وصیت‌نامه شهدا؛

روایتی از ایثار و فداکاری همسر در وصیت‌نامه شهید سید عبدالرضا موسوی

شهید «عبدالرضا موسوی» در وصیت‌نامه خود آورده است: همسر عزیزم ناچارم نساختی که از شریف‌ترین موهبت خدا یعنی شهادت روی برتابم، بلکه یاری فراوانم رساندی.
کد خبر: ۲۴۸۱۸۷
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۰ - 17July 2017

بانویی که همسرش را به سوی شهادت سوق داد

به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «سید ﻋﺒﺪاﻟﺮﺿﺎ ﻣﻮﺳﻮی» 29 فروردین 1335 در خرمشهر دیده به جهان گشود. وی دانشجوی رشته پزشکی بود. شهید موسوی پس از تشکيل سپاه خرمشهر به عضويت آن در آمده و در سمت مسئول عمليات مشغول به کار شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1361 بر اثر اصابت خمپاره در جاده اهواز ـ خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
 
وصیت‌نامه شهید «سید ﻋﺒﺪاﻟﺮﺿﺎ ﻣﻮﺳﻮی»
 
«بسم الله الرحمن الرحیم
الذین آمنو و هاجرو و جاهدو ا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله اولئک هم الفائزون، یبشرهم ربهم به رحمه منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم خالدین فیها ابدا عند الله اجر عظیم.
 
همسر عزیزم، رنج و درد بزرگ من این بود که بر خلاف تو چه فکر می‌کنم. دیدم هیچ‌گاه در این مدت نتوانسته‌ام همراه و همسر خوبی برای تو بوده باشم. صحبت‌هایت به من دلداری داد و بر امید و شوقم افزود و از آن طرف به بعد بود که دیگر دوری‌تان و جدایی از شما برایم سنگین نیامد و می‌دانم تو با این حرف‌ها و با این همه تاکید، از لذت و راحتی در کنار هم بودنمان گذشتی و محرومیت و رنج و فداکاری را پذیرفتی و بی‌شک شما که زندگی و لذت و راحتی و همه چیزم هستید باید فراموش می‌شدید تا بتوانم رها شوم و به راهی پر افتخار گام بردارم.
 
چگونه خدا را سپاس بگذارم در زمانی که امتحان فرا رسیده است و ابتلا و محنت آغاز شده است. با ایمان و اطمینان به تو هر بند و باری را از پا و دوش خویش آزاد و رها ببینم و تو مرا در رستن از چاه و چاله و بیراهه یاری دادی و اکنون دغدغه از دست دادن چیزی را حتی تو و فرزندم را خود از دلم بیرون کشیدی. ناچارم نساختی که از شریف‌ترین موهبت خدا یعنی شهادت روی برتابم، بلکه یاری فراوانم رساندی.
 
همسر عزیزم، تو همیشه برایم مایه‌ امید بودی و یار تنهایی و غربتم. اما محبوبم اگر کسی بخواهد برای خدا خود را فدا کند باید برای رهایی مردم، اسارت و مرگ خویش را بپذیرد و برای برخورداری محرومان باید محرومیت را بر خویش هموار سازد و در این راه زن و فرزند اویند که نخست فدا می‌شوند و در اولین قدم این تویی که باید بار سنگین و شکننده را پس از من بر دوش برداری و من اکنون به داشتن تو خوشحال و امیدوار و سرافرازم.
 
همسر عزیزم، صدیقه مهربانم، اینک که به تو می‌اندیشم و بیشتر از لحظه‌های دیگر امیدوارم که همچنان سخت و استوار و با ایمانی لبریز و یقین و اطمینان و دلبندی به وعده‌های خداوند مسئولیت فاطمه را که امید و جان و علاقه‌ام بوده فرصت آن را نیافتم که مدتی آن را خوب ببینم و اولین تجربه خویش را شروع کنم بر دوش برداری.
 
همسر محبوبم، صدیقه صبور و آرام و مهربانم، چه سفارشی می‌توانم به تو داشته باشم، امیدوارم تو با از دست دادن من هیچ‌کسی را از دست نداده باشی و مخصوصا آن‌طور که مرا می‌شناسی امیدوارم که نبودن من خلایی در میان داشته‌های تو پدید نیاورد.
 
صدیقه عزیزم، از تو سخن گفتن هیچ‌گاه برایم بس نیست و می‌دانی که هرگز چنین سرنوشتی را برای فرزندم دوست نمی‌داشتم. هیچ‌گاه نمی‌داشتم نهالی را که هنوز پا نگرفته و غنچه ای را که هنوز نشکفته است درتنهایی رها کنم. اما عزیزم تو خود خوب می‌دانی من قبل از این‌که به تو و فرزندم متعلق باشم به انقلابم و به راهی که مرا در ادامه‌اش سخت یاری داده‌ای، متعلقم و تو خود بارها و بارها اسباب رهایی‌ام را از قیدهای نفس فراهم نمودی و برایم داشتی و این است که در عین حال که سخت به تو و فرزندم عشق می‌ورزم و دوستتان می‌دارم ولی به راهی که رفته‌ام بیشتر دل بسته‌ام.
 
آری هر چند دور ماندن و غربت و تنهایی دردناک است ولی در عوض من به یاری خدا راه طولانی سراسر افتخاری را گشوده‌ام و به لطف خدا و یاری و کمک فراوان تو از دغدغه شما خود را رها حس می‌کنم. از خدا می‌طلبم تا وقتی که در صحنه پیکار حق و باطلم هیچ‌گاه عشق به تو و فرزندمان لحظه‌ای بر انتخابم پرده نیافکند و مرا از صحنه افتخار بیرون نبرد. اکنون که وصیت نامه‌ام را خطاب به تو به پایان می‌برم امیدوارم که نبودن من هیچ کمبودی برای تو و فرزندمان در زندگی پدید نیاورد. وفای محکم و دوستی استوار و روح پر از صداقت و پاکی تو را فراموش نمی‌کنم.
 
پنج‌شنبه 9 بهمن 59
 خدا حافظ - رضا»
 
انتهای پیام/ 111
نظر شما
پربیننده ها