نمی از ایثار (17)؛

لباس شهادت بر تن تازه‌داماد یزدی

شهید علی‌محمد حسینیان پنج خواهر و یک برادر داشت که همگی منتظر برگزاری جشن عروسی او بودند، ولی اکنون با پیکر غرقه به خونش مواجه‌اند.
کد خبر: ۲۵۲۵۰۵
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۱ - 14August 2017

داستان «نماز صبر» پدری برای شهادت جوان 18 ساله اش در شب عروسیبه گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، کتاب «نمی از ایثار» مشتمل بر مجموعه خاطرات دوران دفاع مقدس رزمندگان شهرستان ابرکوه است، که به قلم «محمدرضا بابایی‌ ابرقویی» به رشته تحریر درآمده و توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان یزد منتشر شده است.

خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و  از خاطرات «محمدحسین نیکوبخت» از استان یزد است.

بهمن‌ماه سال 1364 بعد از عملیات والفجر 8 در قسمت تعاون سپاه ابرکوه مشغول خدمت بودم. خبر شهادت رزمنده‌ها ابتدا به قسمت تعاون سپاه اعلام و سپس به خانواده شهدا اطلاع‌رسانی می‌شد.

تا آن موقع فقط برای یک خانواده خبر شهادت عزیزشان را برده بودم. در منزل حاج رضا حسینیان مشغول تدارک عروسی برادر خانمم علی‌محمد بودیم، همه امکانات مورد نیاز برای مراسم عروسی آماده شده بود، حتی مرغ‌هایی که برای شام عروسی گرفته بودیم پاک کرده و منتظر آمدن علی‌محمد از منطقه عملیاتی بودیم.

زمزمه‌ای مبنی بر مجروحیت علی‌محمد شنیده می‌شد. با ستاد امداد مجروحین تهران تماس گرفتم و در مورد مجروح شدن او سؤال کردم ولی هیچ‌جا خبری از وی نبود. اما محمود عادل که خود از رزمندگان فعال محل بود، خبر شهادت وی را اعلام و وظیفه انتقال خبر به خانواده به بنده محول شد.

به همراه حسین فلاح‌زاده به منزل پدر خانمم (پدر شهید) رفتیم و به بهانه بازی با بچه‌ها از هر دری وارد شدیم. نتوانستم حرفی بزنم. بعد از ما برادر محمود عادل و شعبان فلاح‌زاده رفتند ولی دست خالی برگشتند.

دوباره بنده به همراه علی فرج‌نژاد رفتیم و گفتیم که علی‌محمد مجروح شده است. حاج رضا گفت خودم می‌دانم که علی‌محمد شهید شده، پَریشب خواب شهادت او را دیدم. این رفت و آمدها و مقدمه‌چینی‌ها لازم نیست، خودم همراه شما به بنیاد شهید می‌آیم فقط صبر کنید دو رکعت نماز بخوانم.

از زیباترین صحنه‌هایی که در طول دفاع مقدس دیدم، نماز صبر پدری بود که بعد از شنیدن خبر شهادت جوان 18 ساله‌اش اقامه می‌شد.

روزهای سختی بود. شهید علی‌محمد حسینیان پنج خواهر و یک برادر داشت که همگی منتظر برگزاری جشن عروسی او بودند، ولی اکنون با پیکر غرقه به خونش مواجه‌اند.

خواهر شهید نقل می‌کرد علی محمد را با لباس سپاه ندیده بودم و آرزویم بود که کاش یک بار او را با لباس سپاه می‌دیدم. همان شب اول که شهید را به خاک سپردیم، در خواب دیدم  برادرم وضو گرفته، لباس سبز سپاه را پوشیده و اسلحه بر دوش در راهرو مسجد امام حسین (علیه‌السلام) که در زمان حیاتش مکبّر آن مسجد بود و همان جا قرآن قرائت می‌کرد قدم می‌زند. گفتم علی جان مگر شهید نشده‌ای؟ در جواب گفت بنده از زمان شهادتم مأمور مواظبت از این مسجد شده‌ام.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها