شهیدی از زمره گمنامان دفاع مقدس که در سامرا جاودانه شد+ تصاویر

شهید محمدرضا حسینی‌مقدم از مسئولین واحد اطلاعات عملیات یگان‌های رزم خراسان بود که علی­رغم فعالیت در حوزه تولید قطعات خودرو، دفاع از مرزهای اعتقادی و جغرافیایی را بر خود واجب دانست و در دفاع مقدس حضور چشمگیر داشت. بعد از پایان جنگ نیز به عنوان مستشار در جبهه مقاومت حضور پیدا کرد و سرانجام در 16 بهمن 1393 در سامرا آسمانی شد.
کد خبر: ۲۵۸۲۲۱
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۶ - ۰۷:۲۱ - 30September 2017

به گزارش دفاع پرس از مشهد، نامش محمدرضا بود و فرزند دوم از خانواده پنج نفره محمدحسین و صدیقه. دهم فروردین ۱۳۳۳ در تربت حیدریه چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در تربت گذراند و بعد همراه خانواده به مشهد مهاجرت کرد. پس از اتمام تحصیل در دبیرستان به سربازی رفت. با پایان یافتن خدمت سربازی در سال ۱۳۵۵ بعد از گذراندن دوره­ تأسیسات حرارت مرکزی، در یک کارخانه تولید گچ مشغول به کار شد.

شکل گیری حرکتهای مردمی در مبارزه با رژیم شاه، او را نیز به خود جذب کرد. همین همراهی با انقلاب باعث شد اختلافات و درگیریهایی با صاحب کارخانه پیدا کند که به ضرب و جرح او توسط افراد مزدور و اجیر شده انجامید.

محمدرضا در سال 1359 به استخدام شرکت تولیدی قطعات اتومبیل ایران درآمد و از طریق بسیج کارخانجات در تاریخ 60/07/22 توفیق اولین حضور در جبهه­ های جنگ را پیدا کرد. او در عملیاتهای طریق القدس بستان، حمله عراق به چزابه، عملیات مولا علی (ع) (1360) ـ بیت­ المقدس، رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر 1 (1362-1361) ـ خیبر و منطقه مهران (1363-1362 )کربلای 5و4، جبهه جنوب (1366-1365) منطقه جوانرود، شیخ صله و منطقه عملیاتی نصر8، ماووت عراق، عملیات مرصاد در منطقه اسلام آباد غرب (1367 - 1366) حضور داشت. بدین ترتیب از اولین عملیات (طریق القدس) تا آخرین عملیات (مرصاد) جبهه­ های دفاع مقدس را درک کرد. در طی این دوران بارها مورد اصابت ترکش قرار گرفت ولي چون نمی­ خواست از جبهه به عنوان مجروح خارج شود، پس از پانسمان مجددا به خط مراجعت کرد. در عملیات بیت­ المقدس در اثر سانحه دچار ضربه مغزی و شکستگی دنده شد.

سال 1366در ارتفاعات ماووت در 70 کیلومتری داخل مرز عراق پای چپش روی مین رفت و از مچ قطع شد. این مجروحیت او را از ادامه حضور در جبهه باز نداشت و تا پایان جنگ به ادای تکلیف پرداخت. او تا دو ماه پس از پذیرش قطعنامه 598 هم در اسلام ­آباد غرب حضور داشت و نقش کلیدی و مؤثری در عملیات مرصاد و برهم زدن نقشه­ منافقین ایفا کرد.

محمدرضا حسینی مقدم در زمان دفاع مقدس در واحد اطلاعات و عملیات مسئولیت­ هایی را در یگان های رزم خراسان همچون ستاد فرستادگان امام رضا(ع)، تیپ 21 امام رضا (ع)، تیپ 18 جوادالائمه (ع)، لشکر 5 نصر، سپاه هشتم ثامن الائمه(ع) و تیپ 313 حر و همکاری در تأسیس قرار گاه قدس نیروی زمینی سپاه پاسداران بر عهده داشت.

با اتمام جنگ تحمیلی در سال 1368 برای مدت کوتاهی به سوریه رفت تا در شکل گیری نهضت جهانی اسلام در خارج از مرزها ایفای نقش داشته باشد. پس از بازگشت به کرات از او دعوت شد تا با قبول بعضی سمت­ها و مسئولیتها در سپاه به انتقال و کاربرد تجربیاتش بپردازد ولی او گمنامی را برگزید و به کارخانه و پشت دستگاه تراش برگشت. تنها مسئولیتی که پذیرفت فرماندهی پایگاه مقاومت شرکت قطعات ایران خودرو و رابط حوزه بسیج کارخانجات با سپاه بود که تا زمان بازنشستگی­اش در سال 1385 ادامه داشت.

محمدرضا شخصیت پر تلاش و پیگیری داشت و در فاصله اتمام جنگ تحمیلی تا شروع مجدد جهاد در جبهه­ های مقاومت جهانی هم ادامه تحصیل داد و مدرک دانشگاهی گرفت؛ هم فعالیتهای فرهنگی گسترده­ ای همچون مکتوب کردن اسناد جنگ و انتقال مفاهیم دفاع مقدس به نسل آینده،مشاوره و مددکاری برای رفع مشکلات و اختلافات خانواده­ ها، فعالیتهای خیریه ­ای فرهنگی و حمایت از نویسندگان و تولیدکنندگان نرم ­افزارها و محصولات فرهنگی، تجهیز کتابخانه ها، برگزاری اردوهای راهیان نور، برگزاری جشن های فرهنگی برای دانش آموزان ممتاز شرکت قطعات ایران خودرو، سرکشی از خانواده ­های شهید و ایثارگر و جانباز و رسیدگی به مشکلات آنها را انجام می­ داد؛ همچنین در منطقه محل سکونتش عضو هیئت امنای شهرک شهید سیدقاسم حسینی بود و برای رفع مشکلات عمران و آبادانی منطقه و ارتقای سطح رفاهی و امنیتی و فرهنگی شهرک پیگیری و تلاش می کرد. در عین حال ارتباطش با همرزمان و دوستان دوره­ی دفاع مقدس را از طریق جلسات دعای ندبه میثاق با شهیدان حفظ کرده بود.

او چهار فرزند دارد که در دوران حیاتش همواره به آنها گوشزد می­ کرد: «یادتان باشد که پدرتان یک کارگر ساده است؛ پس اگر می­ خواهید به جایی برسید پشتوانه ­تان تلاش و تحصیلی خودتان باشد». برای آنها پدری فداکار بود و با مهربانی توأم با تدبیر شرایط رشد فکری و معنوی آنها را فراهم می­ آورد.

با آن که محمدرضا برای فرزندانش امیدها و آرزوهای فراوان داشت و تازه می­ خواست ثمره ی عمری را که به پای آنها گذاشته بود ببیند، به محض فتنه انگیزی جریان های تکفیری و ظهور داعش در منطقه احساس تکلیف کرد و با پیگیری زیاد توانست به عنوان نیروی مستشاری به عراق اعزام شود.

در مدت حضور دو ماهه­ اش در سامرا به آموزش نیروهای داوطلب عراقی پرداخت و در دوازده عملیات شناسایی شرکت کرد که با موفقیت و پیروزی همراه بود. در آخرین شناسایی­ اش در 16 بهمن­ ماه 1393در سامرا بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پای راست مجروح شد که به علت شدت خونریزی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

طبق خواست و وصیت خودش در قبرستان وادی السلام شهر نجف در جوار حرم مولایش امیرالمؤمنین علی (ع) به خاک سپرده شد. در وصیتنامه ­ای که روز قبل از عزیمتش به عراق روی صفحه کاغذ آورده، خانواده ­اش را به قرائت هر روزه آیت­ الکرسی و ذکر صلی­ علیک یا اباعبدالله(ع) توصیه کرده تا آنها را از ارتکاب عملی مغایر با رضای حق تعالی محفوظ بدارد. از آنها خواسته تا روحیه­ تعاون را در خانواده ترویج و از تفرقه و خودمحوری بپرهیزند. آنها را به اتکال به خدای لایزال و ائمه اطهار و پیروی از خط ولایت سفارش نموده و وصیت کرده با چنگ زدن به ریسمان الهی راه درست و پیشرفت را پیدا کنند؛ زیرا هر مسیری غیر از آنچه خداوند مشخص کرده، سرانجامش سردرگمی و بی­ هدف زیستن تحت سیطره افکاری است که آنها را به سر منزل مقصود نخواهد رساند.

خاطرات شهید حسینی مقدم

تمام کارهایش برای خدا بود

محمدرضا مرتضایی

اگر بخواهم بارزترین ویژگی شهید را ذکر کنم، ایثار و از خودگذشتگی او است. در عملیات خیبر شرایطی پیش آمد که در محاصره دشمن بودیم. در این شرایط هر کسی بیشتر به فکر جان خود بود تا دیگری؛ اما یادم هست شهید حسینی مقدم سوار بر موتور بارها منطقه را شناسایی کرد تا راه نجاتی برای ما پیدا کند و سرانجام توانست تمام نیروها را از منطقه ی محاصره نجات دهد. او تا تخلیه کامل نیروها و انتقال آخرین نفر در منطقه ماند و حتی چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت و جان خودش را به خطر انداخت تا جان ما را نجات دهد.

تحمل دشواری­ ها برای انجام تکلیف

محسن جمشیدی

اولین آشنایی بنده با شهید حسینی مقدم به عملیات شناسایی بستان یا همان طریق القدس (سال 1360) بر می­‌گردد. شناسایی عملیات طریق القدس در شرایطی انجام شد که هیچ گونه امکانات اوليه­ شناسایی وجود نداشت. افراد در سخت‌­ترین شرایط، در مكان نامناسب و با تغذیه ­ای نامناسب مدت قریب به سه ماه بدون ارتباط با خارج منطقه به شناسایی می­ پرداختند.

او عاشق اباعبدالله (ع) و ائمه اطهار بود. دعای ندبه صبح­ های جمعه ­اش ترک نمی شد و لذا شهادت او نیز باید در دفاع از حرمین عسکریین رقم می­ خورد. حسینی مقدم عاشق شهادت بود و برای رسیدن به آن تلاش می کرد. اهل معامله با خدا بود؛ وارد کارهای اقتصادی دنیوی نشد اما در معامله­ ی اخروی با خدای خودش متاعش را خوب فروخت. حسینی مقدم یک بسیجی بود، بسیجی ماند و بسیجی به شهادت رسید.

اشراف به کار اطلاعات و عملیات

سیدجواد جعفرزاده

من و محمدرضا در یک تاریخ در شرکت ایران خودرو استخدام شدیم و در یک تاریخ همراه با هم به جبهه اعزام شدیم و بعد توسط سردار شهید سیدعلی حسینی فرمانده تیپ 313 حر برای انجام شناسایی عملیات طریق القدس گزینش شدیم.

حسینی مقدم به دلیل استعداد فوق العاده­ای که داشت، سریعاً به یک متخصص جنگی در عملیاتهای شناسایی تبدیل شد؛ درست مثل خود سردار شهید سید علی حسینی آنقدر نسبت به کار اطلاعات عملیات اشراف پیدا کرده بود که با یک نگاه به نقشه قادر بود تمام نقاط ضعف و قوت دشمن، راه­های نفوذ به مواضع دشمن و نقاطی که ممکن بود از طریق آن به نیروهای خودی ضربه وارد شود را تشریح کند. این نبوغ نظامی همراه با توکل، ایمان و اراده از او شخصیتی متمایز ساخته بود.

حتی در بحبوهه جنگ آرامش خاصی داشت و با همین آرامش می­ توانست شرایط را مدیریت کند. بارزترین ویژگی که در این شهید والامقام یافتم مظلومیت او بود؛

هیچ­گاه ندیدم چیزی برای خودش بخواهد. به نظر من حسینی مقدم یک هنرمند بود. نکاتی می­ دید که دیگران قادر به دیدن آن نبودند. همیشه در سطحی بالاتر ازدیگران تفکر می­ کرد و این از سخنان و پیشنهادات راهگشایی که بیان می­ کرد مشخص بود. آخرین باری که ایشان را دیدم قبل از اعزام به عراق بود. توصيه هايی به من داشت که بیشتر به یک وصیتنامه شفاهی می ­ماند و در آخر هم گفت که من دیگر از این عملیات بر نخواهم گشت. شهادت کمترین پاداشی بود که می توانست از خداوند بگیرد. حسینی مقدم هم مبارز بود، هم مجاهد بود و هم مهاجر بود؛ و شهادت حقی بود که باید به آن می رسید.

حرکت در خط رهبری

موسی ایلخانی

من در زمان جنگ جزو نیروهای شهید حسینی مقدم بودم. او فردی ولایت مدار بود و همیشه بیان می کرد که اگر در خط رهبری حرکت کنیم، هیچ گاه مسیر را گم نخواهیم کرد. اگر متوجه می شد مشکلی برای دوستان یا آشنایان اتفاق افتاده، تا جایی که توان داشت برای حل آن کمک می کرد و آنقدر پیگیری می کرد تا در نهایت مشکلات برطرف می شد. او در بین اطرافیان در این ویژگی تقریبا بی نظیر بود.

شهید حسینی­ مقدم نیرویی عملگرا بود

حسن موحدی

عظمت شهید حسینی­ مقدم را نمی ­توان در قالب جملات و کلمات بیان کرد. شهید حسینی­ مقدم را تنها در میدان نبرد در خطوط مقدم جبهه­ ها، در دیدگاه ­ها و شب­های عملیات زیر خمپاره ­ها و رگبار دشمن باید شناخت. همیشه در خطرناکترین مراحل عملیات حاضر بود و با راهکارهایی که ارائه می ­داد جان بچه ­ها را نجات می ­داد. هر جا عملیات دچار بحران و بن­بست می­ شد، با ذهن خلاقی که داشت گره ­ها را می گشود و باعث برون رفت از آن اوضاع می­ شد. فرمانده بود اما نه فرمانده ­ای که فقط دستور بدهد. خودش در تمام عملیاتها همراه نیروها شرکت می­ کرد. در جلوترین خاکریزهای خط مقدم و حتی کیلومترها پشت مواضع دشمن، عملیات را هدایت و سازماندهی می کرد. بعد از جبهه هم همینطور بود. اگر مشکلی برای بچه ­ها پیش می ­آمد، اولین شخصی که به ذهنمان می رسید، شهید حسینی مقدم بود. در واقع با شهادت او ما پدرمان را از دست داده ­ایم. حسینی مقدم یک سردار واقعی بود؛ یک سردار عملگرا که در همه صحنه ­ها حضور داشت. آلوده این دنیا نشد و مزدش را هم گرفت.

لبخندی که شهید حسینی مقدم را جاودانه کرد

مهدی کلاهی

آخرین تصویری که از شهید حسینی مقدم به خاطر دارم، همان چهره خندان همیشگی ­اش است و لبخندی که همواره بر لب داشت. ویژگی بارز این بزرگوار اخلاص و از خود گذشتگی ایشان است. تمام کارهایش برای خدا بود.

اعتقاد به کامل بودن اطلاعات یک عملیات

محمد علی بیک

اولین باری که حسینی مقدم را دیدم نزدیک غروب در یکی از مراحل عملیات بیت­ المقدس بود، از طرف سردار شهید سید علی حسینی مأمور شدم که از او که آن زمان مسئول اطلاعات عملیات تیپ امام رضا(ع) بود، گزارش­ های نوبه­ ای را دریافت کنم. در این ملاقات حسینی مقدم برخلاف چهره ­ای که در دیدارهای بعدی از ایشان دیدم، حالتی غمگین و متاثر داشت.

بعد از خواندن گزارش برای شهید علی حسینی متوجه شدم خبر شهادت شهید مهامی را با ذکر تسلیت و تأسف بیان کرده است. در واقع حالت حزن و اندوه ایشان به علت شهادت شهید مهامی بود. این اولین ملاقات ما بود؛ ولی شناخت من از ایشان مربوط به زمانی است که در قرارگاه ثامن الائمه(ع) با هم همکاری می کردیم.

طبق تقسیم کاری که سردار شهید علی حسینی کرده بود، اغلب کارهای ستادی و قرارگاه با من بود و شهید حسینی مقدم امور مربوط به شناسایی و رفتن به خط را به دلیل تجربه و چالاکی بیشتر انجام می ­داد.

خصوصیات اخلاقی جالبی داشت. ادم شوخ طبعی بود ولی شوخی ­هایش مختصر، لطیف و همراه با رعایت نزاکت بود. با همین شوخی­ های کوتاه، زیبا و سنگین و لبخندی که همواره بر چهره داشت، در دل نفوذ می کرد؛ به طوری که در اولین ملاقات فرد احساسی راحتی با او می کرد. ویژگی دیگر شهید این بود که خیلی کم صحبت می کرد؛ سخنانش از جملات کوتاه و کم واژه اما پر مغز و با محتوا تشکیل می ­شد. اصلا اهل تظاهر نبود؛ از طرز ظاهراش مشخص نبود که یک بسیجی رزمنده ولایتمدار است؛ آن هم با اعتقادات عمیق. انسان باید خیلی زرنگ می بود تا پی به عمق اعتقاداتش ببرد. او در انجام عملیاتها دقت بالایی داشت. شهید حسینی مقدم معتقد بود که اطلاعات یک عملیات اگر کامل و صد در صد نباشد ممکن است در روند اجرای عملیات تاثیر شدیدی داشته باشد. عملیات شناسایی­اش با دقت بالا و اطمینان همراه بود و همین هم باعث می­ شد که در عملیات­ های حساس به کار گرفته شود. او مورد اطمینان سردار شهيد على حسینی بود و تا پایان جنگ در واحد اطلاعات عملیات به فعالیت پرداخت.
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار