تاریخچه حزب‌الله، از تأسیس تا پیروزی در جنگ 33 روزه/5

وقتی رژیم صهیونیستی برای شیعیان لبنان مراسم عاشورا برگزار می کرد!/ طرح بزرگ شارون برای لبنان

پس از هجوم ارتش اسرائیل در سال 1978 به لبنان، تلاش‌هایی برای جذب شیعیان در میلیشیای سعد حداد صورت گرفت. افرایم سنیه، فرمانده واحد ارتباط با لبنان در ارتش اسرائیل پیش از سال 1982 می‌گوید: «[در راستای جذب شیعیان] برایشان مراسم عاشورا برگزار کردیم و به آنها اجازه دادیم برای کار وارد اسرائیل شوند.»
کد خبر: ۲۴۹۰۹
تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۱:۵۲ - 11August 2014

وقتی رژیم صهیونیستی برای شیعیان لبنان مراسم عاشورا برگزار می کرد!/ طرح بزرگ شارون برای لبنان

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، در قسمتهای گذشته، ضمن مروری بر چگونگی حضور شیعیان در لبنان و روند اقتصادی، اجتماعی و سیاسی طی شده توسط آنان، به ظهور امام موسی صدر در لبنان و تحول کیفی عظیمی که ایجاد کرد پرداختیم. همچنین دیدیم که شروع جنگ داخلی لبنان و سپس ورود اسرائیلیها به جنوب لبنان، چه تأثیراتی بر سرشت طایفهی شیعه در لبنان نهاد. ادامهی جریانات را پی میگیریم:


ربایش امام صدر و روند جدید امل
فقط دو ماه پس از عقبنشینی اسرائیل از لبنان، امام موسی صدر و دو همراهش در اثنای سفرشان به لیبی ناپدید شدند. مقامات لیبایی مدعی بودند که امام [و دو همراهش] با پرواز شرکت آلیتالیا، لیبی را به مقصد رم ترک کردهاند. ولی روحانی بزرگ و دو همراهش هرگز به ایتالیا نرسیدند و هیچ اثری هم از آنها پید نشد. [دلایل قطعی فراوانی وجود دارد که نشان میدهد امام صدر و دو همراهش، هرگز لیبی را ترک نکردند بلکه توسط سرهنگ قذافی ربوده و مخفی شدند. با وجود دلایل دیگری مبنی بر زنده بودن امام صدر (از جمله رؤیت ایشان توسط برخی زندانیها و زندانبانان) و اینکه اصل در این موارد، بر زنده بودن شخص زنده است، طرفداران مقاومت منطقا به حیات امام صدر و دو همراهش معتقدند.]
بالاخره در سال 1980، رهبری امل به نبیه بِرّی رسید. بری وکیلی بود که همین اواخر از آمریکا آمده بود. او به مرور تبدیل شد به یکی از هوشمندترین سیاسیون لبنان، از همان کسانی که خوب موقعیت خودش را حفظ میکند.


در سایهی رهبری بری، امل روندی سکولار به خود گرفت؛ چیزی که موجب نگرانی و وحشت کادرهای دینی این گروه گردید. در نتیجهی این، بسیاری از فعالین بارز حزبالدعوة از جمله سید حسن نصرالله به امل پیوستند تا در تلاشی زیرپوستی، مبادی رادیکال اسلامی را با کاردانی و سلیقه در جان اعضا و هواداران امل بکارند.
سید حسن نصرالله، شد نمایندهی امل در بقاع و شروع کرد به برگزاری نشستها و دیدارهای فرهنگی. همچنین شروع کرد به ایراد سخنرانیهایی در حسینیهها و مساجد برای بالابردن سطح بینش اسلامی ساکنین محلی.
با همهی اینها، ربایش امام صدر، موجب ایجاد خلأ عظیمی برای اکثریت شیعیان لبنان در سطح رهبری جمعی گردید. نه در توان نبیه بری، و نه در وُسع فعالیتهای مجموعههای کوچک اسلامگرا نبود که که این خلا را پر کنند. بدین ترتیب امام مُغَیّب [امام عمدا ناپدید گردانده شده، لقب امام موسی صدر] در پشت سرش خیل عظیم شیعیانی را باقی گذاشت که دنبال رهبری میگشتند تا از او الهام بگیرند و برای آیندهشان به او امید ببندند.

ظهور رهبر جدید برای شیعیان لبنان
تنها چند ماه پس از ربایش امام صدر، شهرت امام خمینی در سطحی وسیع پخش شد. امام خمینی یکی از آیتالله العظمیهای ایرانی بود و بسیاری از ایرانیها در سال 1978 [1357] او را رهبری روحی و سیاسی مخالفین محمدرضا شاه پهلوی میدانستند. امام خمینی در طول سالها، یک منتقد دائمی شاه بود و در سال 1964 [1343] به دلیل انتقادات شفاهیاش از نظام پهلوی، از کشور تبعید شده بود. او در سال بعد از آن در نجف مستقر شده و بدین ترتیب از طرف تعداد بیشتری از طلاب و روحانیون شیعه شناخته شده بود.
در اوایل سال 1970، [امام] خمینی سلسله سخنرانیهایی ایراد کرد که تبدیل شد به یک نقطهی تحول. او در آن سلسله سخنرانیها به خطوط اصلی نظریاتش پیرامون حکومت اسلامی اشاره کرد که به اسم ولایت فقیه معروف شد. گفت که قوانین جامعه باید قوانین خدا یعنی شریعت باشد و بنابراین نیروهای مسئول حکومت هم باید معرفت و فهم کاملی از دین داشته باشند. فلذا حاکم دولت اسلامی باید یک فقیه بارز باشد که از نظر اعلمیت بر بقیه تفوق داشته باشد.
نظریه او یک نظریهی اصطلاحا «من درآوردی» نبود بلکه چکیدهی چیزی بود که برخی علمای دینی بزرگ پیش از او هم مطرح کرده بودند. ولی در هر حال این بحثها، خودش بحث برانگیز شد و بسیاری [البته در حقیقت «برخی»] روحانیون شیعه با آن مخالفت کردند و نظرشان را اینطور اعلام کردند که نقش روحانیون منحصر است در نصحیت کردن و نشان دادن راه پیرامون مسائل دینی و اخلاقی و وظیفهشان ادارهی امور روزمرهی حکومت نیست [البته مخالفین ولایت فقیه هم در اصل آن تردیدی نداشتند، بلکه تنها در «امکان عملی آن» یا «مصلحت زمانی» آن یا «حدود اختیارات و وظایف ولی» بحث داشتند.]
دراوایل سال 1978، تنشهای ضد شاه در ایران به صورت تظاهراتهایی دهها هزار نفری ظاهر شد و طی چند ماه تبدیل به یک «انقلاب» شد. در نهایت در فوریهی 1979، شاه از ایران گریخت. و دو هفته بعد، امام خمینی بعد از 14 سال دوباره بر خاک ایران قدم گذاشت.
تشکیل یک نظام شیعی در ایران که در رأسش یک روحانی قرار دارد، با نوعی وحشت غیرعلنی [حاکمان] کشورهای عربی مواجه شد. با این وجود، سوریه اولین کشور عربیای بود که به امام خمینی تبریک گفت و بعد از آن هم سازمان آزادیبخش فلسطین و الجزایر و لیبی تبریک گفتند. به رغم اینکه امام خمینی طی سالهای طولانی تبعیدش بیشتر درگیر مسائل ایران بود، همیشه حامی قضیه فلسطین باقی مانده و به آن کاملا وفادار بود. مثلا از اوایل دههی هفتاد میلادی، سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات در پادگانهایش در لبنان به انقلابیون ایرانی مخالف شاه آموزش نظامی میداد. عرفات با هوشمندی، تأیید علنی [امام] خمینی را تشویق کرد (پلاکاردهای بزرگ تبلیغی این آیتالله ایرانی در مناطقی از بیروت که تحت سیطرهی سازمان آزادیبخش فلسطین بود، نصب شده بود) تا بدین ترتیب از دشمنی شیعیان جنوب لبنان با فلسینیها [یعنی با سازمان فتح] بکاهد.
عرفات اولین شخصیت رسمی خارجی بود که پس از بازگشت امام خمینی به ایران سفر کرد. به عنوان پاداش او، سفارت اسرائیل در تهران که به تازگی تخلیه شده بود به او داده شد تا مقر دیپلماتیک هیئت فلسطینی در ایران شود.
برای شیعیان لبنان، انقاب اسلامی در ایران یک واقعه هیجانانگیز و البته غافلگیرکننده بود. امام خمینی با انقلابیون پیروی خویش، با شجاعت، منافع کار دینی سازماندهی شده را نشان داده و به عموم شیعیان حس جدیدی از قدرت و افتخار بخشیده بود. به سرعت، امام خمینیِ الهام بخش، برای شیعیان لبنان که امام موسی صدر را از دست داده بودند و برای آنان که انقلاب اسلامی را نمونه و مثالی برای فعالیت ضد ظالمین و دشمنان میدانستند، تبدیل به رهبری جدید شد.
این فقط شیعیان نبودند که از انقلاب اسلامی الهام گرفتند. افکار امام خمینی و مسئلهی دولت اسلامی هم فقط در عقیدهی شیعیان وجود نداشت بلکه یک مفهوم عام اسلامی بود که همهی مسلمانان میتواستند آن را بپذیرند؛ مثلا انیس نقاش که یکی از رهبران فتح و کسی بود که به آموزش عماد مغنیه کمک کرده بود، سنی بود ولی خیلی سریع مبانی انقلاب اسلامی را پذیرفت، به این امید که این انقلاب به او در تشکیل یک مقاومت لبنانی ضد اسرئیل کمک کند.
انیس نقاش میگوید: «بعد از انقلاب اسلامی، همه نوشتهها و سخنرانیهایمان را در راستای حمایت از امام خمینی بازبینی کردیم.»
انیس نقاش در سال 1978 پس از هجوم اسرئیل به لبنان از فتح جدا شده و یک گروه کوچک مبارز با اسم «جنبش لبنان عرب» تشکیل داده بود و صد و پنجاه رزمنده از شاخهی دانشجویی فتح و دیگر سازمانهای مسلح به آن پیوسته بودند.
فعالان حزب الدعوة، شاخهی لبنان، هم در این زمان هستههای مخفیانهی مسلحی تشکیل داده و نام آن را «قسّام» گذاشته و بیروت را به عنوان مرکز اصلی خود انتخاب کرده و به صورت مستمر با رزمندگان حزب بعث عراق [که در لبنان بودند] مبارزه مسلحانه میکردند، خصوصا پس از آغاز جنگ بین ایران و عراق در سال 1980 [1359].
رزمندگان قسام همچنین به عنوان محافظان شخصی شخصیتهای رده بالای حزبالدعوة، شاخهی لبنان، هم عمل میکردند، گروهی که کادرهایش در آینده نقش مهمی در مقاومت اسلامی لبنان یعنی شاخهی نظامی حزبالله ایفا نمودند.

دوری امل از ایران
پیروزی انقلاب اسلامی باعث شد که دورتر شدن نقطه نظرهای دور از هم در داخل امل و موجب دور شدن هرچه بیشتر و بیشتر سکولارهای طرفدار نبیه بری از اسلامگرایان روحانی مثل سید حسن نصرالله گردید. برای ایرانیها کاملا روشن بود که امل، وسیلهی مناسبی برای انتقال انقلاب اسلامی به لبنان نیست. ضمنا امام خمینی، که عمیقا با قضیهی فلسطین همدلی داشت، از گروههای مختلف داخل سازمان آزادیبخش فلسطین در لبنان حمایت میکرد. ولی روابط امل با فلسطینیها از آغاز سال 1979 [1358] رو به وخامت رفت و درگیریهای مسلحانهای بین دو طرف به صورت منظم و با خشونتی رو به گسترش، آغاز شد. از طرف دیگر، ایران روابط گرمی با سرهنگ معمر قذافی داشت که رهبران امل، مدام او را به ربایش امام موسی صدر متهم مینمودند.
اما نادیه گرفتن امل از سوی ایران، به معنا حمایت مالی و لوجستیکی سریع از نیروهای اسلامگرای وفادار به امام خمینی در لبنان نبود. در دو سال اول پس از انقلاب، امام خمینی و اسلامگرایان پیرو او وارد درگیری با انقلابیون چپگرای ایرانی [اشاره به گروه های کمونیستی یا التقاطی ضد نظام] برای سیطره بر جمهوری شدند. و از سال 1980 هم ایران وارد جنگ ناتوانکنندهای با همسایهاش عراق شد. این دو اولویت مانع استفاده از منابع کشور برای نشر مبادی انقلاب اسلایم در لبنان میشد. شیخ صبحی طفیلی [کسی که بعدها اولین دبیرکل حزبالله شد] به یاد میآورد که بحثهایی بین اسلامگرایان لبنانی و رهبران جدید ایران درگرفت پیرامون «افکار امام خمینی برای آزادسازی قدس از طریق لبنان.» همو میافزاید: «تنها چیزی که ما کم داشتیم حمایت مالی بود تا پایههای مقاومتمان را مستحکم کنیم.»

جدایی سعد حداد از دولت لبنان و مزدوری تام و تمام برای اسرائیل


در ماه آپریل 1979، سعد حداد به صورت نهایی از حکومت لبنان جدا شد و با اعلام برپایی یک کمربند باریک مرزی با نام «لبنان آزاد مستقل» و اعلام تشکیل یک میلیشیا [گروه شبه نظامی] وابسته به آن به نام «ارتش لبنان آزاد»، همپیمانیاش با اسرائیل را مورد تأکید قرار داد. سرگرد حداد این اعلام را همزمان کرد با آتشباران مقرهای فرماندهی یونیفل با موشک و توپ و تیربارهای سنگین (این مقرها در روستای ساحلی ناقوره که در منطقهی حداد قرار داشت.) در جریان تبادل آتش، هشت نفر از نیروهای حافظ صلح زخمی شدند و سه هلیکوپتر آسیب دید. فردای آن روز، دولت لبنان حداد را به «خیانت» محکوم کرد و او را به صورت رسمی از ارتش اخراج نمود. بدین ترتیب حداد و افراد میلیشیای ارتش لبنان آزاد به صورت کامل به حمایتهای اسرائیل متکی گشتند.
ارتش لبنان آزاد در این زمان هنوز یک میلیشیای مسیحی بود ولی بعضی فرماندهان اسرائیلی تمایل داشتند که پس از گسترش کمربند مرزی، چارچوب جذب نیرو گسترش پیداکند و شامل دیگر گروهها هم بشود، خصوصا شیعیان. پیش از هجوم سال 1978 برخی تلاشها برای استیلا بر این روستاهای شیعهی پیوسته به مناطق مسیحی صورت گرفته بود. اسرائیلیها همچنین در اوایل سال 1978 به شش روستا پیشنهاد دادند که برای اهالیاش در اسرائیل کار فراهم کنند و آنان را در مقابل سازمان آزادیبخش فلسطین زیر بال و پر بگیرند به شرط آنکه اهالی روستا بپذیرند که به وسیلهی سیستم بیسیم و تلفن به مقرهای فرماندهی منطقهی شمالی ارتش اسرائیل مرتبط بشوند. اما این شش روستای [شیعه نشین] این پیشنهاد را رد کردند. (نیویورک تایمز، 25 فوریهی 1977)
پس از هجوم ارتش اسرائیل در سال 1978 به لبنان، تلاشهایی برای جذب شیعیان در میلیشیای سعد حداد صورت گرفت. افرایم سنیه، فرمانده واحد ارتباط با لبنان در ارتش اسرائیل پیش از سال 1982 میگوید: «[در راستای جذب شیعیان] برایشان مراسم عاشورا برگزار کردیم و به آنها اجازه دادیم برای کار وارد اسرائیل شوند.» در یکی از مناسبتها، برنامهی ورود پنج هزار شیعه به اسرائیل برای [زیارت] و نماز خواندن در مقام [مقبرهی] نبی یوشع ترتیب داده شد. این مکان جزو اماکن زیارتی مردم، پیش از سال 1948 [تشکیل اسرائیل] به حساب میآمد.
افرایم به یاد میآورد: «این کار خیلی خطر داشت. فقط اگر پنج نفر از این پنج هزار نفر تصمیم می گرفتند در اسرائیل بمانند و دردسر درست کنند، سرم کنده میشد!»

وزارت دفاع آریل شارون و «طرح بزرگ»اش


در ژوئن 1981، حزب لیکود به ریاست مناخیم بگین مجددا دولت تشکیل داد و آریل شارون به عنوان وزیر دفاع تعیین گردید. شارون در اسرائیل یک قهرمان به حساب میآمد؛ یک مبارز شدید و غلیط از مکتب قدیم و یک کارشناس برجستهی تاکتیکی که نقش مهمی در اولین جنگهای اسرائیل ایفا کرده بود. ولی در عین حال کسی شک نداشت که بلندپروازیهایی سیاسی، و شخصیتی سرسخت دارد.
یک ماه پس از این انتخابات در اسرائیل، خطیرترین نبرد سالیان گذشته بین فلسطینیها و اسرائیل درگرفت. خویشتنداری سازمان آزادیبخش فلسطین در برابر حملات هوایی مکرر اسرائیل در بهار سال 1981 بالاخره به سر آمد و موجب شلیک سیل مستمر و بیسابقهی موشک به شمال فلسطین اشغالی گشت. هزارن غیرنظامی اسرائیلی از کریات شمونه و دیگر شهرکهای شمال فرار کردند. این اولین باری بود که شلیک موشک از لبنان موجب چنین فرار دستهجمعیای میشد. اسرائیلیها در پاسخ اقدام به موشکباران مراکز سازمان آزادبیخش فلسطین در منطقهی پرجمعیت فاکهانی در بیروت کردند که موجب کشته شدن تعداد زیادی از غیرنظامیان شد. ولی اسرائیلیها نتوانستند مسئلهی موشک باران مستمر با موشکهای کاتیوشا از طرف فلسطینیها را حل کنند. و پس از دو هفته درگیری با موافقتنامهی آتشبسی زیرنظر سازمان ملل موافقت کردند.
وقتی صدای تفنگها در دو طرف خاموش شد، شارون به این نتیجه رسید که تنها راه حل مشکل کاتیوشاهای فلسطینیها بیرون کردن سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان است. در ماه بعد، شارون نقشهی بزرگی را طرحریزی کرد که نه تنها به بلای سازمان آزایبخش فلسطین خاتمه میداد، بلکه شکل منطقه را هم عوض میکرد. اسرائیل طرحی برای هجوم زمینی به لبنان ریخت که در آن همهی امکانات موجود برای بیرون کردن سازمان آزادیبخش فلسطین و نیروهای سوریه به کار گرفته میشد و قرار بود طی آن، ارتش اسرائیل با میلیشیای مسیحی همپیمانش مرتبط باشد. کمااینکه در این طرح، انتصاب بشیر جُمَیّل فرمانده القوات اللبنانیة [شاخه نظامی حزب کتائب] که قویترین گروه نظامی لبنان بود به ریاستجمهوری پیشبینی شده بود. در آن صورت اسرائیل میتوانست با لبنان یک پیمان صلح منعد کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشد.
هرچند شارون، همهی جزئیات طرح را نزد خودش و افسران ارتشش نگاه داشت، ولی در آغاز سال 1982 خبری مبتنی بر آمادگی اسرائیل برای یک هجوم زمینی گستردهی دیگر به لبنان منتشر شد. پس از گذشت چند ماه، شارون شبیه یک سگ شکاری شده بود که قلاده به او بستهاند؛ داشت تمام تلاشش را میکرد تا از این قلاده خلاص شود و داشت ناامیدانه دنبال بهانهای برای شروع طرح بزرگش میگشت. اما فلسطینیها که هدف او را میدانستند به تحریکات مکرر اسرائیل در بهار سال 1982 بیتوجهی میکردند، تحریکاتی که شامل رفتن سربازان ارتش اسرائیل در جیب سعد حداد و پرواز هواپیماهای جنگی بالای مقرهای سوری و انجام حملات هوایی به پایگاههای سازمان آزادیبخش فلسطین (پس از کشته شدن یک سرباز اسرائیلی در برخورد با یک مین ضد نفر در جنوب لبنان) میشد.
به رغم اینکه آغاز هجوم دیگر خیلی نزدیک شده بود، اما سازمان آزادیبخش فلسطین هنوز برای مواجهه آماده نبود. مثلا در سال 1982 نیروی رزمی سازمان آزادیبخش فلسطین تقریبا پنج هزار رزمندهی فلسطینی بود که به صورت مداوم فعال بودند و حدود هشت تا نه هزار نفر دیگر که با استمرار کمتری فعالیت میکردند، به اضافهی افراد داوطلب لبنانی که در دستههای نظامی مختلفی با اسامی دسته و گردان و تیپ و لشکر فعال بودند. ولی اکثر این واحدها پایینتر از سطح مطلوب بودند و رزمندگانش به اندازهی افی آموزش ندیده و خوب سازماندهی نشده بودند و دارای یک تفکر نظامی مشخص نبودند تا بتوانند از چارچوب تاکتیکهای واحدهای رزمندهی کوچک شبهنظامی (که اکثر کادرها به آن عادت داشتند) فراتر بروند. علاوه بر اینها، سازمان آزادیبخش فلسطین در این مسئله موفق نشده بود که طرحهایی اضطراری تهیه کند تا به واسطهی آها بتواند [پس از شکست در نبرد کلاسیک] توان نظامی خود را تا حدی تبدیل به واحدهای مستقلی نماید که وارد نبرد چریکی شوند و به خطوط پشتیبانی اسرائیل و سربازانش در پشت خط مقدم ضربه بزنند.
در واقع، ژنرال رافائل ایتان (رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل در سال 1982) از نظامیگری [کلاسیک] سازمان آزادیبخش فلسطین رضایت داشت چون میدانست که رزمندگان این سازمان اگر یک نیروی کلاسیک ضعیف باشند راحتتر میتوان نابود کرد تا آنکه تبدیل به گروههایی شوند که سلاحهای سبک قابل حمل دارند و وارد نبرد چریکی میشوند.


دست آخر، بهانهی این حمله نه در مرزهای لبنان-اسرائیل [فلسطین اشغالی] و نه در منطقهی خاورمیانه بلکه چهار هزار کیلومتر دورتر و در لندن به دست آمد: روز سوم ژوئن سفیر اسرائیل در انگلیس، شلومو آرگوف، هدف حملهی تعدادی از نیروهای «شورای انقلابی سازمان فتح» به ریاست ابونضال قرار گرفت و در این تیراندازی به شدت مجروح شد. به رغم اینکه جریان این ترور توسط یک مزدور تحریک شده [یعنی ابونضال] صورت گرفته بود و این مسئلهای واضح بود، ولی اسرائیل شروع به یک سری حملات هوایی انتقامگیرانه ضد دفاتر سازمان آزادیبخش فلسطین و تأسیساتش در بیروت نمود که موجب کشته شدن دویست نفر گردید.
ژنرال ایتان که در جلسهی دولت اسرائیل توصیه به انتخاب گزینهی حملات هوایی کرد، میدانست که رزمندگان سازمان آزادیبخش فلسطین دستور دارند که در پاسخ حملات هوایی به مقراهای فرماندهی سازمان در بیروت، شهرکهای شمال اسرائیل [فلسطین اشغالی] را موشک باران نمایند، ولی این را در جلسهی هیئت دولت مطرح نکرد.
همانطور که ایتان انتظار داشت، و تنها دو ساعت پس از حملات هوایی، فلسطینیها برای اولین بار پس از آتش بس جولای 1981، دوباره بر شمال اسرائیل [فلسطین اشغالی] آتش گشودند.
بالاخره ... شارون بهانهاش برای آغاز جنگ را به دست آورد.
مترجم: وحید خضاب
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار