خاطرات امیران (19)؛

تشکیل دادگاه صحرایی بدون اجازه مقامات

من به همراه چند نفر از درجه‌داران قدیمی و سرگروهبان پرتوی تحت عنوان دادگاه صحرایی جلسه‌ای تشکیل دادیم و پس از بازجویی از گروهبان چراغی او را به اعدام محکوم کردیم...
کد خبر: ۲۵۲۵۰۲
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۰ - 11September 2017
دادگاه صحرايیبه گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، کتاب «خاطرات امیران» مجموعه خاطرات جمعی از امیران ارتش جمهوری اسلامی ایران در دفاع مقدس است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است.

خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات امیر «غریب شادفر» از پیشکسوتان و فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه است.

... اواخر آبان ماه سال 1359 بود. آتشبار توپخانه‌ی ما در «میانکل» سرپل‌ذهاب مستقر بود. ستوان یکم «عبادالله امیری» فرمانده‌ی آتشبار و من معاون وی بودم. یک شب که ستوان یکم امیری برای جلسه‌ای به پادگان ابوذر اعزام شده بود، عراقی‌ها به ارتفاعات «کوره‌موش» حمله کردند. دیده‌بان ما که روی همان ارتفاعات مستقر بود، گزارش داد تانک‌های عراقی قسمتی از ارتفاعات کوره‌موش را تصرف کرده و به طرف میانکل در حرکت‌اند. آن‌ها حتی از محل دیدگاه من هم عبور کرده‌اند.

به سرعت به افراد آتشبار اعلام آماده‌باش دادم؛ آن‌ها هم به سرعت شروع کردند به تیراندازی به طرف عراقی‌ها تا مانع پیشروی دشمن شوند. تعدادی از سربازان را هم به سلاح‌های ضد تانک مجهز کردم و دستور دادم تا در اطراف موضع آتشبار، سنگر بگیرند و به محض دیدن تانک‌های عراقی، آن‌ها را منهدم کنند. گروهبان «نصرت‌الله چراغی» را هم به عنوان فرمانده‌ی آن‌ها انتخاب کردم.

یک ساعتی با هماهنگی دیده‌بان، مواضع دشمن را در هم کوبیدیم و موفق شدیم از پیشروی آن‌ها جلوگیری کنیم. اوضاع که کمی آرام‌تر شد، به سراغ گروه ضد تانک به سرپرستی گروهبان چراغی رفتم تا از مواضع آن‌ها بازدید کنم؛ اما وقتی به محل استقرار‌شان رفتم، خبری از هیچ کدامشان نبود! پس از اینکه منطقه را گشتم، متوجه شدم که افراد طبق دستور گروهبان چراغی به غاری که در همان حوالی بود، پناه برده‌اند. خیلی عصبانی شدم و فوراً گروهبان چراغی را احضار کردم، سپس با سرگروهبان یگان «ستوانیار حسین پرتوی» ماجرا را در میان گذاشتم. او که فرد شجاع و با تجربه‌ای بود، گفت: جناب سروان، شما فرمانده هستید و اختیار تام دارید، می‌توانید برای گروهبان چراغی دادگاه صحرایی تشکیل دهید!

من به همراه چند نفر از درجه‌داران قدیمی و سرگروهبان پرتوی تحت عنوان دادگاه صحرایی جلسه‌ای تشکیل دادیم و پس از بازجویی از گروهبان چراغی او را به اعدام محکوم کردیم. حتی به او گفتیم که وصیتنامه‌اش را بنویسد تا او را به جوخه‌ی اعدام بسپاریم. همه چیز مهیا برای مراسم بود که در این گیرودار، ستوان یکم امیری از جلسه برگشت.

با دیدن اوضاع و احوال آشفته یگان تعجب کرد و گفت: اینجا چه خبر شده؟! ماجرا را برایش تعریف کردیم و گفتیم: گروهبان چراغی در شرایطی که همه‌ی بچه‌ها سخت در حال نبرد بودند، به دشمن پشت کرد و با افرادش پنهان شد. او سزاوار جوخه‌ی اعدام است!

ستوان امیری ما را سرزنش کرد و گفت: درست است که گروهبان چراغی اشتباه کرده، اما مگر شما قاضی هستید؟! هیچ فرماندهی بدون حکم دادگاه چنین اختیاری ندارد که افرادش را این طور محاکمه کند!

بعد از صحبت‌های وی، ما متوجه اشتباه‌مان شدیم و گروهبان چراغی هم از دادگاه صحرایی نجات پیدا کرد!

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها