داستان غم‌انگیز یک مسلمان روهینگیایی

ارتش میانمار با یورش به محل سکونت مسلمانان این کشور در استان راخین و با آتش‌زدن خانه‌های آنها تاکنون بیش از 4 هزار نفر از آنها را کشته و نزدیک به 270 هزار نفر دیگر در مرزهای میانمار و بنگلادش آواره شده‌اند.
کد خبر: ۲۵۶۹۳۹
تاریخ انتشار: ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۵ - 13September 2017
به گزارش گروه بین‌الملل دفاع پرس، وب‌سایت شبکه خبری «الجزیره» در گفت‌وگویی با «رشیدا» یکی از مسلمانان آواره‌ شده گوشه‌ای از درد و رنج این روزهای مسلمانان روهینگیا را نشان می‌دهد.

«رشیدا» خانم 25 ساله اهل استان راخین میانمار است که 9 روز پیش و در پی هجوم نیروهای نظامی میانمار موفق‌ به فرار شده تا از مرگ حتمی نجات یابد. رشیدا در ادامه داستان زندگی خود را شرح می‌دهد.

اسم من «رشیدا» است، 25 سال سن دارم. پیش از انقلاب آراکان (اعتراض مسلمانان علیه ظلم‎های دولت میانمار) زندگی خیلی آرام و ساده‌ای داشتم. من و شوهرم به همراه سه فرزندمان خانه‌ای متعلق به خودمان داشتیم و با کشاورزی در زمین‎های کشاورزی‌مان زندگی‌مان را می‌گذراندیم. همه‌چیز خوب و آرامش‌بخش بود و احساس خوشبختی می‌کردیم تا اینکه بحران آغاز شد.

پس ازحمله نظامیان ارتش مجبور شدیم همه‌ دارایی‌مان را جا بگذاریم و فرار کنیم. نیروهای دولتی خانه و مزرعه‌‌هایمان را آتش زدند بنابراین ما دیگر چیزی برای خوردن نداشتیم و دیگر نمی‌توانیم آنجا زندگی کنیم.

هنگامی که نیروهای ارتش به روستای ما هجوم آوردند بی‌هدف شروع به تیراندازی به سمت مردم می‌‎کردند، من به سرعت به همراه سه بچه‌ام به سمت جنگل فرار کردیم و تا در انبوه درختان پنهان شویم. بچه‌ها خیلی ترسیده بودند. هنگامی که بچه‌ها را در جای امنی در جنگل پنهان کردم و به سمت خانه برگشتم با چشمان خودم دیدم که شمار زیادی از مردم روستا کشته شده‌اند و جنازه‌های آنها همه جا پراکنده بود.

از جنگل به مدت 8 روز پیاده‌روی کردیم تا به مرز بنگلادش رسیدیم. خیلی گرسنه بودیم و در این مدت 8 روز هیچی برای خوردن نداشتیم و مجبور بودیم با برگ درختان گرسنگی‌مان را رفع کنیم. بچه‌ها مدام از من غذا می‌خواستند، اما ما از ترس جانمان هیچ چیزی را با خودمان نیاورده بودیم. من تنها خوشحال بودم که توانستم بچه‌هایم را از مرگ گلوله نجات دهم.

با یک قایق کوچک از مرز عبور کردیم، خیلی ترسناک بودم، در طول مسیر مدام این حس را داشتم که داریم غرق می‌شویم به همین دلیل بچه‌هایم را محکم بغل کرده بودم.

«رشیدا» که اکنون خود را به خاک بنگلادش رسانده شرایط کنونی خود را اینگونه شرح می‌دهد: اینجا بسیار غمگینم، ما خودمان حیوان خانگی داشتیم، مزرعه داشتیم، خانه داشتیم و یک روستای زیبا در کشور خودمان و مجبور شدیم همه اینها را جا بگذاریم و من مطمئن هستم که شما می‌توانید شرایط کنونی ما را درک کنید. دلم برای خانه‌مان تنگ شده احساس بی‌کسی و بی‌پناهی دارم و نمی‌دانم که چه سرنوشتی در انتظار ماست.

کسی در بنگلادش از ما حمایت نمی‌کند. مردم بنگلادش با ما خیلی مهربان هستند، به ما غذا و پوشاک می‌‌دهند، اما من تا حالا هیچ سازمان بین‌الملی را ندیده‌ام که با ما کمک کند. ای کاش این سازمان‎ها به ما کمک می‌کردند، ما به غذا نیاز داریم.

«رشیدا» در آخر خطاب به مردم و کشورهای جهان می‌گوید: پیام من به جهان این است که ما آرامش و صلح می‌خواهیم ما بدون صلح هیچ آینده‌ای نداریم.

انتهای پیام/ 411
نظر شما
پربیننده ها