من انقلابی‎‌ام 18/ دفاع پرس گزارش می‌دهد؛

عراقی‌های لشکر بدر اولین مدافعان در برابر منافقین بودند/ عملیات مرصاد نمونه اتحاد مسلمین در تنبیه متجاوز

«گروهی از سپاه با منافقین درگیر شدند. منافقین آن‌ها را به رگبار بستند. فقط یک نفرشان زنده ماند و برگشت. آن یک نفر در راهِ برگشت، سه اتوبوس از بچه‌های لشکر بدر، نیروهای عراقیِ مخالفِ صدام را می‌بیند. پاسدار نجات یافته، ماجرا را می‌گوید و رزمنده‌های این اتوبوس‌ها، اولین رزمندگان سازماندهی شده‌ای هستند که با منافقین درگیر شدند.»
کد خبر: ۲۴۹۸۴۶
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۴ - 27July 2017
به گزارش خبرنگار اعزامی دفاع پرس به راهیان نور غرب و شمال غرب، عملیات «فروغ جاودان» نام عملیاتی است که گروهک منافقین به سرکردگی مسعود رجوی پنجم مرداد 1367آن را به پشتوانه صدام حسین برای تصرف تهران پی ریزی کرد و به موجب این عملیات شهرستان‌های «کرند و اسلام‌آباد» را نیز تصرف کردند و به نزدیکی شهر کرمانشاه رسیدند.

روزهای منتهی به پذیرش قطنامه 598 بود و ارتش و سپاه کمترین تمرکز نیرو را در منطقه غرب کشور داشت. منافقین که بعد از انجام عملیات «آفتاب و چلچراغ» در مهران روحیه گرفته بودند حالا می‌خواستند تهران را فتح کنند. منافقین خیلی سریع نیروهایش را از اروپا و آمریکا فراخوان داده و برای ارائه آخرین آموزش‌های نظامی به عراق بردند تا برای یک عملیات تمام عیار وارد غرب ایران شوند.

نیروهای لشکر بدر عراقی اولین مدافعان ایران در برابر گروهک منافقین/ عملیات مرصاد نمونه اتحاد مسلمین در تنبیه متجاوز
صدام و رجویی

صدام که آرزوی تصرف تهران را پس از 8 سال محال می‌دانست حالا به طرح عملیات مسعود رجوی دل خوش کرده بود و طی یک جلسه با حضور سرلشکر وفیق السامرایی، سرلشکر فاضل البراک تکریتی، مدیر سرویس‌های اطلاعاتی، سپهبد ستار صابر الدوری و مسعود رجوی برنامه‌ریزی‌های نهایی را برای چگونگی تصرف تهران و استقرار حکومت جریان منافقین در تهران انجام دادند.

سرهنگ ستاد عراقی صبارالامی می‌گوید: «مسعود رجوی یک هفته قبل از عملیات به صدام گفته بود: تقاضا دارم از نظر سلاح، هواپیما و نفرات ما را پشتیبانی کنید، در عوض قلب شما را شاد خواهیم کرد؛ ما خود امام خمینی را اسیر می‌کنیم و به بغداد می‌آوریم! صدام در مقابل او از ته دل خندید و گفت: پدرجان! ما امام خمینی و دیگران را نمی‌خواهیم، ما می‌خواهیم که آن‌ها بر سر قدرت نباشند. ما در ایجاد حکومت به شما کمک خواهیم کرد. رجوی هم در جواب می‌گوید: آقا! دولت، دولتِ شماست.»

 شهید علی صیادشیرازی در بیان ماجرای حمله منافقین می‌گوید: «به آخر جنگ رسیده بودیم. در حالی که تازه قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفته بودیم، عراقی‎ها سوء استفاده کردند و از 14 محور در غرب کشور(تنگه تراشابه، پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروی، تنگاب کهنه، تنگاب نو، نفت شهر، سومار، سرنی به طرف مهران و تا خودِ مهران حمله کردند و رزمندگانِ ما را دور زدند. ما چهل پنجاه هزار اسیر از آن‌ها داشتیم و آن‌ها اسیرهای کمتی از ما داشتند. با این حمله‌ها، تعداد بسیار زیادی اسیر گرفتند. خیلی وحشتناک بود.
 
نیروهای لشکر بدر عراقی اولین مدافعان ایران در برابر گروهک منافقین/ عملیات مرصاد نمونه اتحاد مسلمین در تنبیه متجاوز 

شور مبارزه، تمام کشور را گرفته بود. 130 هزار نیروی بسیجی به فرمان امام خمینی(ره) لبیک گفتند و از 172 شهر خودشان را به مرکز بسیج معرفی کردند. خیلی از کارمندان ادارات از سر کارشان سوار اتوبوس‌های اعزام و راهی منطقه شدند. برای همه، روزهای اول جنگ تداعی می‌شد. تعداد نیروهای اعزامی به قدری زیاد شده بود که اسکان و پذیرایی از آن‌ها در بعضی از واحدها مشکل آفرین شده بود. مسئولان پیادم دادند: از هموطنان عزیز می‌خواهیم انفرادی نیایند و در مراکز ثبت نام کنند تا بر اساس اولویت اعزام شوند. عده‌ای از کسانی که راهی جبهه شده بودند، حتی از کسانی بودند که تا به حال جبهه نیامده بودند. اما هیچ کس نمی‌دانست عراق فقط قرار است راه منافقین را باز کند.

شب 31 تیرماه 1367، بعد از حمله همان روزِ ارتش عراق به جبهه‌های جنوب، نیروهای سازمان در مقر جمع شدند و ساعت 23:30 مسعود رجوی و مریم رجوی وارد سالن شدند. در این اجتماع، مسعود رجوی به نیروهایش گفت: «کارهای بزرگ در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم که اول مهران، بعد تهران؟ دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیده‌ایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم می‌شود... همانند شهاب باید به تهران برویم. نباید هیچ لحظه‌ای را از دست بدهیم. در این عملیات، لحظه‌ها تعیین کننده و سرنوشت ساز هستند. این عملیات باید در عرض دو یا سه روز انجام شود، چون فقط اگر عملیات با این سرعت انجام شود، رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد کرد؛ چون اصلاً به فکرش هم نمی‌رسد که ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالاً نمی‌تواند هیچ عکس العمل وسیع‌تر از عملیات های قبل عمل کنیم، هیچ راهی غیر از فتح تهران نداریم.

ما نشستیم و فکر کردیم و فکر کردیم و دیدیم باید از طریق کرمانشاه برویم، زیرا اولاً تا حدودی وضع و شرایط مسیری که انتخاب کرده‌ایم، نسبت به قبل مناسب تر و بهتر است، چون عراق تا قصرشیرین و سرپل ذهاب پیش می‌رود و ما نیاز به خط شکن نداریم و راحت می‌توانیم تا کرمانشاه برویم. از آن به بعد، بر اساس تقسیمات انجام شده، 48 ساعته به تهران خواهیم رسید... اگر موقعیتی سیاسی، مثل قبول قطعنامه 598 شورای امنیت از طرف ایران پیش نمی‌آمد، شاید فقط در همان جا (کرمانشاه) عمل می‌کردیم، ولی حالا ایران خیلی ضعیف شده است و ما یک راست می‌رویم تهران را می‌گیریم...

الان اگر اقدام نکنیم، فرصت از دست خواهد رفت! زیرا بعد از این که بین ایران و عراق صلح شود، ما در این جا قفل می‌شویم و دیگر نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می‌شویم. پس بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بکنیم و یک بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم که پیروزیم. من از هم اکنون این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک می‌گویم. کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم، در حد توان یک ابر قدرت است، چون فقط یک ابر قدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند. ما به ترتیب به قصر شیرین، سرپل ذهاب، اسلام آباد و بعد کرمانشاه می‌رویم. بعد از آن همدان، قزوین، تاکستان، کرج و بالاخره تهران...»

همه دست زدند و در پایان مسعود رجوی اعلام کرد که فرماندهی عملیات را خود بر عهده می‌گیرد:« بعد از ورود به تهران، تا 48 ساعت هر کاری خواستید بکنید و هر کسی را که خواستید بکشید تا این که من فرمان عفو عمومی بدهم!» و در آخر گفت:«جمع بندی صحبت‌هایم در تهران» و همه فریاد شادی کشیدند.

سازمان منافقین 25 تیپ، با استعداد هر تیپ 160 تا 180 نفر را آماده عملیات کرد. منافقین برای این ماموریت 4800 نفر از جمعیت 5500 نفری شان را در عراق سازماندهی کردند. صبح 3 مرداد، نیروهای سازمان در مقرشان صبحگاه گرفتند و ساعت 6 صبح راهی مرز شدند تا بعد از ظهر، عملیات را شروع کنند. همه نیروهاشان بازوبند سفید داشتند تا در هیاهوی درگیری‌ها، یکدیگر را شناسایی کنند. آیت‌الله خامنه‌ای، رییس جمهور وقت، در جبهه‌های جنوب بود و هاشمی رفسنجانی، به کرمانشاه رفته تا با فرماندهان جبهه غرب جلسه بگذارد و آخرین گزارش‌هایشان را بشنود»

بعد از ظهر 3 مرداد 1367، منافقین از مرز خسروی گذشتند و پناه ارتش عراق تا سرپل ذهاب پیش آمدند. بعد به سمت کرمانشاه رفتند. آن‌ها برای رسیدن به کرمانشاه، باید دو شهر کرند و اسلام آباد غرب و تنگه‌های پاتاق، حسن آباد و چهارزبر را پشت سر می‌گذاشتند.

ساعت 15:30 فرمان حمله اعلام شد. ارتش منافقین با شتاب پیشروی می‌کردند. در راه، هر جنبنده‌ای را می‌کشتند و مردم وحشت زده از مقابل‌شان فرار می‌کردند. منافقین در چند ساعت اولیه، آن قدر پیش آمدند که عراق در تمام روزهای جنگ تا آن‌جا پیش نیامده بود. بمباران هواپیماها و هلی کوپترهای عراقی و آتش خمپاره‌های عراقی، وحشت را چند برابر کرده بود. حدود ساعت 18:30 اولین تانک عراق با آرم منافقین وارد شهر کرندغرب شد. با 8 دستگاه تانک و نیروهای پیاده بعثی، شهر کرند فتح شد و به سمت اسلام آباد پیشروی شروع شد. ساعت 21:30، اسلام آباد پس از مقاومت‌های پراکنده اشغال شد. مردم به فکر نجات خانواده و اموال خود بودند. خبر سقوط اسلام آباد مردم کرمانشاه را به دلهره انداخت.

علی صیاد شیرازی ساعت 10:30 همان شب، با هواپیما راهی کرمانشاه شد. ازدحام جمعیت مردمی در جاده باعث پیشروی منافقین به سمت کرمانشاه شد.

ستون منافقین، پس از گذشتن از اسلام آباد، به گردنه حسن آباد رسیدند که گروهی از سپاه با آن‌ها درگیر شدند. منافقین آن‌ها را به رگبار بستند. فقط یک نفرشان زنده ماند و برگشت. آن یک نفر در راهِ برگشت، سه اتوبوس از بچه‌های لشکر بدر، نیروهای عراقیِ مخالفِ صدام را که در جبهه ایران با عراقی‌ها می‌جنگیدند، می‌بیند که می‌خواستند به جنوب بروند. پاسدار نجات یافته، ماجرای خود را برای آن‌ها می‌گوید و رزمنده‌های این اتوبوس‌ها، اولین رزمندگان سازماندهی شده‌ای هستند که با منافقین درگیر شدند. عراقی‌های لشکر بدر، با دشمنانِ ایرانیِ ایران جنگیدند و جز چند نفر، باقی شهید شدند، اما منافقین را متوقف کردند.

نیروهای لشکر بدر عراقی اولین مدافعان ایران در برابر گروهک منافقین/ عملیات مرصاد نمونه اتحاد مسلمین در تنبیه متجاوز 

معطلی منافقین در حسن آیاد، فرصت خوبی شد تا رزمندگان در تنگه چهارزبر، چندکیلومتر جلوتر از حسن آباد، خط دفاعی تشکیل دهند. نیروهای تیپ قائم(عج) سمنان، نیروهای لشکر انصارالحسین و گروهی از نیروهای پراکنده یگان‌های مختلف، اولین نیروهایی بودند که به چهارزبر رسیدند.

در تنگه چهارزیر، تعدادی از بچه‌ها، سنگ‌های درشت صخره‌ای از پای کوه آوردند، روی جاده چیدند تا جاده مانع داشته باشد. چند ماشین را هم روی جاده چپ کردند. دو نفر آر.پی.جی‌زن هم روی جاده زوم کرده بودند تا اولین ماشین‌های دشمن را بزنند.

خبر هجوم منافقین به تمام جبهه رسیده بود. غلامعلی رشید و علی شمخانی(جانشین وقت فرمانده کل سپاه) به کرمانشاه آمدند و نیروها را فرماندهی می‌کردند. نورعلی شوشتری به کرمانشاه آمد و دستور داد تا نیروهای ویژه شهدا به چهارزبر بیایند. تیپ 12 قائم نیروهایش را در تنگه چهارزیر مستقر کرده بود. شوشتری، ناصح، کوثری و نوری از فرماندهان حاضر در منطقه بودند. لودرها و بلدوزرها به سرعت در عرض جاده خاکریز زدند و نیروهای پراکنده پشت خاکریز شروع به حفر سنگر کردند و تعدادی خمپاره انداز 120، 81، 60 میلی متری در تنگه مستقر شدند اما این وضعیت برای مقابله با ستون مجهز منافقین کافی نبود.

اولین کسانی که با منافقین در تنگه چهارزبر درگیر شدند، بچه‌های اطلاعات و عملیات تیپ 12 قائم(عج) و تیم‌های آر.پی. چی‌زن بودند که خود را به راهدارخانه رسانده بودند تا حرکت ستون نظامی منافقین را متوقف کنند. آر.پی.جی‌زن‌ها قرار بود ماشین‌ها و خودروها را طوری بزنند که جاده آسفالته اسلام آباد به کرمانشاه بسته شود تا منافقین از ماشین‌ها پیاده شوند و متوقف شوند. حسین آقایی فر، یکی از کمک‌های رضا نادری (آر.پی.جی‌زن اعزامی)، درگیری تیم‎‌شان را این طور تعریف می‌کند: «صبح روز چهارم مرداد داشتیم سمت راهدارخانه حرکت می‌کردیم که چند زن پابرهنه دیدیم که گفتند منافقین داخل شهراند و مردم را کشتند و همه جا را آتش زدند. در ضلع غربی دیوار راهدارخانه پناه گرفتیم و نیروهای قمربنی هاشم هم به ما ملق شدند. ستون خودرویی منافقین از میان دشن حسن آباد حرکت می‌کرد. رضا نادری موشک داخل آر.پی.جی گذاشت و سرِ ستون را نشانه گرفت. درگیری شدیدی شد. دو قبضه آر.پی.جی داشتیم. آن‌ها را پر می‌کردیم و به رضا نادری می‌دادیم. او یکی دو متر از دیوار راهدارخانه فاصله می‌گرفت و شلیک می‌کرد. دلِ شیری داشت و در شرایطی که کسی جرات نمی‌کرد سرش را بلند کند امانِ منافقین را بریده بود. رضا چهارتا از تویوتاهای دوشکادار و خودروهای منافقین را که عکس مسعود و مریم رجوی رویشان نصب بود، را منهدم کرد و جاده کاملاً مسدود شده بود. رضا چند گلوله هم به عقب ستون شلیک کرد و سر و ته ستون را متوقف کرد.

رضا نادری همان کاری را کرد که از او خواسته شده بود. منافقین در بیسیم‌هایشان می‌گفتند این‌ها کی هستند که جلوی ما ایستادند؟! چه خبر است؟! آن‌ها نمی‌دانستند که فقط یک آر.پی.چی‌زن در لحظه‌ای خاص کاری کرد که راهشان سد شود. رضا با یک تیر دوشکاه به شهادت رسید. ستون منافقین یکی دو ساعت آنجا متوقف شدند. یکی داد می‌زد «الله اکبر» مقاومت کنید! چند ساعتی مقاومت در چهارزبر ادامه داشت.

سرهنگ خلبان دارابی یکی از خلبانان، می‌گوید: «از پادگان کرمانشاه که بیرون آمدیم، شهید صیاد شیرازی رفت داخل یک هلی‌کوپتر ترابری 214 نشست و سمت منطقه پراز کردیم. من هم با هلی کوپتر دیگری همراهشان بودم که به من گفت آن کامیون زرد را بزن. من دیدم که یک کامیون شخصی است. مقداری تعلل کردم و نزدم. با خودم گفتم کامیون که شخصی است، مال مردم است، چرا بزنم؟ صیاد دستور داد بنشینم. به من گفت: من را می‌شناسی؟ گفتم بله. گفت من کی‌ام؟ گفتم صیاد شیرازی. گفت هر چی من می‌گویم، انجام بشود. گفتم چشم، منتها این کامیون شخصی است. گفت من دارم به تو می‌گویم این کار را بکن. بلند شدم و کامیون را زدم. کامیون را که زدم، دیدم پر از موشک و مهمات بود. این را داخل کامیون بین ماشین‌های مردم می‌بردند که به شهرها مهمات برسانند.

نیروهای لشکر بدر عراقی اولین مدافعان ایران در برابر گروهک منافقین/ عملیات مرصاد نمونه اتحاد مسلمین در تنبیه متجاوز

به مرور، نیروهای عقب مانده منافقین نیز به ستونِ متوقف شده ملحق شدند. حالا یک ستون به طول 4 کیلومتر، مسلح به توپ، تانک، نفربر، تفنگ 106، خودروهای سنگین حامل مهمات و سایر ادوات نظامی و لجستیکی، تمام جاده حسن آباد را پوشانده بود.»

رمز عملیات مرصاد، که پنجم مرداد شروع شد، «یا علی بن ابیطالب» بود. از صبح چهارشنبه، پنجم مرداد که محاصره منافقین کامل شد، خلبانان نیروهای هوایی و هوانیروز، نیروهای منافقین را بمباران کردند. هنوز آفتاب روز پنجم مرداد طلوع نکرده بود که دو فروند فانتو اف-4 نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی، از خطوط رزمندگان عبور و ستون متوقف شده منافقین را به شدت بمباران کردند. تمام سازمان نظامی منافقین از هم فروپاشید.

انتهای پیام/121

نظر شما
پربیننده ها