیدیم. پنج مسافر معلول که تکلم خوبی ندارند وارد مسافر خانه می‌شوند، هر کدام قصد دارد تا شعله شمع مسافر خانه را خاموش کند اما به سبب معلولیت نمی‌تواند، نفر آخر که با همان معلولیت سر می‌رسد و شعله شمع را با دو انگشت شصت و سبابه خاموش می‌کند.

هر چند مخاطبان به این لطیفه با اجرای خوب بازیگر آن می‌خندند اما در پس این لطیفه یک حقیقت تلخ پنهان است. مساله ساده‌تر از چیزی است که به آن فکر می‌کنیم. این سادگی و عدم درک ما از مساله دفاع مقدس، آن را آنقدر انتزاعی و تجریدی کرده که باور آن روی صحنه برای ما مشکل است و یا حداقل جاذبه‌ای ندارد.

تبدیل شدن دفاع مقدس به امری انتزاعی روی صحنه معضل بزرگ آن است و ارتباطی به هنر انتزاعی ندارد. نمایش دفاع مقدس باید فارغ از جبهه‌گیری‌های معمول، آن چیزی را که بوده روایت کند نه چیزی که هنرمند می‌خواهد و یا مخاطب به آن عادت کرده و انتظار دارد.

شخصیت حراف دوستعلی و باقر هر چند با هم تعارض شدید عقیدتی دارند اما در نهایت حرف‌شان و دردشان یکی است. اگر فراموش شوند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ باقر از این می‌ترسد آدم‌هایی که مانند کسانی که در انقلاب مشارکت نداشتند اما بعد از آن ظاهرالصلاح شدند و بعضی‌هاشان وارد بازار شده و هر کاری دوست دارند می‌کنند و گهگاهی خاک ‌شیر به جبهه می‌فرستند، بعد از جنگ هم کسانی بیایند که از نمد جنگ برای خود کلاهی بسازند که روی سر ملت بگذارند.

فراموشی جنگ تحمیلی را باید مهمترین پی‌رنگ این نمایش به حساب آورد. برای شخصیت‌های «پچپچه‌های پشت خط نبرد» حتی فراموشی خودشان اهمیت چندانی ندارد آنها از فراموشی فلسفه دفاع حرف می‌زنند؛ از اینکه برای این رفته‌اند جبهه که جنگی نباشد. اگر شوخ و شنگی در شکل اجرا نبود چه بسا که این مفاهیم گل‌درشت و زمخت از آب درمی‌آمد و باز با اثری شعاری روبه‌رو بودیم. یکی از شخصیت‌های نمایش وقت رفتن به مرخصی از دوستانش عکس می‌گیرد و می‌رود. در پایان نمایش، دوباره همان عکس تجسم پیدا می‌کند. «پچپچه‌های پشت خط نبرد» بر این تکیه می‌کند که عده‌ای گمان می‌کنند همین عکس یادگاری شهدا برای ما کافی است، در حالی که حقیقت پشت آن عکس‌ها را کمتر کسی می‌بیند یا نمی‌خواهند ببینند.

مساله واقعیت‌گرایی و حقیقت‌گرایی که در آغاز بحث عنوان شد در نمایش «پچپچه‌های پشت خط نبرد» قابل بحث است. ما در این نمایش با واقعیت‌گرایی روبه‌رو هستیم. چرا که هنرمند نمی‌تواند از حقیقت حرف بزند. حقیقت امر ذهنی است نه عینی. یعنی نمی‌توان حقیقت را مشاهده کرد. زیرا حقیقت از جنس ماده نیست، معناست. ما حقیقت خدا را با واقعیت اشیایی که آفریده می‌شناسیم. هنرمند نیز - در اینجا کارگردان نمایش - با ابزار نمایش مثل بازیگر و نمایشنامه ما را به سمت حقیقت می‌برد.

شاید محمدرضا ستاری در بیان واقعیت جنگ کمی لکنت داشته باشد اما در بیان حقیقت بخشی از دفاع مقدس یعنی فراموشی تدریجی آدم‌های آن راه درستی رفته است‌.

انتهای پیام/ ۱۶۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار