دختر شهید «نصرالله رمضانی خوزستانی» در گفت‌وگو با دفاع پرس:

سقای رزمندگان در ایستگاه حسینیه به شهادت رسید/ خواب معمار مسجد برایش تعبیر شد

«زهرا رمضانی» گفت: سقای رزمندگان در ایستگاه حسینیه به شهادت رسید و خواب معمار مسجد برایش همزمان با خاک‌سپاری پیکرش در شب میلاد حضرت علی (ع) تعبیر شد. وی مهمان حضرت علی (ع) شد و در بهشت برین جای گرفت.
کد خبر: ۲۴۶۹۶۹
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۴:۰۵ - 13August 2017

به گزارش دفاع پرس از تهران، ملت ایران در دوران دفاع مقدس پای جنگ ایستادند و از هر صنف و گروه و قشری اعم از کارمند و‌‌ کاسب، دانشجو‌، محصل و... جان خود را تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی ایران کردند.

خودشان براساس توان و احساس مسئولیتی که داشتند، صحنه نبرد را عاشقانه و جانانه پر کردند و با هر عنوان و پستی که به جبهه رفتند، در میدان کارزار خوش درخشیدند و همچنان که طلیعه انقلاب‌شان از نور و روشنایی و ارزش‌ها سرشار بود، در دوران دفاع مقدس نیز ارزش‌ها و کرامت انسانی را به رخ دنیا کشیدند.

شهید «نصرالله رمضانی» نیز یکی از دلاورمردان رزمنده در دوران دفاع مقدس و از بازنشستگان شرکت واحد بود، وی که سال‌ها قبل، همسرش را در اثر بیماری از دست داده بود، با وجود داشتن هشت فرزند، رفتن به میدان نبرد به همراه پسران نوجوانش را بر خود واجب دانست و رهسپار میدان جنگ شد و در این مسیر، (که ادامه حرکت‌های انقلابی قبل از انقلاب خانواده و فرزندانش است)، اهتمام داشت و چه زیبا و پرمعنا همچون مقتدایش حضرت علی (ع) در ایام ولادت آقایش به شهادت رسید.

وی قبل از این که در راه خدا به شهادت برسد، تمام توان و سرمایه‌اش را برای ساخت خانه خدا خرج می‌کرد و هنوز هم هیئت امنای مسجد مولای متقیان یادش می‌کنند و نقطه به نقطه مسجد، یادگاری از کارهای مخلصانه وی می‌باشد که با فعالیت‌هایش به سرانجام رسیده است.                                       

دخترانش که سال‌ها پیش مادرشان را از دست داده بودند، مسئولیت خانه‌داری را بر عهده داشتند، ولی با این حال مانع رفتن پدرشان به جبهه نشدند و حتی برادرنشان نیز در خیلی زمان‌ها همزمان با پدرشان در میدان نبرد حضور داشتند.

«حسن رمضانی» یکی از فرزندان این شهید والامقام است که به درجه جانبازی نائل شده است.

«زهرا رمضانی» دبیر بازنشسته آموزش و پرورش است و یکی از فعالان مباحث فرهنگی و آموزشی و خیرین خیریه «ام‌ابیها (س)» است که به رفع نیاز افراد بی‌بضاعت و گرفتار جامعه کمک کرده و بخشی از مشکلات این خانوادها را با حمایت‌های مردمی و انجام کارهای هنری و خیاطی با همکاری‌های عمومی و دسته جمعی برطرف می‌کنند. وی تداعی بخش روحیه ایثار و فداکاری دوران دفاع مقدس است و در حقیقت راه پدران شهیدش را باخدمت به هم‌نوعان و رفع محرومیت از آنان، ادامه می‌دهد.

متن زیر، ماحصل گفت‌وگوی خبرنگار دفاع پرس با «زهرا رمضانی» یکی از فرزندان شهید «نصر الله رمضانی خوزستانی» است.

دفاع پرس: پدرتان متولد چه سالی و اهل کجا بود؟

پدرم سال 1304 در تهران به دنیا آمد. پس از طی کردن دوران کودکی به مدرسه رفت و موفق به دریافت مدرک سیکل در مدارس منطقه شمیران شد. شغلش رانندگی در  شرکت واحد بود، بعد از مدتی که کار کرد و درآمدی داشت ازدواج کرد.

در سال 1337 به استخدام شرکت واحد اتوبوسرانی تهران درآمد و به عنوان نیروی رسمی شرکت واحد مشغول به کار شد.

دفاع پرس: چه کارهایی در مسجد مولای متقیان انجام می‌داد؟

پدرم به همراه برخی خیرین محلی، ساخت پروژه مسجد مولای متقیان که سال‌ها ناتمام مانده بود را به پایان رسانده و مسجد را مورد بهره‌برداری قرار دادند. این مسجد در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان پایگاهی برای فعالیت‌های انقلابی محسوب می‌شد. پدرم عضو هیئت امنای مسجد بود و در مبارزات انقلابی شرکت می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عضو شرکت تعاونی مسجد مولای متقیان (ع) بوده و در توزیع کوپن ارزاق عمومی مسئولیت داشت. پدرم به دلیل امانت‌داری و رعایت عدالت مورد قبول عموم مردم بود.

دفاع پرس: پدرتان بعد از بازنشستگی، به چه اموری بیشتر می‌پرداخت؟

پدرم بعد از بازنشستگی، بیشتر به امور خیر وکارهای عام‌المنفعه رسیدگی می‌کرد و در این راه، قدم‌های موثری برداشت. مسئولان و هیئت امنای مسجد مولای متقیان بیشتر از ما (فرزندانش) پدرم را می‌دیدند و از کارهایش در کمک به ساخت و بازسازی مسجد خبر دارند.

دفاع پرس: در مورد خصوصیات اخلاقی پدرتان توضیح دهید.

پدرم اهل امر و نهی کردن، دروغ گفتن، غیبت کردن و تظاهر و ریا نبود، باهوش و دست به کار خیر و خیلی انقلابی بود.

دفاع پرس: در مورد رفتارهای پدرتان برای ما تعریف کنید.

پدرم یکی یک دانه بود و بر ادر دیگری نداشت

به ما (فرزندانش) در خانواده سخت نمی‌گرفت و توقع زیادی نداشت، بعد از فوت مادرم نیز خیلی مراعات فرزندانش را می‌کرد.

رعایت حلال و حرام، یک اصل مهم در زندگی‌اش بود

خیلی اهل رعایت کردن حلال و حرام بود، همه ما را نیز به این امر سفارش می‌کرد. این قدر این مسئله برایش اهمیت داشت، زمانی که خواهر بزرگم می‌خواست ازدواج کند، فقط همین مسئله را به شوهرش مطرح کرده بود و از وی خواسته بود رزق حلال به منزل ببرد.

دفاع پرس: در مورد فوت مادرتان و زندگی بعد از وی برای ما بگویید.

پدرم بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود، بعد از مادرم هم تغییری نکرد، نه دعوا می‌کرد و نه منت می‌گذاشت و نیز همسری اختیار نکرد با آن که جوان بود. هر کدام از خواهر و برادرها مسئولیتی را پذیرفتیم و با هم همکاری و همدلی انجام می‌دادیم، همه امور خانه را به خوبی انجام می‌دادیم، مادرم در سال 1350 به بیماری سختی مبتلا و فوت کرد. پدرم مراعات فرزندانش در نبود مادر را می‌کرد و مراقب بود که نبود مادر، فشار کاری و جای خالی‌اش برای ما ایجاد ناراحتی نکند.

هشت خواهر و برادر بودیم، معمولا «محمد حسن» و «محمد حسین» بیشتر زمان‌ها با پدرم در جبهه بودند.

دفاع پرس: در مورد برادرتان که در روز شهادت پدرتان، مجروح و بستری شد، برای ما بگویید.

همزمان با شهادت پدرم، برادرم «محمدحسن» نیز در همان عملیات مجروح شده بود به سر، دست و پایش ترکش خورده بود که خوشبختانه با وجود این که شریان پایش ترکش خورده بود و قطع شده بود با تلاش جراحان مشکل خاصی برایش پیش نیامد و پایش ترمیم شد. فقط دستش که 11 ترکش خورده بود از آرنج حرکت نمی‌کند.

دفاع پرس: در مورد کارهای پدرتان برای ما بگویید؟

 برای کمک در ساخت مسجد مولای متقیان پول جمع می‌کرد

پدرم بعد از بازنشستگی، یکی از کارهایی که پیگیری و انجام می‌داد، کمک در ساخت مسجد مولای متقیان بود.

معمار مسجد بعد از شهادت پدرم برای ما نقل کرد که خواب دیده است حضرت علی (ع) کلاه سبزی به پدرم اهدا کرده است.

پدرم وقتی می‌خواست برود، گویا می‌دانست که شهید می‌شود و به همین خاطر، همه کارهایش را انجام داده بود و با آمادگی کامل رهسپار میدان نبرد شده بود. به همه ما فرزندانش توصیه‌های لازم را کرد و هر چه نیاز داشتیم را برای ما تهیه کرد.

دفاع پرس: در مورد جبهه رفتن پدرتان برای ما تعریف کنید؟

پدرم در سال 1359 از شرکت واحد اتوبوسرانی بازنشسته شد و روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی، چند مرحله با بسیج مسجد مولای متقیان (ع) عازم میدان نبرد با دشمن بعثی شد. در آخرین دفعه‌ای که می‌خواست به جبهه برود، به همراه تعدادی از دوستان و همکاران قدیمی‌اش در شرکت واحد که باهم بازنشسته شده بودند، عازم جبهه شدند.

یکی از همرزمان پدرم برای ما تعریف کرد: «یک روز قبل از شهادت پدرتان در کنار تانکر آبی که خود به منطقه آورده بود به رزمندگان آب می‌داد و به آن‌ها می‌گفت: بخورید، شربت شهادت است. رزمندگان به پدرم گفتند: «رمضانی چه خبراست؟ خیلی نور بالا می‌زنی»، پدرم می‌گوید: «شربت دامادی من است، فردا داماد می‌شوم.»

سقای رزمندگان در ایستگاه حسینیه به شهادت رسید/خواب معمارمسجد برایش تعبیر شد///////19 مردادمنتشر شود 

دفاع پرس: نحوه شهادت پدرتان را شرح دهید.

پدرم به عنوان راننده به جبهه اعزام شده بود. وی در جریان در عملیات آزادسازی خرمشهر (عملیات «بیت‌المقدس») در تاریخ 61/02/12 در ایستگاه «حسینیه» مشغول بردن آب برای رزمندگان اسلام بود که ماشینش مورد اصابت گلوله توپ قرار می‌گیرد. یکی از ترکش‌ها به گلویش اصابت کرده و شریانش را قطع می‌کند و در همان لحظه به شهادت می‌رسد و ماشینش نیز آتش می‌گیرد، ولی تنها آستین لباسش می‌سوزد. روی دستشان هم چند تا تاول هم بود.

پدرم در شب جمعه، همزمان با سالروز ولادت حضرت علی (ع) در منزل ابدیش به خاک سپرده شد و این‌جا خواب معمار مسجد برایش تعبیر شد، مهمان حضرت علی (ع) برای همیشه و جاویدان در راه ائمه اطهار (ع) در بهشت برین جای گرفت.

در آن زمان 2 پسر و دامادش  نیز در جبهه بودند. «محمد حسن» در همان روز در جبهه مجروح شده بود که بعد از 20 روز، شهادت پدرش را مطلع می‌شود و برادر دیگرم «محمد حسین» نیز روز پنجم شهادت پدرمان به خانه آمد.

پدرم پنج دختر و سه پسر به نام‌های «معصومه»، «زهرا»، «فاطمه»، «مهناز»، «لیلا»، «محمدرضا»، «محمدحسن» و «محمدحسین» به یادگار مانده است. امروز «فاطمه» و «محمدحسن» و «لیلا» پزشک هستند، «محمدحسین» فوق لیسانس مکانیک دارد و «مهناز» فوق دیپلم دارد و کارمند آموزش وپرورش است، «رضا» نیز دیپلمه و بازنشسته هواپیمایی و «معصومه» خانه‌دار است.

انتهای پیام/191

نظر شما
پربیننده ها