قسمت دوم/ گفت‌وگوی خبرنگار دفاع پرس با همسر شهید مدافع حرم «حامد بافنده»؛

شهید «بافنده» پرورش‌یافته مسجد و جلسات مذهبی بود/ وقتی به سوریه رفت وضع مالی خوبی داشت

«ساره یعقوبی» گفت: «حامد» بسیار پرکار و روحیه خستگی‌ناپذیر و شادی داشت، ولی به قول خودش «سختی‌ها گذشت...» درست زمانی که وضعیت کاری وی ثابت شده بود و وضع مالی خوبی داشتیم راهی نبرد با تکفیری‌ها در سوریه شد تا دین خود را به اسلام، اهل بیت (ع) و دفاع از مردم مظلوم سوریه که تحت ستم واقع شده بودند، ادا کند.
کد خبر: ۲۵۴۶۲۶
تاریخ انتشار: ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۳:۲۷ - 22April 2018

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از کرمان، اردیبهشت‌ماه که می‌شود دل دختر بچه‌ای می‌لرزد، گویا باز هوای پدر را دارد، پدرش رفته بود تا با خود «امنیت» را سوغات بیاورد؛ سوغاتی‌اش آمد، اما پدر دیگر برنگشت...

مادرش از عزم راسخ پدر می‌گوید، وی معتقد است که مردان خدایی دل در گرو حق دارند و بی‌خودی پای در میدان نمی‌گذارند. اراده آن‌ها مصصم و پای در راهی که می‌گذارند استوار است و هرگز نمی‌لغزند.

برای همین است که «حامد بافنده» با وجود شرایط سخت، مردانه پای عشق خود ایستاد و همه شرایط را قبول کرد.

همین «حامد» عاشق، جای دیگری نیز پای عشق خود ایستاد، اما این‌بار شرایط سخت‌تر بود و مسأله سخت‌گیری‌های قبل از ازدواج نبود، بلکه پای جان در میان بود و باید برای عشق خود که عمری نوکری آن را کرده بود، مردانه پای در میدان نبرد می‌گذاشت.

«ساره یعقوبی» کارمند اداره برق رفسنجان است که روند درمانی بیماری پدرش موجب شد تا در مشهد یک آپارتمان (سویت) اجاره کنند، وی نیز برای هر ۲۰ بار روز یک‌بار پنج روز مرخصی می‌گرفت و برای دیدن پدر و همراهی با مادر خود به مشهد می‌رفت که در مسیر بیمارستان تا حرم امام رضا (ع)، سرنوشت زندگی و آشنایی وی با «حامد» رقم خورد. (ادامه داستان آشنایی «صدیقه یعقوبی» و (شهید مدافع حرم) «حامد بافنده» را در قسمت اول این گفت‌وگو بخوانید)

وی می‌گوید که «حامد» برای کسب لقمه حلال، از هیچ تلاشی و کوششی دریغ نمی‌کرد و قدر همسر و فرزند خود را می‌دانست، تا آن‌جایی که مسئولیت «فاطمه» (فرزندش) را شب‌ها به عهده می‌گرفت و شیر خشک درست می‌کرد، «فاطمه» را‌ تر و خشک می‌کرد و هرگز نمی‌گذاشت من از خواب بیدار شوم.

متن زیر قسمت دوم ماحصل گفت‌وگوی خبرنگار دفاع پرس با این همسر شهید والامقام است که در ادامه آن را می‌خوانید:

دفاع پرس: «حامد» چگونه انسانی بود؟

«حامد» از آراستگی ظاهری و نظم ادب خاصی برخوردار بود. وی بیشتر در هیئت‌ها و حسینیه علی اصغر (ع) مداحی می‌کرد و نیز قرآن می‌خواند و صدای دلنشین و جذابی داشت، به‌ویژه برای شهدای مدافع حرم و شهادت و میلاد ائمه (ع) همیشه مداحی می‌کرد.

وی در جلسات مداحی بیشتر بچه‌ها و کم سن و سال‌ها را جلوی جلسه می‌نشاند و به آن‌ها بها می‌داد و می‌گفت: «اگر بچه‌ها راتحویل نگیریم و به آن‌ها بها ندهیم، دیگران آن‌ها را جذب می‌کنند و ممکن است جذب مواد مخدر و جلسات خلاف شوند». کسانی بودند که کار‌های حامد برای آن‌ها قابل قبول نبود و از این نحوه رفتار ابراز نارضایتی می‌کردند.

مداحی که صدر نشین جلسات وی  کودکان بودند می خواست نسل جوان را به رفتن به مسجدترغیب کند

دفاع پرس: همسر شما با بچه‌ها چگونه رفتار می‌کرد؟

برخی افراد مرتب به «حامد» تذکر می‌دادند که چرا نوجوانان و بچه‌ها را صدرنشین جلسات می‌کند، چرا این‌قدر که به بچه‌ها اهمیت می‌دهد اما بزرگترها را تحویل نمی‌گیرد. حامد می‌گفت: «بزرگتر‌ها که مسیر و راه زندگی خود را پیدا کرده‌اند، باید به بچه‌ها در انتخاب راه و مسیر زندگی کمک کنیم. کمترین کاری که می‌توانیم انجام بدهیم این است وقتی آن‌ها به مسجد و حسینیه می‌آیند به آن‌ها احترام بگذاریم و قدر این حضور را بدانیم و از این فرصت برای ترغیب و تشویق آن‌ها به مباحث دینی بهره ببریم». «حامد» خود پرورش یافته مسجد و جلسات مذهبی بود و قدر این جلسات را خوب می‌دانست.

دفاع پرس: سال‌های ابتدایی زندگی‌تان چگونه گذشت؟

«حامد» در سال‌های ابتدایی که وارد رفسنجان شد، برای اداره زندگی و کار خیلی سختی و مرارت کشید و از هیچ تلاشی و کوششی دریغ نکرد. هر زمان هر کار متفرقه‌ای که پیش می‌آمد، از آموزش ورزش‌های رزمی گرفته تا نصب دکور و کابینت‌های «M.D.F» را انجام ‌می‌داد.

«حامد» هر کاری که می‌توانست انجام می‌داد تا نان حلال برای همسر و فرزند خود به دست بیاورد و هزینه‌های زندگی خود را تأمین کند و در این راه کوتاهی نمی‌کرد. «حامد» بسیار پرکار و روحیه خستگی‌ناپذیر و شادی داشت، ولی به قول خودش «سختی‌ها گذشت...» درست زمانی که وضعیت کاری وی ثابت شده بود و وضع مالی خوبی داشتیم راهی نبرد با تکفیری‌ها در سوریه شد تا دین خود را به اسلام، اهل بیت (ع) و دفاع از مردم مظلوم سوریه که تحت ستم واقع شده بودند، ادا کند.

دفاع پرس: همسر شما چگونه پدری بود؟

زندگی آرام و خوبی داشتیم، به همین خاطر وقتی «فاطمه» به دنیا آمد نیز خیلی آرام بود و گریه نمی‌کرد. حامد خیلی آرام و مهربان بود و همواره در مسیر زندگی همراه و یاری بی‌ادعا و دل‌سوز بود، هر کاری از دست وی برمی‌آمد انجام می‌داد.

قبل از به دنیا آمدن فرزندمان، دکتر به من گفت که باید بستری شوی. وقتی در بیمارستان بستری شدم به همسرم خبر دادم و وی نیز گفت: «نگران نباش، من الان می‌آیم» وقتی آمد و اوضاع احوالم را دید، گفت: «نگران نباش، مسئله‌ای نیست، من نزدیک بیمارستان دارم کار می‌کنم، امشب تا صبح دکور مغازه‌های پاساژ را می‌زنم، هر زمان مشکلی باشد من در کوتاه‌ترین زمان ممکن خودم را می‌رسانم، توکل به خدا داشته باش». همسرم شب به دنیا آمدن فرزندمان تا صبح کار کرده و دکور پاساژ را کامل کرده بود.

دفاع پرس: ارتباط «فاطمه» با پدرش چگونه بود؟

فرزندمان «فاطمه»، روز شهادت حضرت فاطمه (ع) به دنیا آمد. به همین خاطر تصمیم گرفتیم اسم بچه را «فاطمه» بگذاریم، «حامد» خیلی دوست داشت اسم دخترمان «فاطمه» باشد، در حقیقت حامد علاقه خاصی به ائمه (ع) داشت و این مسئله در سراسر زندگی پربار وی نمود عینی داشت.

مداحی که صدر نشین جلسات وی  کودکان بودند می خواست نسل جوان را به رفتن به مسجدترغیب کند

من چون کارمند بودم، «حامد» مسئولیت «فاطمه» را شب‌ها به عهده می‌گرفت و شیر خشک درست می‌کرد، «فاطمه» را‌ تر و خشک می‌کرد و هرگز نمی‌گذاشت من از خواب بیدار شوم و کار‌های وی را انجام دهم، «حامد» با این که از سه سالگی از نعمت پدر محروم شده بود، ولی خود پدری مهربان و دلسوز بود و علاقه خاصی به بچه‌ها داشت و به «فاطمه» خیلی محبت می‌کرد. وقتی «حامد» در خانه بود، لحظه‌ای از «فاطمه» جدا نمی‌شد و با هم مشغول بازی می‌شدند.

دفاع پرس: «حامد» چگونه همسری بود؟

در سال‌های آخر، بیماری پدرم را ضعیف و ناتوان کرده بود و نیاز به رسیدگی و کمک بیشتری پیدا کرد. «حامد» همانند یک پسر و شاید اگر بگویم دلسوزتر از هر فرزندی مراقب وی بود، اغراق نگفته‌ام حتی در انجام کار‌های شخصی نیز پدرم را کمک و همراهی می‌کرد.

زمانی که پدرم فوت کرد، من به دلیل علاقه شدید و وابستگی و انس زیادی که با پدر داشتم خیلی احساس دلتنگی و خلأ وی را می‌کردم و مرتت بی‌تاب حضور وی می‌شدم. «حامد» در این مواقع من را تنها نمی‌گذاشت و دلداریم می‌داد.

وقتی دلم برای پدرم تنگ می‌شد و این موضوع را به «حامد» می‌گفتم، محبت و توجه بیشتری به من می‌کرد. اگر عنوان می‌کردم پدرم مرا به مکانی خاصی می‌برد و کار خاصی انجام می‌داد که مایه خوشحالیم می‌شد، همسرم همان فضا و موقعیت را برایم ایجاد می‌کرد. «حامد» به قدری مهربان و دلسوز بود که بعد از فوت پدرم هرکاری می‌کرد و سعی داشت با محبت بیشتر به من، تحمل از دست دادن وی را برایم آسان کند.

دفاع پرس: گفتید که «حامد» در ورزش‌های رزمی مهارت داشت، بیشتر در این‌باره توضیح دهید.

حامد در تکواندو و ورزش‌های رزمی مهارت خاصی داشت و به همین خاطر مدتی دفاع شخصی را به کادر بیمارستان و کلینک مدرس در «رفسنجان» و چند مرکز بهداشتی و بیمارستانی آموزش می‌داد.

ادامه دارد...

191

نظر شما
پربیننده ها