گفت‌وگو با خانواده شهيد اهل‌سنت پاسدار «ادريس ايل‌بيگی»؛

شهيدی كه هشت‌ماه قبل از شهادت مزارش را ساخت

انقلاب اسلامی متعلق به جبهه استضعاف است. با هر مليتی، قوميتی و حتی هر مذهب و هر دينی. هر كسی كه اين معنی را درک كرده باشد، در صف استضعاف و اسلام ناب‌محمدی قرار می‌گيرد.
کد خبر: ۲۵۵۰۳۶
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۳۹۶ - ۲۳:۵۶ - 29August 2017
به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، انقلاب اسلامی متعلق به جبهه استضعاف است. با هر مليتی، قوميتی و حتی هر مذهب و هر دينی. هر كسی كه اين معنی را درک كرده باشد، در صف استضعاف و اسلام ناب‌محمدی قرار می‌گيرد. وقايع مختلفی كه در طول عمر سی‌و چند ساله نظام اسلامی رخ‌داده، حقيقت اين سخن را فاش كرده است.

همانند دفاع مقدس كه در آن شيعه و سني، عرب و عجم و اقوام مختلف ايراني در كنار يكديگر حضور يافتند و با دشمن متجاوز جنگيدند. شهيد ادريس ايل‌بيگي از هموطنان اهل سنت مريواني در زمره چنين رزمندگاني بود كه در دفاع مقدس و بعد از آن براي اعتلاي نظام اسلامي جنگيد و عاقبت در سال 1371 توسط ضد انقلاب به شهادت رسيد. وقتي با زندگي اين شهيد گرانقدر آشنا شديم، نكات جالبي پيش‌روي‌مان قرار گرفت.
 
شهيد ايل‌بيگي چند ماه پيش از شهادت مزاري براي خودش ساخت و پيش‌بيني شهادتش را در كمتر از يك‌سال بعد كرد. پيش‌بيني كه هشت ماه بعد در غروب يكي از روزهاي تيرماهي به حقيقت مبدل شد. گفت‌وگويی با شهين ايل‌بيگي دختر و فرهاد نجفي داماد شهيد را پيش‌رو داريد.

دختر شهيد

اگر مي‌شود سردار گمنامي مثل شهيد ايل‌بيگي را بيشتر براي خوانندگان روزنامه «جوان» معرفي كنيد.

بابا متولد اول اسفندماه 1346 در روستاي ونينه سفلي از توابع مريوان بود. ايشان يك خانواده مذهبي داشت و پدر و پدربزرگش روحاني بودند. مهر امام‌خميني(ره) از همان بدو تولد بابا در اين خانواده وجود داشت و شنيده‌ام كه پدربزرگم در شناساندن نهضت اسلامي حضرت‌امام به مردم منطقه نقش داشته است. پدر‌بزرگم سال 51 مرحوم شد، اما در منطقه ما اينطور پيچيده كه ايشان را ايادي رژيم شاه مسموم كرده‌اند. بعد از فوت پدربزرگ هم بابا از همان كودكي سرپرستي خانواده را به عهده مي‌گيرد و زندگي‌شان با سختي سپري مي‌شود. بعد از پيروزي انقلاب بابا به جهت پيشينيه انقلابي خانواده‌شان به عنوان پيشمرگه كرد مسلمان به جبهه مي‌رود و بعد عضو سپاه مي‌شود. سال 71 هم كه به شهادت مي‌رسد.

موقع شهادت ايشان چند سال داشتيد؟ خاطره‌اي از بابا به ياد داريد؟

من آن زمان 15 ماه داشتم و متأسفانه هيچ خاطره‌اي از بابا به ياد ندارم. ايشان 25 سال داشت كه شهيد شد. تقريباً در سن و سال من بود. الان كه فكرش را مي‌كنم مي‌بينم چقدر جوان بوده و با وجود جواني چه كارهاي ماندگاري انجام داده و چقدر خاطره از خودش در ذهن ديگران به جا گذاشته است؟ من هرچه از ايشان مي‌دانم را از مادرم و ديگران شنيده‌ام.

پدري كه نديده‌ايد و خاطره‌اي از ايشان نداريد را چطور شناختيد؟ اولين بار چه زماني فهميديد كه پدرتان به شهادت رسيده است؟

راستش تا مدت‌ها فكر مي‌كردم مادرم خواهرم است و پدربزرگ و مادربزرگ مادري‌ام والدين واقعي من هستند. عكس بابا را ديده بودم اما نمي‌دانستم كه ايشان پدرم هستند. خلاصه تا اول راهنمايي چيزي از شهادت ايشان نمي‌دانستم. در همان سن و سال مادرم حقيقت را به من توضيح داد. شايد 12 سالم بود كه فهميدم دختر شهيد هستم. اين خبر آنقدر رويم تأثيرگذاشت كه تا يك هفته مدرسه نرفتم. كم‌كم با اين واقعيت كنار آمدم. اما در مورد اينكه بابا را چطور شناختم همين اندازه بگويم كه من از دينداري و مردمداري‌اش شنيده‌ام. از نماز، روزه و تقيد به امور مذهبي‌اش. بابا رابطه خيلي خوبي با مردم منطقه داشت و اين را نه تنها از خانواده كه از سايرين نيز شنيده‌ام.

شايد اين سؤال كمي عجيب باشد، به نظر شما اگر پدر بود در شرايط كنوني مدافع حرم مي‌شد؟

به جرئت مي‌توانم بگويم بله مي‌شد. چون بابا آدم غيرتمندي بود و از كنار وقايع پيرامونش به راحتي عبور نمي‌كرد. ايشان مثل هر پدري براي من كه تنها فرزندش بودم آرزوهاي زيادي داشت ولي در عين حال آرزوي شهادت مي‌كرد و چند ماه قبل از شهادت براي خودش مزاري ساخته بود. چنين آدمي به حتم اهل ايثار و شهادت بود و مطمئنم كه بابا با خصوصيات اخلاقي كه داشت مدافع حرم مي‌شد.

به عنوان يك هموطن اهل سنت نظر شما در خصوص شهيد محسن حججي چيست؟

من روزي كه تصوير شهيد حججي را ديدم، خودم را جاي او گذاشتم و به نحوه شهادتش غبطه خوردم. اين مدافعان حرم مدافع عزت، آبروي شرافت اسلام و مسلمين هم هستند. اگر خودم مرد بودم شك نكنيد عازم دفاع از حريم اسلام و مسلمانان مي‌شدم. دفاع از حرم اهل‌بيت كه ما دوست‌شان داريم، دفاع از حريم همه مسلمانان است. خدا محسن حججي را رحمت كند. نحوه شهادت ايشان و ساير مدافعان حرم درس مردي و مردانگي را به همه ما مي‌دهد.

پدر چه آرزويي براي شما داشت؟

اتفاقاً قبل از اينكه شما تماس بگيريد، مادرم ليلا صحرايي مي‌گفتند كه بابا آرزو داشت من بزرگ شوم و به اين آب و خاك خدمت كنم. بابا عاشق لباس پاسداري‌اش بود و حتي يك لباس كوچك پاسداري با آرم سپاه براي من دوخته بود كه با آن عكس گرفته‌ام.

شما فرزند هم داريد؟ از پدرتان به او چه گفته‌ايد؟

من يك دختر دو ونيم ساله به نام هايا دارم. هنوز خيلي كوچك است كه از شهيد برايش بگويم. اما به او گفته‌ام كه بابا بزرگ رفته بهشت و هايا هم هر وقت عكس شهيد را مي‌بيند مي‌گويد بابا بزرگ رفته بهشت.

  داماد شهيد

شما پدرخانمتان را ديده بوديد؟

ما با هم رابطه خويشاوندي داريم و مادر زنم دختر عمه من است. من كوچك بودم كه پدر خانمم به شهادت رسيد. اما او را خوب به ياد دارم. شهيد ايل‌بيگي يك اخلاق خوبي كه داشت، به بچه‌ها خيلي محبت مي‌كرد. يادم است از بقالي برايمان پفك و تنقلات مي‌خريد و بين‌مان پخش مي‌كرد. بچه‌هاي فاميل و روستا خيلي به ايشان علاقه داشتند و هر وقت او را مي‌ديدند دورش را مي‌گرفتند. شهيد ايل‌بيگي نمونه‌اي از يك پاسدار با اخلاق و مردمدار بود. ايشان حتي در مورد دشمنانش هم جوانمرد بود و با گذشت و جوانمردي با آنها برخورد مي‌كرد.

گويا شهيد ايل‌بيگي از دوران دفاع مقدس در جبهه حضور داشت؟

كلاً خانواده و اقوام ما از انقلابيون شناخته شده منطقه هستند و غير از شهيد ايل‌بيگي عموي‌شان حسين ايل‌بيگي نيز از شهداي دفاع مقدس هستند. دايي خود من هم پاسدار بازنشسته است و از اقوام و نزديكان‌مان خيلي‌ها در جبهه حضور داشتند. شهيد ادريس ايل‌بيگي در دوران جنگ مدتي بسيجي‌وار جزو نيروهاي پيشمرگه كرد مسلمان به جبهه مي‌رود. ايشان سابقه حضور در مناطقي چون جزيره مجنون و فاو را هم دارد. كمي بعد از حضور در جبهه عضو سپاه مي‌شود و بعد از دفاع مقدس هم در مقابل ضد انقلاب مي‌جنگند و به اين ترتيب تا پايان عمرش به عنوان يك رزمنده خدمت مي‌كند.

در صحبت‌هاي‌تان گفتيد كه شهيد ايل‌بيگي حتي با دشمنانش هم با جوانمردي برخورد مي‌كرد، خاطره‌اي از رفتارهاي شهيد داريد؟

همرزمانش تعريف مي‌كردند در يك عمليات ضدانقلابي را به اسارت در مي‌آورند. همرزمانش با اسير به تندي برخورد مي‌كنند اما شهيد ايل‌بيگي مانع مي‌شود و مي‌گويد ما بايد واقعيت نظام اسلامي را با حسن رفتارمان به اين اسير نشان دهيم. رفتار ما بايد باعث جذب افراد شود نه اينكه دفع‌شان كند. با چنين رفتارهايي شهيد ايل‌بيگي حتي در بين دشمنانش هم صاحب احترام بود. مردم محلي كه ديگر احترام زيادي براي ايشان قائل بودند.

شهيد ايل‌بيگي چه سمتي داشتند؟ دختر شهيد از علاقه ايشان به سپاه مي‌گفتند.

ايشان مسئول آموزش پايگاه‌هاي منطقه بودند. واقعاً هم به كارشان‌ علاقه داشتند. سپاه را يك نهاد مقدس مي‌دانستند و افتخار مي‌كردند عضو پاسدارها هستند. خيلي از عكس‌هاي‌شان را با لباس پاسداري انداخته‌اند و با رفتار حسنه‌‌شان باعث مي‌شدند ديد مردم منطقه نسبت به پاسدارهاي انقلاب مثبت باشد.

شايد براي برخي از خوانندگان اين سؤال پيش بيايد چطور يك نفر اهل سنت به اين اندازه در جهت اعتلاي انقلاب اسلامي ايران كه از رهبري مرجعيت شيعه برخوردار است تلاش مي‌كند؟

براي شهيد و امثال او اسلام مهم بود. آنها مي‌دانستند نهضت حضرت امام براي اعتلاي اسلام ناب‌محمدي است و به همين خاطر برايش تلاش مي‌كردند. پدر و پدربزرگ شهيد نيز روحاني بودند و دل‌شان براي اسلام مي‌تپيد. اگر كسي چنين ديدي داشته باشد آن وقت به تفاوت‌هاي مذهبي نگاه نمي‌كند، بلكه به اصل دين كه همان اسلام است توجه مي‌كند. شهيد ايل‌بيگي واقعاً عاشق حضرت امام و مقام‌معظم رهبري بود. توصيه‌اش به ما نيز پيروي از حضرت آقا بود.

ماجراي عكسي كه شهيد ايل‌بيگي كنار مزارشان انداخته‌اند چيست؟

ايشان تقريباً هشت ماه قبل از شهادت براي خودشان قبري تدارك مي‌بينند. يك مزار نسبتاً بزرگ كه كنارش عكس مي‌اندازند و مي‌گويند به يك سال نرسيده، من به شهادت مي‌رسم! يك تعبير زيبايي هم داشتند كه مي‌گويند دوست دارم هم منزل ابدي‌ام در اين دنيا فراخ باشد و هم جايگاهم در آن دنيا دلباز و وسيع باشد. جالب است كه هشت ماه بعد عين پيش‌بيني‌ كه داشتند به شهادت مي‌رسند و در همين مزار دفن مي‌شوند.

نحوه شهادت‌شان چطور بود؟

من شهادت‌شان را به ياد دارم. ايشان در روستاي بنيه‌اليا كه محل خدمت‌شان بود شهيد شدند. آن موقع ما هم در همين روستا زندگي مي‌كرديم. غروب نهم تيرماه 1371 بود كه ديدم شهيد ايل‌بيگي به روستا آمدند. هميشه براي ما بچه‌ها تنقلات مي‌خريد و با ديدنش به طرفش رفتيم. طبق معمول برايمان پفك خريد و بعد سوار بر موتورش رفت. يادم است در آن غروب دلگير، آفتاب كاملاً سرخ شده بود. يكي از بچه‌ها به من گفت امروز در روستا درگيري مي‌شود چون آفتاب سرخ است. من گفتم نفوس بد نزن ان‌شاءالله چيزي نمي‌شود. خلاصه شب در خانه كنار پدرم بودم كه ناگهان صداي شليكي آمد و انگار چيزي روي در خانه‌مان افتاد. با پدرم سريع بيرون دويديم و ديديم ضد انقلاب سه گلوله به پا، ران و شكم (كليه) شهيد شليك كرده‌اند. ايشان را سريع به اسلام دشت منتقل كرديم و از آنجا به سنندج انتقالش داده بودند. دو روز در بيمارستان ماند و همان جا در روز يازدهم تيرماه 1371 به شهادت رسيد. شب حادثه در درگيري‌هاي پيش آمده يكي از ضد انقلاب هم زخمي و ديگري كشته مي‌شود. پيكر سردار شهيد ادريس ايل‌بيگي در كنار شهيدان علي بهرامي، حبيب‌الله عليپور و عمويش حسين ايل‌بيگي در قبرستان عمومي روستاي بنيه‌اليا به خاك سپرده شد.

نظر مردم منطقه شما در خصوص مفهوم شهادت چيست؟ چه نگاهي به شهدا دارند؟

مردم منطقه عموماً دوستدار شهدا و راه و مرام‌شان هستند. هر چند همه جا آدم‌هايي با تفكرات مختلف وجود دارد و گاه مي‌شود كه برخي بخواهند خصوصيات قومي را به اشتراكات ديني و ملي ترجيح بدهند، اما ما معتقديم همگي ايراني هستيم و اكراد هم كه از ايراني‌هاي اصيل هستند، بنابر اين همه بايد خودمان را مديون خون شهدا بدانيم و براي اعتلاي ايران عزيزمان تلاش كنيم.

منبع: روزنامه جوان
نظر شما
پربیننده ها